eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
278 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ من مسلمان نیستم و نمی‌خوام بیرون خونه حجاب بذارم، چرا مزاحمم می‌شید؟ 📹 جواب استاد رحیم پور ازغدی شنیدنیه☺️ ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌸 خوشا آنکس که مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یار او شد رفیق مشفق و غم‌خوار او شد... اگر صد ها گره افتد به کارش بدست او فرج در کار او شد 🌹
🌸🍂 🍂 رفقا حواستون باشه! دارند برای ظهور امام عصر (عجل تعالی فرجه الشریف ) یارگیری میکنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🦋•• 📕⇣⇣ نام : شهیده طیبه واعظی🌷 تولد : 24 / تیر / 1337 محل تولد : اصفهان شهادت : 3 / خرداد / 1356 محل شهادت : تهران _ براثر شکنجه ی ساواک سن : 20🌸 مزار : تهران _ گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیه و آله) قطعه 39 _ ردیف 46 _ شماره 46
🌷🌷🌷🌷🌷 سلام‌علیکم بنده‌ طیبه‌ واعظی‌ دهنوی هستم متولد سال 1337، در یکی از روستاهای اصفهان.من‌ در خانواده ای مذهبی و با وضع مالی نه چندان خوب رشد کردم و به هــــمین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شدم. در سن 7 سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرم آموختم و در سال 1350 با پسر خاله مجاهدم ابراهیم جعفریان ازدواج کردم و این نقطه‌عطفی در زندگی من بود و همین ازدواج بود که مـــــسیر زندگی من را به طور کلی دگرگون ساخت. من با کمک همسرم به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداختم و چون آقا ابراهیم همان علاقه و صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مــــــــبارز است در وجود من یافت، من را در جریان مبارزات تــشکیلاتی قرار داد و من به عضویت گروه مــــــــهدیون در آمدم. به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرم از سال 1354 به همراه هــــــمسر و کودک شیرخواره ام به زندگی مخفی روی آوردم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
*═✧❁﷽❁✧═* نیم ساعت بعد از زنگ🔔 کلاس رسیدم مدرسه ناظم با ناراحتی بهم نگاه کرد - فضلی این چه ساعت مدرسه اومدنه؟از تو بعیده 😒 با شرمندگی سرم رو انداختم پایین😓 چی می تونستم بگم؟ راستش رو می گفتم شخصیت پدرم خورد می شد دروغ می گفتم شخصیت خودم جلوی خداجوابی جز سکوت نداشتم 🤐 چند دقیقه بهم نگاه کرد 👀 - هر کی جای تو بود الان یه پس گردنی ازم خورده بود زود برو سر کلاست برگه ورود به کلاس نوشت و داد دستم - دیگه تاخیر نکنی ها - چشم آقا ...  و دویدم 🏃‍♂سمت راه پله ها اون روز توی مدرسه اصلا حالم دست خودم نبود با بداخلاقی ها و تندی های😡 پدرم کنار اومده بودم دعوا و بدرفتاریش با مادرم و ما یک طرف این سوژه جدید رو باید چی کار می کردم؟ مدرسه که تعطیل شد پدرم سر کوچه، توی ماشین🚕 منتظر بود سعید رو جلوی چشم من سوار کرد اما من... وقتی رسیدم خونه پدر و سعید خیلی وقت بود رسیده بودن زنگ در رو که زدم مادرم🧕 با نگرانی اومد دم در - تا حالا کجا بودی مهران؟ دلم هزار راه رفت نمی دونستم باید چه جوابی بدم اصلا پدرم برای اینکه من همراهش نبودم چی گفته و چه بهانه ای آورده سرم رو انداختم پایین - شرمنده ...😞 اومدم تو  پدرم سر سفره نشسته بود سرش رو آورد بالا و نگاه معناداری بهم کرد به زحمت خودم رو کنترل کردم - سلام ✋باباخسته نباشی جواب سلامم رو نداد لباسم رو عوض کردم ،دستم رو شستم و نشستم سر سفره دوباره مادرم با نگرانی بهم نگاه 👀کرد - کجا بودی مهران؟ _چرا با پدرت برنگشتی؟ _ از پدرت که هر چی می پرسم هیچی نمیگه فقط ساکت نگام می کنه 😑 چند لحظه بهش نگاه کردم  دل خودم بدجور سوخته بود اما چی می تونستم بگم؟ روی زخم دلش💔 نمک بپاشم یا یه زخم به درد و غصه هاش اضافه کنم؟ از حالت فتح الفتوح کرده پدرم مطمئن بودم این تازه شروع ماجراست  و از این به بعد باید خودم برم و برگردم - خدایامهم نیست سر من چی میاد خودت هوای دل مادرم رو داشته باش🤲 سینه سپر کردم و گفتم: - همه پسرهای هم سن و سال من خودشون میرن و میان منم بزرگ شدم  اگر اجازه بدید می خوام از این به بعد خودم برم مدرسه و برگردم 🙂 تا این رو گفتم دوباره صورت پدرم گر گرفت با چشم های برافروخته اش بهم نگاه کرد - اگر اجازه بدید؟؟!!😲  باز واسه من آدم شد مرتیکه بگو زیر چشمی یه نگاه به مادرم انداخت و بقیه حرفش رو خورد  مادرم با ناراحتی و در حالی که گیج می خورد و نمی فهمید چه خبره سر چرخوند سمت پدرم - حمید آقا این چه حرفیه؟ همه مردم آرزوی داشتن یه بچه شبیه مهران رو دارن قاشقش رو محکم پرت کرد وسط بشقاب 🍽 - پس ببر بده به همون ها که آرزوش رو دارن سگ خور صورتش رو چرخوند سمت من - تو هم هر گهی می خوای بخوری بخور مرتیکه واسه من آدم شده 😠 و بلند شد رفت توی اتاق گیج می خوردم نمی دونستم چه اشتباهی کردم که دارم به خاطرش دعوا میشم 🙁 بچه ها هم خیلی ترسیده بودن مامان روی سر الهام دست کشید و اون رو گرفت توی بغلش از حالت نگاهش معلوم بود خوب فهمیده🤔 چه خبره یه نگاهی به من و سعید کرد - اشکالی نداره چیزی نیست شما غذاتون رو بخورید اما هر دوی ما می دونستیم این تازه شروع ماجراست ...👌 ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
17.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ختم ویژه روز شنبه دعای نور این دعا از وجود مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام نقل شده که به جناب سلمان تعلیم داده شده است. و درباره ی برکت آن فرموده‌اند: "هر کس که حاجت داردو گرفتارست و دوست دارد دچار بیماری و تب نشود این دعا را همیشه بخواند". http://eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6
بسم الله الرحمن الرحیم دل بستن افراطی به مال و اولا‌د انسان را به هلاکت دنیا و آخرت گرفتار می کند . عشق به او موجب میشود حرام را حلال و هر حقی را زیر پا بگذارد . حتی دچار نفرین فرزندان خود می شوند . برای کسب مدارک دنیوی به بلاد کفر و بی بندو بار می فرستند و وقتی باز می گردند میبینند دین و ایمانشان را از دست داده اند پاداش بزرگ تنها در دست خدا و در راستای توجه به احکام الهی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی انتظار بر دلم ترسم بماند آرزوی وصل یار تشنــه ی دیدار اویم معصیت مهلت بده تا بمیرم در رکابش با تمام افتخار