eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
290 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
955 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿یا اباصالح المهدی ادرکنی🌼 دوباره صبح جمعه و نگاه من به انتظار که شاید آردم صبا خبر ز طرف کوی یار صدای عاشقان تو ز هر طرف رسد به گوش بیا ستاره سحر قدم به چشم من گذار ... 🍃تعجیل در فرج آقا ۳ صلوات💐
🌷🌷🌷🌷🌷 👈شهید نسیم با پرچم افغانستان وارد ایران شد و کلاه نسیم به سر کرد و زیر تابوت‌ش را گرفت. هرچه قلب‌های دو ملت بیشتر به‌هم نزدیک می‌شود بعضی‌ها احساس خطر بیشتری می‌کنند، آنهایی که نان‌شان در اختلاف‌اندازی است امروز از میدان‌داری نسیم_افغانی وحشت کردند👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
آماده‌ای پا به پای امام زمانت بدوی؟.mp3
1.56M
⁉️آماده‌ای پا به پای امام زمانت بدوی؟ (عج) 🎤استاد ماندگاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۵۴ *═✧❁﷽❁✧═* این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۵۵ *═✧❁﷽❁✧═* دلم❤️ می خواست بروم خانه پدرم؛ اما سراغ دوقلوها رفتم. جایشان را عوض کردم و لباس های تمیز تنشان کردم. مادرشوهرم که به بیرون رفت، شیر🍼 دوقلوها را دادم، خواباندمشان و ناهار را بار گذاشتم. ظرف های🍽 دیشب را شستم و خانه را جارو کردم. دوقلوها را برداشتم و بردم اتاق خودم. بعد از ناهار دوباره کارهایم شروع شد؛ ظرف شستن، پختن شام🍲 جارو کردن حیاط و رسیدگی به دوقلوها. آن قدر خسته شده بودم که سر شب خوابم برد😴 انگار صبح شده بود. به هول از خواب پریدم. طبق عادت، گوشه پرده را کنار زدم. هوا روشن شده بود. حالا چه کار باید می کردم. نان پخته شده و درِ تنور گذاشته شده بود. چرا خواب مانده بودم. چرا نتوانسته بودم به موقع از خواب بیدار شوم😰 حالا جواب مادرشوهرم را چه بدهم. هر طور فکر😇 کردم، دیدم حوصله و تحمل دعوا و مرافعه را ندارم😖به همین خاطر چادرم را سر کردم و بدون سر و صدا دویدم طرف خانه پدرم. با دیدن شیرین جان که توی حیاط بود، بغضم ترکید😩 پدرم خانه بود. مرا که دید پرسید: «چی شده. کی اذیتت کرده. کسی حرفی زده. طوری شده. چرا گریه می کنی⁉️» نمی توانستم حرفی بزنم. فقط یک ریز گریه😭 می کردم. انگار این خانه مرا به یاد گذشته انداخته بود. دلم💔 برای روزهای رفته تنگ شده بود. هیچ کس نمی دانست دردم چیست😔 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
❤️ 🍃 بہ هر طرف نظر ڪنم اثر ز روے ماه 🍃 🌟 گر این جهان بپا شده بہ خاطر صفاے توست 🌟 🍃 ببین که پر شده جهان ز و جور اے عزیز 🍃 🌟 بگو ڪدام لحظہ ها روے ماه توست 🌟 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا