eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۴ 🌷 به نام خدای مهربان مهربان آقا ما نیاز داریم به یه برنامه ی منظم تا بتونیم به موفقیت برسیم👌 بعضی ها فکر می کنن که این ها فقط برای دانشگاه هست و ربطی به حوزه نداره☹️ بذارید یه بررسی نتیجه داشته باشیم تا ببینیم قضیه از چه قراری است می فرماید 👈 "فلینظر الانسان الی طعامه" آقا این آیه قرآن هست یعنی انسان نگاه بکنه که چی داره می خوره😋 یعنی مدیریت غذاخوردنش نتیجه ی این مدیریت چی میشه؟؟ می فرماید که 👈 ۴۰ سالت شد اگه نتونی داروی دردهای خودتو تشخیص بدی اگه نتونی طبع خودتو بفهمی اگه نتونی تشخیص بدی که الان بدنم نیاز به چه غذایی داره💢 نتونی ضعف های خودت را پیدا کنی و جبرانش کنی 👈 خیری در تو نیست روایت می فرماید کسی تو ۴۰ سالگی طبیب دردهای خودش نباشه خیری درش نیست❌☹️ ۴۰ سال از عمرت گذشت نمیدونی هنوز چی باید بخوری؟؟ برادر من ! وقتی نفهمیدی چی باید بخوری و همینجوری هر چی جلو دهنت اومد بگی هلو بپر تو گلو😖 ممکنه غذاهای حرام بخوری 😢 حالا اگه غذای حرام هم نخوردی ممکنه چیزی که برا بدنت ضرر داره بخوری❌ یه دبستان اسلامی چه دبستانی است؟ اینه که به بچه ها یاد بده مثلا اگه روزی سه وعده غذا خوردی✔️ معذرت می خوام از شما بزرگواران اینکه حداقل سه بار هم بری دسشویی😖 و مشخصاتش هم اینجوری هست اگه اینجوری نبود👈 مبتلی به درد یبوست هستی که ام الامراض هست و باید به مامانت بگی تا درمانت کنند✔️ ولی چه فایده که تو ۷۰ سالگی هم اینا رو نمی گن بعضی ها فکر می کنن اینا رو از خودمون میگیم😒 برید روایت های همین باب را بخونید اونم با چه جزئیاتی بیان شده👌 صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
💠💠💠 ◀️ غدیر و مهدویت ⬅️قسمت 1⃣ از 5⃣ ⭕️واقعه غدير: ✅بی شك، در طول تاريخ، مناسك و مراسمی به عظمت و كيفيت حج محمدی(ص) سال دهم هجرت انجام نپذيرفته است؛ حجی كه برای آخرين بار، اشرف مخلوقات و فخر كائنات، خاتم الانبياء(ص) برپا كننده آن بود و خيل مشتاقان حضرتش كه شمار آنان به بيش از يكصد هزار تن می رسيد، گرداگرد شمع وجود پيامبرشان از هر ديار و منطقه ای، پس از طواف خانه دوست، قصد مراجعت داشتند.. 💥ناگاه جبرئيل آمد، با سه پيام: 👈″ای پيامبر! آنچه به تو دستور داده شده ابلاغ كن″ 👈"اگر دستور الهی را ابلاغ نكنی، گويا رسالتت كامل نيست"؛ 👈"خداوند تو را از شر بدخواهان حفظ می كند″.[1] ⚠️با آنكه محمد(ص) بارها و بارها، قبل از اين هم مسأله ولايت و جانشينی پس از خود را مطرح كرده بود، باز دستور داد همگان در وادی «غديرخم»[2] گرداگرد او جمع شوند؛ سبقت گيران برگردند و عقب ماندگان پيش آيند. از بار شتران برايش منبری سازند و همه آماده شنيدن كلام وحی از زبان آخرين فرستاده خداوند باشند. امر آنچنان مهم و دقيق است كه ترس از نپذيرفتن مردم و غوغای سوداگران و نيز گرمای هوا و مشكلات ديگر، در مقابلش هيچ است... 📚پی نوشت: [1]- مائده/67، آيه «ابلاغ». [2]- «غدير خم» سرزمينی است كه به جهت وجود آب و چند درخت كهنسال، محل استراحت كاروانيانی بود كه از آنجا مسيرشان به سمت مدينه، مصر، عراق و نجد جدا می شد. 🖨منبع: ویژه نامه الکترونیکی "غدیر و مهدویت" 🖊مرکز تخصصی مهدویت
▪️تمام انحرافات از بین می‌رفت اگر... 🔹اینکه این قدر برای ارج قائل شده‌اند، برای این است که با اقامه ولایت یعنی با رسیدن حکومت به دست صاحب حق، همه انحرافات از بین می‌رود. 🔺اگر حکومت عدل بپا شود، اگر گذاشته بودند که حضرت امیر(علیه السلام) حکومتی را که می‌خواهد بپا کند، تمام انحرافات از بین می‌رفت.  📅 امام خمینی(ره) | ۲ شهریور ۱۳۶۵
🌷🌷🌷🌷🌷 👈 رهبر انقلاب: «همانند شهید بابایی دل‌ها را به هم نزدیک کنید؛ درون را پاک کنید؛ عمل را خالص کنید؛ برای خدا کار کنید؛ آن وقت خدای متعال برکت خواهد داد. عباس بابایی یک انسان واقعاٌ مؤمن و پرهیزگار و صادق بود.»👌 👈 نیروی هوایی که بود، ماهی یک بار به دیدار ما می آمد. وقتی هم که به خانه ما می آمد، مستقیم به زیرزمین می رفت تا ببیند ما چی داریم و چی نداریم. وقتی گونی برنج و یا حلب روغن را می دید، می گفت: «مادر ! اینها چیه که اینجا انبار کردید؟! ... خیلی ها نان خالی هم ندارند بخورند، آن وقت شما...» خلاصه هر چی که بود جمع می کرد و می ریخت توی ماشین و با خودش می برد به نیازمندان می داد. یادم هست وقتی هفتم عباس رسید، در دلم آشوبی به پا شد. از بعد هفتم، هر روز صبح ۱۰۰ تومان می دادم و با تاکسی می رفتم مزار شهدا و تا ظهر که پدرش از سر کار بر می گشت، سر مزار می نشستم و با او حرف می زدم. گاهی داد می زدم و گاهی هم جیغ می کشیدم؛ خلاصه اشک و گریه خورد و خوراکم شده بود. 🌷 شهادت: ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 🔅آگاه باشید؛ او (حضرت مهدی) کشتیبان کارآزموده در دریای عمیق است. 📝 فرازی از سخنان پیامبر اکرم در درباره امام زمان
5.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆خطابه‌ی شورانگیز و کوتاه استاد مطهّری درباره‌ی ویژگی‌‌های عدالت جهانی حضرت ولیعصر أرواحنا فداه👌 🍃❤️🍃❤️🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۹۵ *═✧❁﷽❁✧═* کمی بعد صمد و سرباز👨‍🏭 رفتند و من تنها ما
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۹۶ *═✧❁﷽❁✧═* شب 🌃که صمد آمد، خودش همه چیز دستگیرش شد. گفت: «قدم! اینجا اصلاً مناسب زندگی نیست. باید دنبال جای بهتری باشم👌 صمد به چند نفر👥 از دوستانش سپرده بود خانه مناسبی برایمان پیدا کنند. خودش هم پیگیر بود. می گفت: «باید یک خانه خوب و راحت برایتان اجاره کنم که هم نزدیک نانوایی🥖 باشد، هم نزدیک بازار؛ هم صاحب خانه خوبی داشته باشد تا اگر من نبودم به دادتان برسد👌» من هم اسباب و اثاثیه ها را دوباره جمع کردم و گوشه ای چیدم☹️ چند روز بعد با خوشحالی 😌آمد و گفت: «بالاخره پیدا کردم. یک خانه خوب و راحت با صاحب خانه ای مؤمن و مهربان. مبارکتان باشد😍» با تعجب گفتم: «مبارکمان باشد😳» رفت توی فکر😇انگار یاد چیزی افتاده باشد. گفت: «من امروز و فردا می روم مرز، جنگ شده. عراق به ایران حمله📛 کرده» این حرف را خیلی جدی نگرفتم😒 با خوشحالی رفتیم و خانه را دیدیم. خانه پشت انبار نفت بود؛ حاشیه شهر. محله اش تعریفی نبود☹️ اما خانه خوبی بود. دیوارها تازه نقاشی شده بود؛ رنگ پسته ای روشن. پنجره های زیادی هم داشت. در مجموع خانه دل❤️ بازی بود؛ برعکس خانه قبل. صمد راست می گفت. صاحب خانه خوب و مهربانی😍 هم داشت که طبقه پایین می نشستند. همان روز آینه و قرآن را گذاشتیم روی طاقچه و فردا هم اسباب کشی کردیم👌 اول شیشه ها را پاک کردم؛ خودم دست تنها موکت ها را انداختم. یک فرش شش متری بیشتر نداشتیم که هدیه 🎁حاج آقایم بود. فرش را وسط اتاق پهن کردم. پشتی ها را چیدم دورتادور اتاق. خانه به رویم خندید☺️ چند روز اول کارم دستمال کشیدن وسایل و جارو کردن و چیدن وسایل سر جایشان بود. تا مویی روی موکت می افتاد، خم می شدم و آن را برمی داشتم. خانه قشنگی😍 بود. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷