eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ (۱۸) «قیس بن مسهر» 🎋قیس بن مسهر بن از قبیله بنی صیدا یکی از طایفه‌های بنی اسد می باشد. قیس بن مسهر قاصد بین مردم کوفه و امام حسین(ع) و هم‌چنین رابط بین مسلم بن عقیل و حضرت بود . 👌ولی مهم‌ترین فراز زندگی او زمانی رقم خورد که امام حسین(ع) به ناحیه حاجر از بطن الرّمة رسید و قیس بن مسهر صیداوی را به همراه نامه‌ای به طرف اهل کوفه فرستاد که در آن چنین نوشت: «بسم‌الله الرحمن الرحیم؛ از طرف حسین بن علی به برادران مؤمن و مسلمانش، سلام‌علیکم، حمد و سپاس می‌کنم خدایی را که خدایی جز او نیست، امّا بعد، نامه مسلم بن عقیل به من رسید، که از حسن نیت و اجتماع‌تان در یاری رساندن به ما و مطالبه حق ما خبر می‌داد. از خدا می‌خواهم کار را برایمان آسان و نیکو گرداند، به خاطر این نصرت و یاری، أجر عظیمی نصیب‌تان کند. روز سه شنبه هشتم ذی الحجه به طرف شما حرکت کردم، لذا وقتی فرستاده‌ام نزدتان آمد، در کارتان سرعت و اهتمام بورزید که من ان شاء الله در همین روزها نزد شما خواهم آمد، و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.» 🥀قیس در منطقه قادسیه با حصین بن نمیر برخورد کرد و به سرعت نامه امام حسین(ع) را پاره کرد. افراد حصین بن نمیر قیس را دستگیر کردند و نامه تکه‌تکه شده را یافتند. حصین او را نزد ابن زیاد فرستاد اوضاع قیس و نامه پاره را به ابن زیاد گزارش داد. 👈وقتی قیس را نزد ابن زیاد آوردند؛ ابن زیاد از او پرسید تو کیستی؟ قیس در پاسخ گفت: من مردی از شیعیان حسین بن علی علیه السلام هستم. 👈ابن زیاد گفت: چرا نامه را پاره‌پاره کردی؟ قیس جواب داد: از ترس تو، تا از مضمون آن مطلع نشوی. ابن زیاد: این نامه را چه کسی نوشته؟ 👈قیس جواب داد: حسین بن علی(ع) ابن زیاد پرسید: به چه افرادی نوشته بود؟ قیس گفت: به قومی از اهل کوفه که من ایشان را نمی‌شناسم. ♨️ابن زیاد که از مقاومت قیس بن مسهر به تنگ آمده با بود با عصبانیت گفت: یا می‌گویی که این نامه خطاب به چه افرادی است و یا این‌که بر منبر می‌روی و علی و حسن و حسین(ع) را دشنام می‌گویی تا از دست من خلاصی یابی و گرنه تو را قطعه‌ قطعه می‌کنم. 🍀قیس بن مسهر که به خوبی از نیات پلید ابن زیاد آگاه بود، تصمیم گرفت تا از فرصتی که ابن زیاد برایش فراهم کرده است استفاده کند و پیشنهاد ابن زیاد را پذیرفت. قیس خطاب به ابن زیاد گفت: من آن کوفیانی را که مخاطب نامه بودند را نمی‌شناسم ولی حاضرم تا بر بالای منبر لعن کنم. 👈ابن زیاد که خود را برای یک مانور تبلیغاتی علیه امام حسین علیه السلام آماده می‌کرد، دستور داد تا قیس را به مسجد ببرند و مردم را جمع کنند تا قیس در حضور مردم اهل‌بیت پیامبرصلی الله علیه وآله را لعن کند. 💢زمانی که قیس را نزد مردم حاضر کردند او خطاب به مردم کوفه چنین گفت: «ای مردم به زودی حسین بن علی(ع) بهترین خلق خدا، پسر فاطمه دختر پیغمبر خدا(ص) می‌رسد، و من فرستاده او سوی شمایم. در شب از او جدا شدم، او را اجابت کرده و یاریش کنید». سپس ابن زیاد و پدرش را لعنت کرد .وعلی بن ابیطالب علیه السلام راستود. ☺️پس‌ از این سخنان، دژخیمان اموی به دستور ابن زیاد، قیس را از بالای قصر رها کرده و به شهادت رساندند.😰 👈 هنگامی‌که خبر شهادت قیس به امام حسین(ع) رسید برای او گریست و در حق او دعا کرده واین آیه راتلاوت فرمودند: .✨..فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آن‌ها در [همين] انتظارند و هرگز عقيده خود را تبديل نكردند.✨ بار خدایا، برای ما و آن‌ها بهشت مقرّر فرما و میان ما و آن‌ها در قرارگاه رحمتت و ذخیره‌گاه نهان ثوابت فراهم آور.🤲 🍀همان‌طور که گذشت قیس بن مسهر صیداوی، نزد ابن زیاد خود را شیعه امام حسین علیه السلام معرفی کرد و نه تنها از تهدیدات ابن زیاد هیچ واهمه‌ای نداشت، بلکه از هر فرصتی برای یاری رساندن به فرزند پیامبر(ص) استفاده کرد و سرانجام در این راه به دیدار حق شتافت. 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محسن همیشه می گفت ، غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند !! محسن چیزی زیباتر از دنیا را دید ، شهادت ، خدا و زیبایی را دیده بود که حاضر شد ، دنیا را رها کند و برود...👌 السلام علی الحسین🏴وعلی علی بن الحسین🏴وعلی اولادالحسین🏴وعلی اصحاب الحسین هدیه محضر ارواح مطهر شهدا 🌷امام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
📌 نقدِ معصوم با چاشنیِ دلسوزی! ▪️ خودمان را ارادتمند به امام حسین و عقلِ کل می‌دانیم و به بهانه‌ی دلسوزی، به خود اجازه می‌دهیم حتی حادثه‌ی کربلا و عملکرد امام حسین و یارانش را نقد کنیم. دقت نمی‌کنیم که حسین، خلیفة‌الله است و عملکردِ او مورد تایید خداست. توجیه‌مان اینست که با دیپلماسیِ مذاکره و تعامل، می‌شود جلوی وقوعِ حادثه‌ای عظیم و از دست دادن نیروهای ارزشی را گرفت. ▫️ با همین توجیه می‌توان حتی با دشمن هم نرمِش و مذاکره کرد و در مقابل هر سیاستی، با دشمنان، با منطقِ بِده بِستان عمل کرد؛ غافل از اینکه در مقابلِ دشمن، بُردِ دوسره وجود ندارد و اگر به دشمن، چراغِ سبز نشان بدهیم، فقط مسیر دشمنی را برای او هموارتر می‌کنیم. ▪️ اگر ما به جای حضرت عباس امان‌نامه می‌گرفتیم، ممکن بود با این توجیهات به راحتی خودمان را گول بزنیم و اماممان را تنها بگذاریم. وقتی به خود اجازه می‌دهیم با این توجیهات عملکردِ خدا محورِ امام حسین و یارانش را نقد کنیم، وقتی امام زمان بیاید، آیا تسلیم و همراهِ او خواهیم بود یا منتقد و مقابلِ او؟! 📎 ۱۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۲۳ *═✧❁﷽❁✧═* خانه شلوغ بود اما بی حسی و خواب😴 آلودگ
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۱۲۴ *═✧❁﷽❁✧═* مادرم گفت: «من دیگر صبر نمی کنم☹️ می روم و مهمان ها را دعوت می کنم. اگر شوهرت آمد، خوش آمد😍» صبح روز دهم، شینا بلند شد و با خواهرها و زن داداش هایم مشغول پخت و پز 🍲و تدارک ناهار شد. نزدیک ظهر🌞 بود. یکی از بچه ها از توی کوچه فریاد 🗣زد: «آقا صمد آمد.» داشتم بچه را شیر می دادم. گذاشتمش زمین و چادری بستم کمرم و چیزی انداختم روی سرم و از پلّه های بلند به سختی پایین آمدم. حیاط شلوغ بود. خواهرم جلو آمد و گفت: «دختر چرا این طوری آمدی بیرون. مثلاً تو زائویی😒» بعد هم چادرش را درآورد و سرم کرد. خوب نمی توانستم راه بروم. آرام آرام خودم را رساندم توی کوچه. مردی 👨داشت از سر کوچه می آمد. لباس سپاه پوشیده بود و کوله ای🎒 سر دوشش بود؛ ریشو و خاک آلوده؛ اما صمد نبود❌ با این حال، تا وسط کوچه رفتم. از دوستان صمد بود. با خجالت سلام✋ و علیکی کردم و احوال صمد را پرسیدم. گفت: «خوب است. فکر نکنم به این زودی ها بیاید. عملیات داریم. من هم آمده ام سری به ننه ام بزنم. پیغام 💌داده اند حالش خیلی بد است. فردا برمی گردم.» انگار آب سردی سرم ریختند، تنم شروع کرد به لرزیدن😰 دست ها و پاهایم بی حس شد. به دیوار تکیه دادم و آن قدر ایستادم تا مرد از کوچه عبور کرد و رفت🚶‍♂ شینا و خواهرهایم توی کوچه آمده بودند تا از صمد مژدگانی💶 بگیرند. مرا که با آن حال و روز دیدند👀زیر بغلم را گرفتند و بردند توی اتاق. توی رختخواب دراز کشیدم. تمام تنم می لرزید. شینا آب قند برایم درست کرد و لحاف را رویم کشید. سرم را زیر لحاف کشیدم. بغض😢 راه گلویم را بسته بود. خودم را به خواب زدم😴 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
هدایت شده از امام‌ زمانی ام ³¹³
⚫️پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر چون شیشه عطری که درش گم شده باشد... به رسم هرشب انتظار تا ظهور مولایمان، منتقم شهید کربلا میخوانیم:الهی عظم البلا...⚡️ 🖤 @Emamzamaniam313
هدایت شده از امام‌ زمانی ام ³¹³
🔴 فقط تا امشب مهلت دارید🔴 👈اگه حاجت و گرفتاری داری،اگه خونه نداری،اگه ازدواج نکردی ماشین نداری شغل نداری اینجا میتونی رو کنی 👇👇 🔵 eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6