سلام علیکم صبحتون بخیر
۸تا صلوات عنایت بفرمایید✅
#امام_حسین علیه السلام امام تحول ۱۹
#نقش_انبیاء
بسم رب الحسین علیه السلام
عرض شد اصل تحول
👈 تحول روحی در انسان ها هست
انبیاء هم آمده اند تا در انسان ها تحول
روحی ایجاد کنند👌
همان طورکه قرآن کریم می فرماید
⇐ یکی از اصلی ترین ماموریت های
پیامبر خاتم 👈 #تزکیه مردم است
که در فرایند تزکیه آدم ها متحول می شوند
تحول هم یعنی 👈 توانایی لذت بیشتر بردن😍
منافع بیشتری را کسب کردن✔️
چجوری؟
به وسیله ی مبارزه با گرایش هایی که لذت
کمتری دارن⏬
و فعال کردن گرایش هایی که لذت بیشتری دارن⏫
اما پنهان ترند😖
این فرآیند یعنی 👈 تحول
پس ما در تحول دنبال
لذت بیشتر😍
منفعت بیشتر👌
و قدرت بیشتر هستیم💪
شاید برخی ها مقاومت کنن و بگن که آقا
یعنی چی لذت و قدرت و منفعت بیشتر☹️
بلکه بگو تحول روحی برای مقرب شدن به خداست؟
اگه کسی واقعا متحول شد
راه تحول را در یک جمله عرض کردیم✔️
که میشه همون مبارزه باهوای نفس💪
شاید ما بگیم تحول یعنی مقرب شدن به خدا
خیلی ها بگن آقا ما نمی خواییم به خدا مقرب بشیم😢
اما وقتی می گی این کار ها رو انجام بدی
باعث میشه که
لذت و منفعت و قدرت بیشتر بدست بیاری👌
طرف عاشقش بشه و دنبالش هم بیاد
هر چند که نتیجه ی این سه تا میشه
تقرب به خدا😍
خدایی که خالق لذت هست؛ خودش چقدر لذت بخش تره؟؟
خدایی که خالق قدرت هست؛ خودش چقدر قدرتمنده؟
خدایی که خالق منفعت هست، خودش چقدر منفعت بخش تره؟؟
تحول یعنی شما وصل به
خالق لذت و منفعت و قدرت بشی✅
آیا مقرب شدن به نفع ما نیست؟
لذت بخش تر نیست؟
موجب قوی شدن نمیشه؟؟
صلی الله علیک یا اباعبدالله
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت✅🌷✋
⚫️#شهدای_کربلا (۱۹)
«عبدالرحمان بن عقیل»
🌴عبدالرحمان بن عقیل بن ابی طالب، برادرمسلم بن عقیل،مادرش ام ولد وهمسراوخدیجه دخترامیرالمؤمنین وازیاران امام حسین علیه السلام و از شهدای کربلاکه در روز عاشورابه شهادت رسید.😰
📚طبق نقلی از ابن شهرآشوب در مناقب، عبدالرحمان، به میدان آمد، در حالی که چنین رجز میخواند:
« پدرم، عقیل است پس جایگاهم را نسبت به هاشم بشناسید و بدانید که فرزندان هاشم، برادران منند.
مردانی راستگو که سرور همگنان خود هستند. این، حسین است با نسبی بلند و استوار
و سرور پیران و جوانان است.»
🥀او در نبردی نابرابر هفده نفر سوار از دشمنان را کشت بنابر نقلی وی به دست «عثمان بن خالد بن جهنی» و بنابر نقلی دیگر به دست «عثمان بن خالد همدانی» به شهادت رسید؛ و ابوالفرج اصفهانی قاتل وی را عثمان بن خالد بن اسید جهنی و بشیر بن حوط قایضی دانسته است.😭
👈نام عبدالرحمان بن عقیل بن ابی طالب، در زیارت ناحیه مقدسه(غیرمعروفه) آمده است و قاتل وی ،مورد، لعنت قرارگرفته است.
خیلےبه نماز اول وقت اهمیت میداد.
این تڪیه ڪلامش بود مے گفت: اول نماز بعداً دنیا!
👈🏻 تا در جمع ڪسی زبانش به غیبت باز میشد، بلند مےگفت: شادے روح شهدا ده صلوات بلند بفرستید
روبروے ڪعبه ایستاده بودیم. محمد جواد گفت: پدر جان من از خدا حاجتےدارم، مےگویم شما از صمیم قلب آمین بگوئید!
دست هایش را به سوی خانه ڪعبه بلند ڪرد و گفت: اللهم الرزقنی توفیق شهاده فی سبیلک...
بلند گفتم: آمین.
چند ماه بعد از بازگشت از سفر حج بود ڪه حاجت روا شد.
السلام علی الحسین🏴وعلی علی بن الحسین🏴وعلی اولادالحسین🏴وعلی اصحاب الحسین
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا 🌷امام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
📌 #طرح_مهدوی
▪️ در محرم دل هوایی میشود / با نگاهی کربلایی میشود
▫️ در محرم شیعیان زاری کنند / همره مهدی عزاداری کنند
▪️ماتمِ کاروان به کنار، نگرانیِ اسارتِ زنها و بچهها هم همینطور. این بار از یک زاویهی دیگر نگاه میکنیم.
▫️امامی که خائفانه در میان اُسراست. کوچک و بزرگ، همه میدانند که حالا مهمترین کار حفظ جان امام زمانشان است. شاید به همین دلیل نام عمهی بزرگوارشان را به عنوان بزرگ قافله بردند همانجا که مردمِ شهرِ بیوفاییها میخواستند به ایشان صدقه بدهند!
▪️نمیدانم چرا با گذشت حدود ۱۴۰۰ سال هنوز هم شیعیان، امام زمانشان را «الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ» خطاب میکنند. شاید درسهای مهمتری از کربلا و اسارت کاروان باید میگرفتیم...
#دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه #محرم
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۲۴ *═✧❁﷽❁✧═* مادرم گفت: «من دیگر صبر نمی کنم☹️ می ر
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۱۲۴
*═✧❁﷽❁✧═*
مادرم گفت: «من دیگر صبر نمی کنم☹️ می روم و مهمان ها را دعوت می کنم. اگر شوهرت آمد، خوش آمد😍»
صبح روز دهم، شینا بلند شد و با خواهرها و زن داداش هایم مشغول پخت و پز 🍲و تدارک ناهار شد. نزدیک ظهر🌞 بود. یکی از بچه ها از توی کوچه فریاد 🗣زد: «آقا صمد آمد.» داشتم بچه را شیر می دادم.
گذاشتمش زمین و چادری بستم کمرم و چیزی انداختم روی سرم و از پلّه های بلند به سختی پایین آمدم. حیاط شلوغ بود. خواهرم جلو آمد و گفت: «دختر چرا این طوری آمدی بیرون. مثلاً تو زائویی😒»
بعد هم چادرش را درآورد و سرم کرد. خوب نمی توانستم راه بروم. آرام آرام خودم را رساندم توی کوچه. مردی 👨داشت از سر کوچه می آمد. لباس سپاه پوشیده بود و کوله ای🎒 سر دوشش بود؛ ریشو و خاک آلوده؛ اما صمد نبود❌ با این حال، تا وسط کوچه رفتم. از دوستان صمد بود. با خجالت سلام✋ و علیکی کردم و احوال صمد را پرسیدم.
گفت: «خوب است. فکر نکنم به این زودی ها بیاید. عملیات داریم. من هم آمده ام سری به ننه ام بزنم. پیغام 💌داده اند حالش خیلی بد است. فردا برمی گردم.»
انگار آب سردی سرم ریختند، تنم شروع کرد به لرزیدن😰 دست ها و پاهایم بی حس شد. به دیوار تکیه دادم و آن قدر ایستادم تا مرد از کوچه عبور کرد و رفت🚶♂ شینا و خواهرهایم توی کوچه آمده بودند تا از صمد مژدگانی💶 بگیرند. مرا که با آن حال و روز دیدند👀زیر بغلم را گرفتند و بردند توی اتاق.
توی رختخواب دراز کشیدم. تمام تنم می لرزید. شینا آب قند برایم درست کرد و لحاف را رویم کشید. سرم را زیر لحاف کشیدم. بغض😢 راه گلویم را بسته بود. خودم را به خواب زدم😴
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
هدایت شده از امام زمانی ام ³¹³
⚫️پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
به رسم هرشب انتظار تا ظهور مولایمان، منتقم شهید کربلا میخوانیم:الهی عظم البلا...⚡️
🖤 #امــامـ_زمانـےامـ313
@Emamzamaniam313