#محمد_بروجردی
🌷🌷🌷🌷🌷
👈توی چله #زمستان توی برف و سرما ، که حتی چهارپایان هم از رفتن به #امام زاده داوود خوداری می کردند ، میگفت ، بریم امام زاده داوود
اونم نه برای تفریح بلکه برای خود سازی
وقتی با یه #مکافاتی توی برف و یخبندان وارد امام زاده می شدیم ،
همه برای فرار از سوز و سرما دنبال یه جای گرم بودیم ولی #محمد به طرف رودخانه می رفت و وضو می گرفت ، بعد چنان با خلوص به نماز می ایستاد که واقعا احساس می کردیم او با #ذکر خدا گرم می شود.....👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🔰ادامه داستان...،(قسمت سوم)
نرگس به پیشواز بانویی میآید که #اسلام را از او آموخته است.
حکیمه با شادمانی نرگس را میبوسد و میگوید:
_ دخترم! خداوند به زودی (امشب) پسری به تو خواهد داد که #سرور و سالار هر دو جهان است.
حکیمه براساس عادت همیشگی برای #نماز_شب بر میخیزد و نگاهی به نرگس میافکند که برای وضو از اتاق بیرون میرود،آثار #بارداری در وی آشکار نیست.
اذان صبح نزدیک شده است...
جام شکیبایی حکیمه میشکند.از اتاق بیرون میرود تا به آسمان بنگرد.موریانه تردید در وجودش رخنه میکند.
امام از جایی که نشسته با صدایی بلند میفرماید:
_عمه! شتاب کن! نزدیک است...!
بانو شرمگین میشود؛
در آستانه در چشمش به نگرش میافتد که بیمناک است.
نرگس میگوید درد سختی دارم.
حکیمه او را آرام در گوشه ای مینشاند تا مهیای #زایمان شود.
لحظه #میلاد نزدیک است.نرگس دست عمه را میفشارد.درد تمام وجودش را گرفته.
امام از اتاقی دیگر میگوید عمه جان سوره انا انزلنا✨ را بر او بخوان!
حکیمه مشغول خواندن سوره میشود، در این هنگام طفل داخل رحم نرگس نیز همانگونه که او میخواند، میخواند،
حکیمه تعجب میکند، که امام با صدای بلند میفرماید:عمه از امر خدا تعجب مکن که خداوند زبان مارا در کودکی به حکمت باز کرده و در بزرگی #حجت خود در زمین قرار میدهد.
چهره نرگس از نوری آسمانی💫 میدرخشد،گویا مریم دختر عمران است که کنار نخل دچار درد زایمان شده.
ناگهان ديدم #نوزاد طيب و طاهر،ناف بريده،ختنه شده،و در حالي كه بر بازوي راستش نوشته شده:🌟( جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا )🌟
و مواضع سجده را بر زمين گذاشته و انگشتان سبابه را به طرف آسمان برده و ميگويد:
💫شهادت ميدهم كه معبودی جز خدای يگانه نيست،او بی همتاست،و شريك ندارد،
جدم #محمد(ص)فرستاده ي خدا و پدرم #علی اميرالمومنين(ع)ست،
سپس نام يكايك ائمه را برشمرد تا به نام خود رسید،
سپس فرمود پروردگارا آن چه را به من وعده دادی برآورده ساز و كارم را به پايان برسان،
مخالفانم را نابود و مرا بر دشمنانم پيروز گرادان
زمين را به وسيله ام سرشار از عدل و انصاف بگردان.💫
همچنان غرق مناجات معجزه آسای اين نوزاد بودم
او را ديدم كه هيچ نشانه ایی از نشانه هاي تولد بر اونمودار نيست،و مانند مرواريديست كه در ساحل ميدرخشد.
.
ادامه دارد...
.
#همگي_پا_به_پاي_هم_مژده_بر_پايي_دولت_عشق_را_فرياد_خواهيم_زد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان_عج_یعنی_عشق
#شهید_محمد_کامران
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
#محمد در آخرین #پیامک برایم نوشته بود : هرجا باشم عاشقتم . ایران باشم یا خارج ، هرجا باشم عاشقتم .
میگفت همسر #سادات داشتن هم خوب است و هم سخت . فکر اینکه همسرت دختر #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمیدهد و از طرفی قدمهایش #برکت زندگی است .
در انجام وظیفه و کارهایش #خلوص عجیبی داشت . یادم هست که میگفت من سر کارم #ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتنهایم را حساب میکنم و از اضافه کاریهایم کم میکنم که حقی از #بیتالمال به گردنم نماند .
#محمد خیلی #خوش_اخلاق بود . واقعاً اگر بگویم #اخم او را ندیدم ، گزافه نیست . حتی وقتی درمعراج #شهدا برای آخرینبار او را دیدم همان #لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت .
خدا را شکر میکنم که محمد من هم #شهید شد . چون او #شهادت را دوست داشت . خیلی #شهادت را دوست داشت👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهرشهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🌷🌷🌷🌷🌷
بیشتر مناجات ها و مداحی های #محمد در مورد امام زمان بود .
خیلی دلتنگش بودم ؛ تا اینکه یک شب #محمد را در خواب دیدم ...
خوشحال بود و با نشاط ؛
یاد مداحی هاش افتادم ،
پرسیدم : #محمد این همه در دنیا از #آقا خوندی ، تونستی #آقا را ببینی ؟
#محمد در حالی که می خندید گفت :
من حتی
#آقا_امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
را در آغوش گرفتم 👌
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷