eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
278 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
پیغمبر فرمود چرا؟ گفت که چون رسول خدا بر پسرم نماز خواند حضرت فرمود ایشون با خانواده اش خوب نبودن😔 در یه روایت دیگه می فرماید 👈 کسی که خانمش رو دوس داشته باشه🧕😍 این از اخلاق انبیاءالهی است
صلی الله علیک یااباعبدالله الحسین اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت✅🌷✋
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۹ *═✧❁﷽❁✧═* من که فقط با رنگ آبی مسجد و شمع هایی 🕯ک
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۵۰ *═✧❁﷽❁✧═* زری هم کلاس آرایشگری 💇‍♀را با قصه های شورانگیز مشتریان که چاشنی کارو کاسبی نغمه خانم بود، به اتمام رساند و من هم برای اینکه کم نیاورم برایش از اعجازهای فنجان قهوه ☕️می گفتم. قصه های عشق و عاشقی 💞زری در کنار پیشگویی های فنجان قهوه سرگرمی خوبی از آب درآمده بود👌 من اگرچه آراستگی ظاهری و مد و دوخت لباس را یاد گرفته بودم، از نظر درونی به شدت آشفته و درهم ریخته😰 بودم. چون این اتفاقات همزمان با دوران رشد و بلوغم بود احساس می کردم به کشف جدیدی رسیده ام. چیزی در من پیدا شده بود که زری اصلا با آن آشنان نبود❌ زری مدام از خط چشم های👁 بادامی و فندقی و لب های غنچه ای و قیطانی و شینیون های جدیدی 😍که تازه مد شده بود و مدل هایی که قدیمی شده بود و اینکه کدام با کدام همخوانی دارد و اینکه چطوری دختر شایسته😍 بشویم صحبت می کرد و من می خواستم از چیزهایی که او نمی بیند اما وجود دارد صحبت کنم ✅ از نظر فکری😇 من و زری کم کم در حال دور شدن از هم بودیم اما احساس جدا شدن از زری مرا به سکوت🤐 وا می داشت. تفاوت هایی که در روحیه و خلق و رفتار من و زری ایجاد شده بود حاصل تفاوت دو محیط بود که در آن حضور پیدا کرده بودیم. این محیط جدید بود که مرا به فکر🤔 واداشته بود و زری را به وادی چشم 👁و ابرو و مد و دختر شایسته کشانده بود😒 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌸🦋🌸 مبارکه ی بقره آیه ۱۶۸ 🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 👈يَآ أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ . 👈ای مردم‌! از آنچه در زمین حلال و پاكیزه است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نكنید كه او دشمن آشكار شماست‌. 👌پیام‌ها 1- شرط اساسی در مصرف، دو چیز است: حلال بودن، پاكیزه و دل‌پسند بودن. «كُلُوا ... حَلالًا طَیِّباً» 2- اسلام با بعضی ریاضت‌ها مخالف است. «كُلُوا» 3- بهره‌گیری از محرّمات و چیزهای پلید و ناپاك، پیروی كردن از شیطان است. «كُلُوا ... حَلالًا طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ» 4- نیازهای طبیعی بشر، گاهی زمینه‌ای برای انحراف و تسلّط شیطان است. باید ضمن تأمین نیاز، به لغزش‌های آن توجّه داشت. «كُلُوا ... وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ ...» 5- شیطان، انسان را قدم به قدم منحرف می‌كند. باید از همان قدم اوّل مواظبت كرد. «خُطُواتِ الشَّیْطانِ» 🦋🌸🦋🌸
دل انگیزتـرین صبح زندگی ما روز آمدنِ توست. بیا و معـــــنای زندگی دل انگیز را به ما بفهمان.. اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🤲 ❤️ سلام بر تو وقتی که تهلیل و تکبیر می‌گویی. 📚 زیارت
🖼 ؛ 🔆 امام مهدی فرمودند: تقوای خدا را پیشه کنید... 📚 کتاب الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۹۷ 🔖 ؛ ۲۴ روز تا سالروز میلاد منجی عالَم
🌷🌷🌷🌷🌷 مهدی انس خاصی با داشت. همیشه قبل از خواب و نماز صبح قرآن می خواند و به دوستانش هم توصیه می کرد قرآن بخوانند. یک قرآن جیبی داشت که تا لحظه شهادت از خودش جدا نکرد. با یکی از بچه ها بحثش شده بود و خیلی عصبانی بود. فورا از سر جایش بلند شد و قرآنش را برداشت و از چادر زد بیرون.... تا دو سه ساعت ازش خبر نداشتیم. رفته بود توی بیابان های اطراف خودش را با قرآن آرام کند... وقتی برگشت خیلی آرام شده بود. با اینکه مقصر نبود؛ اما از آن شخص مقابل عذرخواهی کرد..👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۵۰ *═✧❁﷽❁✧═* زری هم کلاس آرایشگری 💇‍♀را با قصه های ش
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۵۱ *═✧❁﷽❁✧═* سال تحصیلی 1353 موسم مهر و مدرسه و مشق📝 و معلم و کتاب📚 فرا رسید و من مقطع جدید تحصیلی و کلاس اول راهنمایی را آغاز کردم. زری اصرار داشت روپوش آن سال مدرسه مان را من بدوزم☹️ اما راستش من فقط به اندازه ای خیاطی یاد گرفته بودم که بتوانم به مادرم در دوخت زیر شلواری 👖آقا و داداش ها کمک کنم. آن سال علاقه ام به کتاب📚 و داستان مرا مسئول روزنامه های دیواری📰 مدرسه کرد. در قسمت فکاهی و معما ها از زری و مهناز کمک می گرفتم. نقاشی ها و طراحی را هم به کمک همکلاسی ها انجام می دادم ولی شب ها 🌃خودم مطالب روزنامه را با خط خوش و خوانا می نوشتم📝 گاهی بعضی از مطالب را از خانم حاصلی می گرفتم که این کارم مورد اعتراض 😖مدیر واقع می شد. خانم مدیر می گفت: فقط باید درباره ی خودتان و وقایع و موضوعات داخل مدرسه بنویسید📝 خانم حاصلی سرنخ خوبی بود. مهم این بود که بچه ها او را می شناختند و حرف های او از جنس آنچه همه می گفتند نبود❌ او با لحن ملایم وسبدی پر از گل🌺 و محبت که چاشنی دین می کرد قدم به روزنامه دیواری 📰ما گذاشته بود. خانم حاصلی یک معلم به تمام معنا بود💯 ردپای او فقط در روزنامه های دیواری پیدا نبود، چرا که او در روح بچه ها جا باز کرده بود😍 خانم حاصلی دست ما را گرفته بود و قدم به قدم با اسلام آشنا می کرد; اسلامی از سر منطق و شعور نه شور و تعصب✅ ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️