بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_نحل_آیه_۷۷
غیب آسمانها و زمین, مخصوص خداست و او همه را می داند و( امر قیامت به قدری نزدیک و آسان است) درست همانند چشم بر هم زدن و یا از آن نزدیکتر هم نزدیکتر.
چرا که خداوند بر هر چیزی تواناست.
•°🌱
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم ❣️
نگاه رحمتت بر ماست؛ میدانم که میآیی
ز اشک دوستان پیداست؛ میدانم که میآیی
گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا
تو تنها و علی تنهاست میدانم که میآیی
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
🌹سهم #روز دوم: از حکمت ۱۳ تا ۲۵ #نهج_البلاغه
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت13: چون نشانه های نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسی نعمتها را از خود دور نسازيد.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت14 : كسی را كه نزديكانش واگذارند، بيگانه او را پذيرا باشد.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت15 : هر فريب خورده ای را نمی شود سرزنش كرد.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت16 : كارها چنان در سیطرهٔ تقدير است كه چاره انديشی به مرگ می انجامد.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت17 : (از امام پرسيدند كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: موها را رنگ كنيد و خود را شبيه يهود نسازيد يعني چه؟ )
فرمود: پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اين سخن را در روزگاری فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، اما امروز كه اسلام گسترش يافته و نظام اسلامی استوارشده، هر كس آنچه را دوست دارد انجام دهد.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت18 (در باره آنان كه از جنگ كناره گرفتند)
حق را خوار كرده، باطل را نيز ياری نكردند.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت19 : آن كس كه در پی آرزوی خويش تازد، مرگ او را از پای درآورد.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت20 : از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا جوانمردی نمی لغزد جز آنكه دست خدا او را بلندمرتبه می سازد.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت21 : ترس با نااميدی و شرم با محروميت همراه است و فرصتها چون ابرها مي گذرند، پس فرصتهای نيك را غنيمت شماريد.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت22 : ما را حقّی است اگر به ما داده شود، وگرنه بر پشت شتران سوار شويم و برای گرفتن آن برانيم هر چند راه رفتن ما در شب به طول انجامند.
(اين از سخنان لطيف و فصيح است، يعنی اگر حق ما را ندادند، خوار خواهيم شد و بايد بر ترك شتر چون بنده بنشينيم.)
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت23 : كسی كه كردارش او را به جایی نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايی نخواهد رسانيد.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت24 : كفاره گناهان بزرگ، به فرياد مردم رسيدن و آرام كردن مصيبت ديدگان است.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
📒 #حکمت25 : ای فرزند آدم! زمانی كه می بينی خداوند انواع نعمتها را به تو می رساند، در حالیکه تو معصيت كاری، بترس.
┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
سلام مولای ما
🏝شاعر شده ام تا ڪہ در این #آبادے
از نام عزیزت بنمایم یادے
یادم نرود هر غزلم #عشق_تو است
این قافیہ ها را ڪہ #تو یادم دادی🏝
⚘(اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى)الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِينَ، دَعَائِمِ دِينِكَ، وَ أَرْكَانِ تَوْحِيدِكَ، وَ تَرَاجِمَةِ وَحْيِكَ، وَ حُجَجِكَ عَلَى خَلْقِكَ، وَ خُلَفَائِكَ فِي أَرْضِكَ
(و صلوات فرست بر) نيكان پرهيزكار، آنان كه ستون هاي دين تو، و پايه هاي توحيدت، و مترجمان وحي تو، و حجّت هاي تو بر آفريده هايت، و جانشينان تو در زمينت هستند.⚘
📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌷🌷🌷🌷🌷
پرواز کردن سخت نیست...
عاشق که باشی بالت میدهند؛
و یادت میدهند تا #پرواز کنی...
آن هم عاشقانه....👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
📌 قاصدِ آمدنت
❓ کجاست قاصدی که مژدۀ آمدنت را بدهد؟ کجاست پیامرسانی که پیام صلح و آرامش را برساند؟
⏳ ما همچنان در میان قرنهایی که یخ زدهاند، آمدنت را انتظار میکشیم و سهم ما از غروب جمعه، تنها دلتنگیست که بر سینههایمان سنگینی میکند و چشمانِ همیشهمنتظر در فراق.
◽️ با اندیشۀ اینکه مصداق «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» شویم، آوار میشود آمالمان و نابود میشود دنیایمان. اما وقتی به دنیایی فکر میکنیم که قرار است با حضورت زیبا شود و عدالتی که با آمدنت معنا شود، روزنۀ نور امید را در وجودمان حس میکنیم و عهدمان با تو تداعی و محکم میشود و درونمان زمزمۀ دلنشینِ «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَريباً...» سَر میگیرد كه ديگران ظهورش را دور میبينند، و ما نزديک میبينيم.
🙏 بیا و جانهای خستۀ ما را بِرهان از غبار غمها. أللّهُمَ عَجِّل لِوَليكَ الْفَرَج.
#محرم
#المپیک
#واکسن
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۹۵ *═✧❁﷽❁✧═* بدون اینکه آب دهانش را روی ما بریزد گف
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۹۶
*═✧❁﷽❁✧═*
خواهرها نماز📿 کامل خواندند اما من که قصد ده روزه نکرده بودم، نمازم را شکسته خواندم.
هر چند دقیقه یکبار دریچه باز میشد و یک نفر👤 میآمد و میگفت: اربعه بنات الخمینی
و دریچه در🚪 نهایت عصبانیت بسته میشد.
اما این بار به جای دریچه، در باز شد. نگهبان پرسید:
- چم نفر، شنو اسمهن؟ (چند نفرید و اسمتان چیست❓)
از روی ورقهای که در دستش بود خواند و گفت: فاطمه ابراهیم؟ حلیمه محمد؟ مریم طالب؟ معصومه طالب؟
اسم پدرم (طالب) را که شنیدم قوت 💪گرفتم. از آن به بعد مرا معصومه طالب صدا میزدند.
نام پدرم پسوند نامم شد😍 و این یعنی اینکه پدرم همیشه با من خواهد بود، کسی که تکیهگاه و نقطهی فوت💪 زندگیام بود، کسی که در خیال من به جنگ دیو و جادو میرفت، کسی که میتوانست از آب تندروی کودکیام👧 بپرد، کسی که میتوانست مسئلههای سخت زندگی و خانواده را حل کند، کسی که در نبودش، عکس قاب گرفتهاش به میهمانخانهمان جذبه و به برادرانم اقتدار میداد. از آن به بعد اسمش همراه من بود👌
شب دو کاسهی سبز پلاستیکی و چهار لیوان قرمز پلاستیکی را به دستمان دادند. در کاسهها🥣 مقداری آب رب گوجه ریخته بودند. چهار تا نان ساندویچی🍔 هم به ما داده بودند لای آنها هر نوع آشغال و زبالهای را میتوانستی پیدا کنی. تقریباً یک هفته از آمدنم به عراق میگذشت اما هنوز به غذا میل نداشتم☹️
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️