ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۹۳ *═✧❁﷽❁✧═* نمیدانستم چند ساعت دیگر در راه هستیم.
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۹۴
*═✧❁﷽❁✧═*
در یک راهروی دراز، مقابل یک در🚪 بزرگ آهنی قرار گرفتیم که میلههای قطوری از بدنهاش عبور میکرد و محکم به زمین کوبیده میشد و قفلهای🔒 بسیار سنگینی داشت. چند قفل در آن چرخید تا باز شد.
از زیر آن عینک🕶 کوری بیرون آمده بودیم و به داخل صندوقچهای تاریک فرستاده شدیم. مدتی طول کشید تا چشمانمان👀 به تاریکی عادت کرد و توانستیم اطراف را ببینیم. آنجا دیوارهایی کاشی شده داشت. کاشیهای قهوهای سوخته بودند دقیقاً رنگ صندوقچهی بیبی😢
خدای من چه شباهتی😳مرا این همه راه به صندوقچهای که بیبی جواهرات💍 و ظرفهای عتیقه و میهمانیاش را در آن نگه میداشت آوردهای؟ صندوقچهای که من و احمد و علی گاهی دور از چشم👀 بیبی چادرش را روی سرمان میانداختیم و به داخل آن میرفتیم و خالهبازی و قایمباشک بازی میکردیم، اما آخرش بیبی ما را پیدا میکرد😍
چشمم که به نور آنجا عادت کرد اولین کسی که در آن صندوقچه پیدا کردم مریم بود. چه خوب که هنوز خواهرم مریم با من بود😊 دستانش را فشردم. فاطمه و حلیمه را دیدیم که مثل کوه، مقاوم 💪و مغرور گوشهای ایستاده بودند. سرباز رفته بود و ما تنها شده بودیم.
بیآنکه حرفی بزنیم یک ساعت⌚️ تمام به چهار دیواری اطرافمان و تمام زاویهها و رنگ و شکل و اندازهها و پستی و بلندی ضندوقچه خیره بودیم. فضای آنجا آنقدر کوچک بود که وقتی دستهایم✋ را باز میکردم به دیوار میخورد.
وقتی به دیوارهای بتنی و آن همه دژ و در و قفل 🔒و میلههای آهنی نگاه کردم، احساس کردم گرانبها و قیمتی شدهام. روی در صندوقچه دریچهای به طول و عرض دو وجب در یک وجب بود. معنی در🚪 را میدانستم اما نمیدانستم این دریچه برای چیست؟ هنوز به اندازهی کافی اطراف را وارسی نکرده بودیم که دریچه باز شد و از آن سوی در، چهرهای مثل شبح 👻فریاد زد: تفتیش، تفتیش...
و بعد از آن صدای چرخش کلیدها🔑 و قفلهای در جادویی شنیده شد. فکر کردم کسی قرار است به صندوقچه وارد شود ولی نه😱
سربازی از پشت دریچه گفت: حجاب، نزعن کل الملابس و البنطلونات. (روسری، لباسها و شلوار همه را درآورید😳)
ما را که بیحرکت دید خانمی 👩🏭با لباس نظامی وارد شد.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_نحل_آیه_۳۶
#تمامی_امتها_تحت_پوشش_
رسالت_پیامبران
و البته مادر هر امتی از امتهای گذشته پیامبری برای رساندن دستورات الهی به مردم فرستادیم
و دعوت همه این پیامبران این بود که به مردم بگویند خدای یکتا را بپرستیدو از اطاعت شیطان و هر متجاوزی بپرهیزید.
🦋⃟📸
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم ❣️
نگاه رحمتت بر ماست؛ میدانم که میآیی
ز اشک دوستان پیداست؛ میدانم که میآیی
گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا
تو تنها و علی تنهاست میدانم که میآیی
🌼|↫ #اللہمعجـللولیــڪالفـــرج
سلام مولای ما
صبح جمعه
دوباره از راه رسید و
شما از راه نرسیده اید...
خورشید بر آسمان تابید
و شما بر چشمان ما
نتابیدید...
و باز هم باید
انتظار را گوشه ی دلهایمان
سنجاق کنیم تا
روزی که شما بیایی و
صبح زندگیمان آغاز شود...
خدایا!
پس کجا ماند
طلوعی که
پس از تاریکی است؟!
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#توییت | به آقای رئیسی تبریک میگویم بخاطر این جمله که امروز در مجلس گفتند:
"انتخابات نقطه آغاز مشارکت مردم است نه پایان آن"
این یعنی: دوران ارباب رعیتی و دیکتاتوری تکنوکراتها و دمکراسیخواهان غربزده، که مردم را فقط برای صندوق رای میخواهند، پایان یافت و دوران دولت مردمی آغاز شده است.