🌷🌱🌷🌱
#سوره مبارکه ی نحل آیه ۷۸
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
👈وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا
تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ
وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ .
👌و خداوند شما را از شكم مادرانتان
بیرون آورد در حالی كه چیزی
نمیدانستید، و برای شما گوش و
دیدگان و دلها قرار داد تا شكر گزارید.
🌱🌷🌱🌷
✨🍃🌷🍃✨🍃🌷🍃✨
🌥اول هرسپیده
✋️ #سلام_امام_زمانم
💔اين ترڪ خورده دلم
✨وحشتــ آن را دارد ڪہ
😔بميرد وَ نبيند پسر حیدر را
اَلسَلامُ عَلَیڪَ یاصَاحِبَ الزَّمَان(عج)
✨🍃🌷🍃✨🍃🌷🍃✨
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#امام_حسین علیه السلام امام تحول ۱۸
#کربلا_میدان_مسابقه
سلام علیکم
صبحتون بخیر ۸تا صلوات بفرستید✔️
بسم رب الحسین علیه السلام
کربلا میدان مسابقه بود👌
آن هایی که بهترین ها بودند دور امام حسین علیه السلام
جمع شده بودند✔️
حضرت به بهترین بودن اونا تصریح
کردن و صحه گذاشتن و فرمودن
👈 اَمّا بَعدُ فَاِنّی لا اَعلَمُ اصحابا اَوفَی
و لا خَیرا مِن اصحابی و لا اهل بیت اَبَرَّ
و لا اَوصَلَ من اهل بیتی
من یارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم
و خویشاوندانی نیکوکارتر و نزدیک تر از ......
این بهترین ها در کربلا اومدن برا مسابقه
هر کسی می خواهد گوی سبقت را از دیگری برباید👌
هر کسی می گوید من زودتر شهید شوم
بعد این صحنه ها دیدنی خواهند شد😍
این میدان مسابقه دوستان خداست
البته دل حضرت اب و کباب میشه
حاضر نیست یک تار مو از یارانش کم بشه😢
شب عاشورا هم بهشون اذن داد تا از میدان
بروند اما آن ها مرد این میدان بودن✅
در این میدان از میان اصحاب
آن که از همه دیرتر آمده بود؛ گوی سبقت ربود✔️
کسی که دل زینب سلام الله علیها را شکسته بود😢
آن چنان راه را بسته بود که اباعبدالله فقط یه حرف بهش گفت💢
گاهی اوقات کافیه که انسان یه حرف بشنوه
و همین مسیرش را عوض کنه👌
حر همین طوری عوض شد
و در او تحول ایجاد شد
امام حسین علیه السلام در کربلا به این سادگی ها
عصبی و ناراحت نمیشد❌
ولی وقتی دید حر قابلیت تحول را داره
که با یک تلنگر عوض بشه
لذا بهش نهیب زد
👈 مادرت به عزایت بنشیند؛ این چه برخوردی است؟؟
همین جمله کافی بود در تغییر و تحول حر
صلی الله علیک یا اباعبدالله
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت✅🌷✋
⚫️#شهدای_کربلا (۱۸)
«قیس بن مسهر»
🎋قیس بن مسهر بن از قبیله بنی صیدا یکی از طایفههای بنی اسد می باشد. قیس بن مسهر قاصد بین مردم کوفه و امام حسین(ع) و همچنین رابط بین مسلم بن عقیل و حضرت بود .
👌ولی مهمترین فراز زندگی او زمانی رقم خورد که امام حسین(ع) به ناحیه حاجر از بطن الرّمة رسید و قیس بن مسهر صیداوی را به همراه نامهای به طرف اهل کوفه فرستاد که در آن چنین نوشت:
«بسمالله الرحمن الرحیم؛ از طرف حسین بن علی به برادران مؤمن و مسلمانش، سلامعلیکم، حمد و سپاس میکنم خدایی را که خدایی جز او نیست، امّا بعد، نامه مسلم بن عقیل به من رسید، که از حسن نیت و اجتماعتان در یاری رساندن به ما و مطالبه حق ما خبر میداد. از خدا میخواهم کار را برایمان آسان و نیکو گرداند، به خاطر این نصرت و یاری، أجر عظیمی نصیبتان کند. روز سه شنبه هشتم ذی الحجه به طرف شما حرکت کردم، لذا وقتی فرستادهام نزدتان آمد، در کارتان سرعت و اهتمام بورزید که من ان شاء الله در همین روزها نزد شما خواهم آمد، و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»
🥀قیس در منطقه قادسیه با حصین بن نمیر برخورد کرد و به سرعت نامه امام حسین(ع) را پاره کرد. افراد حصین بن نمیر قیس را دستگیر کردند و نامه تکهتکه شده را یافتند. حصین او را نزد ابن زیاد فرستاد اوضاع قیس و نامه پاره را به ابن زیاد گزارش داد.
👈وقتی قیس را نزد ابن زیاد آوردند؛ ابن زیاد از او پرسید تو کیستی؟
قیس در پاسخ گفت: من مردی از شیعیان حسین بن علی علیه السلام هستم.
👈ابن زیاد گفت: چرا نامه را پارهپاره کردی؟
قیس جواب داد: از ترس تو، تا از مضمون آن مطلع نشوی.
ابن زیاد: این نامه را چه کسی نوشته؟
👈قیس جواب داد: حسین بن علی(ع)
ابن زیاد پرسید: به چه افرادی نوشته بود؟
قیس گفت: به قومی از اهل کوفه که من ایشان را نمیشناسم.
♨️ابن زیاد که از مقاومت قیس بن مسهر به تنگ آمده با بود با عصبانیت گفت: یا میگویی که این نامه خطاب به چه افرادی است و یا اینکه بر منبر میروی و علی و حسن و حسین(ع) را دشنام میگویی تا از دست من خلاصی یابی و گرنه تو را قطعه قطعه میکنم.
🍀قیس بن مسهر که به خوبی از نیات پلید ابن زیاد آگاه بود، تصمیم گرفت تا از فرصتی که ابن زیاد برایش فراهم کرده است استفاده کند و پیشنهاد ابن زیاد را پذیرفت. قیس خطاب به ابن زیاد گفت: من آن کوفیانی را که مخاطب نامه بودند را نمیشناسم ولی حاضرم تا بر بالای منبر لعن کنم.
👈ابن زیاد که خود را برای یک مانور تبلیغاتی علیه امام حسین علیه السلام آماده میکرد، دستور داد تا قیس را به مسجد ببرند و مردم را جمع کنند تا قیس در حضور مردم اهلبیت پیامبرصلی الله علیه وآله را لعن کند.
💢زمانی که قیس را نزد مردم حاضر کردند او خطاب به مردم کوفه چنین گفت: «ای مردم به زودی حسین بن علی(ع) بهترین خلق خدا، پسر فاطمه دختر پیغمبر خدا(ص) میرسد، و من فرستاده او سوی شمایم. در شب از او جدا شدم، او را اجابت کرده و یاریش کنید». سپس ابن زیاد و پدرش را لعنت کرد .وعلی بن ابیطالب علیه السلام راستود.
☺️پس از این سخنان، دژخیمان اموی به دستور ابن زیاد، قیس را از بالای قصر رها کرده و به شهادت رساندند.😰
👈 هنگامیکه خبر شهادت قیس به امام حسین(ع) رسید برای او گریست و در حق او دعا کرده واین آیه راتلاوت فرمودند:
.✨..فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و هرگز عقيده خود را تبديل نكردند.✨
بار خدایا، برای ما و آنها بهشت مقرّر فرما و میان ما و آنها در قرارگاه رحمتت و ذخیرهگاه نهان ثوابت فراهم آور.🤲
🍀همانطور که گذشت قیس بن مسهر صیداوی، نزد ابن زیاد خود را شیعه امام حسین علیه السلام معرفی کرد و نه تنها از تهدیدات ابن زیاد هیچ واهمهای نداشت، بلکه از هر فرصتی برای یاری رساندن به فرزند پیامبر(ص) استفاده کرد و سرانجام در این راه به دیدار حق شتافت. 😭
محسن همیشه می گفت ،
غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند !!
محسن چیزی زیباتر از دنیا را دید ،
شهادت ، خدا و زیبایی را دیده بود که حاضر شد ،
دنیا را رها کند و برود...👌
السلام علی الحسین🏴وعلی علی بن الحسین🏴وعلی اولادالحسین🏴وعلی اصحاب الحسین
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا 🌷امام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
📌 نقدِ معصوم با چاشنیِ دلسوزی!
▪️ خودمان را ارادتمند به امام حسین و عقلِ کل میدانیم و به بهانهی دلسوزی، به خود اجازه میدهیم حتی حادثهی کربلا و عملکرد امام حسین و یارانش را نقد کنیم. دقت نمیکنیم که حسین، خلیفةالله است و عملکردِ او مورد تایید خداست. توجیهمان اینست که با دیپلماسیِ مذاکره و تعامل، میشود جلوی وقوعِ حادثهای عظیم و از دست دادن نیروهای ارزشی را گرفت.
▫️ با همین توجیه میتوان حتی با دشمن هم نرمِش و مذاکره کرد و در مقابل هر سیاستی، با دشمنان، با منطقِ بِده بِستان عمل کرد؛ غافل از اینکه در مقابلِ دشمن، بُردِ دوسره وجود ندارد و اگر به دشمن، چراغِ سبز نشان بدهیم، فقط مسیر دشمنی را برای او هموارتر میکنیم.
▪️ اگر ما به جای حضرت عباس اماننامه میگرفتیم، ممکن بود با این توجیهات به راحتی خودمان را گول بزنیم و اماممان را تنها بگذاریم. وقتی به خود اجازه میدهیم با این توجیهات عملکردِ خدا محورِ امام حسین و یارانش را نقد کنیم، وقتی امام زمان بیاید، آیا تسلیم و همراهِ او خواهیم بود یا منتقد و مقابلِ او؟!
📎 #توجیه_المسائل_کربلا ۱۸
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۲۳ *═✧❁﷽❁✧═* خانه شلوغ بود اما بی حسی و خواب😴 آلودگ
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۱۲۴
*═✧❁﷽❁✧═*
مادرم گفت: «من دیگر صبر نمی کنم☹️ می روم و مهمان ها را دعوت می کنم. اگر شوهرت آمد، خوش آمد😍»
صبح روز دهم، شینا بلند شد و با خواهرها و زن داداش هایم مشغول پخت و پز 🍲و تدارک ناهار شد. نزدیک ظهر🌞 بود. یکی از بچه ها از توی کوچه فریاد 🗣زد: «آقا صمد آمد.» داشتم بچه را شیر می دادم.
گذاشتمش زمین و چادری بستم کمرم و چیزی انداختم روی سرم و از پلّه های بلند به سختی پایین آمدم. حیاط شلوغ بود. خواهرم جلو آمد و گفت: «دختر چرا این طوری آمدی بیرون. مثلاً تو زائویی😒»
بعد هم چادرش را درآورد و سرم کرد. خوب نمی توانستم راه بروم. آرام آرام خودم را رساندم توی کوچه. مردی 👨داشت از سر کوچه می آمد. لباس سپاه پوشیده بود و کوله ای🎒 سر دوشش بود؛ ریشو و خاک آلوده؛ اما صمد نبود❌ با این حال، تا وسط کوچه رفتم. از دوستان صمد بود. با خجالت سلام✋ و علیکی کردم و احوال صمد را پرسیدم.
گفت: «خوب است. فکر نکنم به این زودی ها بیاید. عملیات داریم. من هم آمده ام سری به ننه ام بزنم. پیغام 💌داده اند حالش خیلی بد است. فردا برمی گردم.»
انگار آب سردی سرم ریختند، تنم شروع کرد به لرزیدن😰 دست ها و پاهایم بی حس شد. به دیوار تکیه دادم و آن قدر ایستادم تا مرد از کوچه عبور کرد و رفت🚶♂ شینا و خواهرهایم توی کوچه آمده بودند تا از صمد مژدگانی💶 بگیرند. مرا که با آن حال و روز دیدند👀زیر بغلم را گرفتند و بردند توی اتاق.
توی رختخواب دراز کشیدم. تمام تنم می لرزید. شینا آب قند برایم درست کرد و لحاف را رویم کشید. سرم را زیر لحاف کشیدم. بغض😢 راه گلویم را بسته بود. خودم را به خواب زدم😴
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷