eitaa logo
نفوس مطمئنه
193 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
117 ویدیو
109 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 روحاني شهيد محمد #بهبودي ☀️ تولد: ۱۰ شهريور ۱۳۳۶ 🥀 شهادت: ۲۰ دي ۱۳۵۷ 🔸 سمت: نيروي
♻️ نقشه‌ای برای پخش اعلامیه 🍁 قبل از انقلاب در کاشمر کتابخانه‌ای تأسیس کرده و اهم فعالیت سیاسی ایشان در این کتابخانه متمرکز شده بود و یکی از کارهای عمده‌ای که در این کتابخانه می‌کرد این بود که اعلامیه‌ها و نوارهای امام راحل قدس سره را داخل کتاب‌ها می‌گذاشت و توزیع می‌کرد. ♻️ سرباز مسلح 🍁 قبل از انقلاب دنبال یک اسلحه کمری می‌گشت و حتی از من می‌خواست که اگر پیدا کردم به ایشان برسانم. به او گفتم: اسلحه داشتن خطرناک است، برای چه می‌خواهی؟ گفت: من سربازم! سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، سرباز رهبرم، سرباز ملتم و در چنین موقعیتی باید آمادگی تام و تمام داشته باشم تا اگر مأموریتی نظامی دادند به طور احسن انجام دهم. ♻️ حمایت از مظلوم 🍁 به مناسبت چهارم آبان دستور داده بودند که در تمام اطاق‌های شهرداری عکس شاه و پدرش را نصب کنند و ما هم که در موتورخانه شهرداری کار می‌کردیم این عکس‌ها را روی دیوار موتورخانه زده بودیم و شهید بهبودی برای کاری به محل کار ما مراجعه کرده بود و وقتی عکس‌ها را روی دیوار شهرداری ملاحظه کرد، عبا را روی سرش کشید و خارج شد و من با تعجب دنبال او رفتم و سؤال کردم که چه شده است؟ و او گفت: تا آن عکس‌ها در آنجا نصب باشند من نزد تو نمی‌آیم، زیرا این‌ها مدرس را زهر دادند و با شال، پیچیدند دور گردنش و او را خفه کردند و حالا تو عکس آنها را قاب گرفته‌ای و در محل کارت زده‌ای؟! 🍁 پوستین وارونه ♻️ یادم هست اولین دفعه‌ای که از قم با لباس روحانیت به روستای باب الحکم آمدند مردم از ایشان خواستند که برایشان سخنرانی کند و ایشان بدون هیچ ترسی بالای منبر رفت و علیه رژیم پهلوی سخنرانی کرد. 🍁 درست به خاطر دارم که یکی از موضوعاتی که در آن سخنرانی مطرح کرد این بود که اسلام را به یک پوستین بسیار زیبا تشبیه کرد و بعد گفت: این رژیم منحوس این پوستین را وارونه به بدن این جامعه کرده است تا از آن سود ببرد و نیات باطله خود را پیاده کند. 🎤 راوی: دوستان شهید •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 روحاني شهيد قهرمان #گريواني ☀️ متولد: ۳ فروردين ۱۳۴۷ 🥀 شهادت: ۴ دي ۱۳۶۵ 🔸 سمت: تير
♻️ قهرمان می‌گفت: من دوست دارم توی این عملیات همه توانم رو بذارم واسه پیروزی لشکر اسلام، دست آخر هم مثل امام حسین (ع) شهید شم؛ طوری که بدنم توی آفتاب داغ بمونه، پاره‌هاش رو هم کسی نتونه جمع کنه مگه خود آقا. ♻️ عملیات کربلای پنج خبر شهادت و مفقودالاثر شدنش به من رسید. کربلای ۴ شهید شده بود و جنازه‌اش مونده بود توی جزیره بوارین. ♻️ چند سال بعد جنازه‌اش پیدا شد، بالاتنه نداشت. باقیمانده جسدش رو هم از روی پلاکی که به کمرش بسته بود و مهر و تسبیح توی جیبش شناختند. ♻️ خبرش رو که شنیدم بی اختیار یاد حرفای اون روزش افتادم که گفته بود: "دوست دارم... دست آخر هم مثل امام حسین (ع) شهید شم طوری که بدنم توی آفتاب داغ بمونه. پاره هاش رو هم کسی نتونه جمع کنه مگه خود آقا". 🎤 راوی: رضا گریوانی •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 روحاني شهيد علي اصغر #كلاته_باقري ☀️ تولد : ۱۵ دي ۱۳۴۶ 🥀 شهادت: ۵ دي ۱۳۶۵ 🔸 سمت: ت
🥀 شهید علی اصغر كلاته باقری 🌷 مرد عاطفه و مهرباني بود. دل دريايي‌اش سرشار از رأفت و جوانمردي بود. اگر هر سختي و محنتي مي‌ديد، از ما پنهان مي‌كرد. زماني كه در جبهه، تن پاك و نوجوانش در آغوش سختي‌ها بود، باز ما بي‌خبر بوديم. مثلاً به خواهرش گفته بود: زماني در خط بوديم، خيلي شلوغ شد، ۲۴ ساعت همان طور ايستاده بوديم و نماز را هما‌ن‌طور كه راه مي‌رفتيم، مي‌خوانديم، حتي وقت نداشتيم تا نمازمان را بخوانيم. 🌷 اما اين مطلب را از ما پنهان داشته بود. او در پي رضاي خدا بود؛ بي‌ادعا و خاكي! در چند بهار عمرش بر سر آن بود كه ببارد و طرواوت بخشد، نه آن كه نبارد و فخر فروشد. 🎤 راوی: پدر شهيد •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🎤 راوی: دوست شهيد 🔴 چشمانم را به سختی باز کردم، صبح فرا رسیده بود، به پهلو چرخش دادم و به کمک دستم از زمین بلند شدم، که به یکباره او را دیدم. 🔴 دیدمش که در آن صبح زیبا مثل همیشه پیش از من، خواب را از وجودش زدوده و به عادت همیشگی اش بعد از نماز به سجده رفته، با معشوقش راز دل می گوید به او غبطه می خوردم که چرا او با این حالات و روحیات توام شده است. 🔴 گاه با خود می گفتم که چه چیز در او هست که تا این حد از دیگران متمایزش ساخته، چیزی که آن روز مرا متوجه نقطه ای تازه در وجود او کرد، چیزی که ان هنگام به غفلت از کنارش گذشتم، او افزون از گذشته منورش حامل به گوهری گران بهاتر از هر انچه داشت، دست یافته بود، او دیگر یک محصل ساده نبود نمی دانم که چه بر او گذشت که چنین موهبتی بر او ارزانی داشته شد، اما او دیگر تنها یک طلبه نبود. 🔴 نمی دانم آیا آن در را بوی دادند یا خود به ان رسیده، ایا دریافتید که او به چه چیزی دست یافته بود اگر به آن نرسیدید پس گوش کنید. او می گفت: ان درس که انسان را دوست خدا نکند وبال است، و ان درس که انسان را تسفیه ی حق نکند، درد است. ایا متوجه شدید؟ 🔴 آری، رضا طعم شیرین عشق به معشوق یکتا را چشید، که پناه گاه دیار ملکوتیان گشت. مادر عزیزش می گفت: مرا از امام رضا گرفتید، حال به همان بسپاریدم. 🔴 کسی که راه عشق ورزیدن را دریافته است، باید از برای پیمودن آن اماده گردد و کسی که به دنبال جند الله است باید که خود را آماده نماید تا بداند که چگونه آن را بر سر خود حفظ نماید. 🔴 او از روز اول درس عشق و زکات را در دامن مادری فداکار و بی پیرایه آموخت و در این مکتب رشد نمود. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🎤 راوی: آقای صادقی 🌼 هنگامی که صبح روز تشییع جنازه به معراج شهدا رفتیم تا شهدا را زیارت کنیم ۴ شهید بودند که هر چهار تا حنا بسته بودند بعدا ًهمرزمانش عنوان کردند که این ۴ نفر شب عملیا ت مراسم حنا بندان برگزار کرده بودند مثل اینکه می‌دانستند که شب آخر زمینی بودنشان است و از فردا آسمانی می‌شوند به همین دلیل خوشحال بودند. 🎤 راوی مادر شهید: 🌼 زمانی که در مکه بودیم تظا هرات شد و گفته بودند که نمی‌خواهیم زائر‌ها را به مدینه ببریم من هم آرزوی دیدن قبرستان بقیع را داشتم خیلی ناراحت شدم و وضو گرفتم و متوسل به علی و حسین(دو فرزند شهیدم) شدم در جای نماز خوابم برد علی را دیدم با یک پیراهن سفید و اصلاح کرده و مرتب آمد جلو و گفت مادر پاشو غصه نخور که می‌خواهیم به قبرستان بقیع برویم وقتی از خواب بیدار شدم هنوز نماز ظهر را نخوانده بودم که خبر آوردند بعد از ظهر به سمت مدینه حرکت می‌کنیم. 🎤 راوی: خواهر شهید(زهرا عجم) 🌼 بیشتر در مورد حجاب و اخلاق توصیه می‌کرد می‌گفت:« اخلاقتان با مردم و به خصوص همسرانتان باید خوب باشد و به پدر و مادر باید زیاد احترام گذاشت.» 🎤 راوی: محب الله مهدی زاده 🌼 وی در عملیات والفجر ۹ به شدت از چند ناحیه بدن مجروح شده بود و هنوز بهبودی کامل برایش حاصل نشده بود که به منطقه آمد. وقتی داستان مجروح شدن خود را نقل می کرد از شجاعت و شهامتش و صبر و مقاومتش احساس غرور می کردم و از مظلومیتش اشک در دیدگانم جاری می شد. 🌼 در آن عملیات گروهان وی به کمین دشمن برخورد می کند و عده ای شهید و عده ای پراکنده می شوند و او به شدت مجروح می شود. 🌼 می گفت: شب بود و هوا بارانی و در بعضی از قسمتهای کوه و تپه ها برف، و من سینه خیز سعی می کردم خود را از ارتفاعات به پایین دره برسانم تا شاید از بیم سرما در امان باشم گاهی بر چوبی به صورت عصا تکیه می زدم و بر روی زانو راه می رفتم و گاهی سینه خیز به طرف کوله پشتی که از بچه ها به جا مانده بود می رفتم تا خوراکی و شکلاتی پیدا کنم که از گرسنگی نجات یابم و یا لباس خشکی پیدا کنم که از سرما در امان باشم. 🌼 به هر حال تا فردای آن شب به این صورت سپری کردم و گمان می کنم که ساعتهای ۸ صبح بود که یک نفر از بچه ها رزمنده مجروحی را با خود می برد که نتوانست به من کمک کند بعد از مدتی دو نفر را از دور می دیدم من حال راه رفتن و یا صحبت کردن نداشتم ابتدا خیال کردم عراقی ها هستند آنها هم فکر می کردند من عراقی هستم و با حالتی آماده برای تیراندازی به طرف من می آمدند تا اینکه هم آنها و هم من متوجه شدیم طرف مقابل ایرانی است. به من گفتند همین جا بمان تا ما برویم وسیله ای برای حمل تو بفرستیم و من زمانی متوجه شدم که روی تخت بیمارستان بودم، شنیدن این داستان از زبان خود این شهید عزیز با آن شرایط سخت و دشوار بسیار غرورآفرین بود. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷روحاني شهيد سيد احمد صالح #شريفي ☀️ تولد: ۲ خرداد ۱۳۳۷ 🥀 شهادت: ۲۵ دي ۱۳۶۵ 🔸 سمت: ف
1⃣ همرزمانش می گفتند او درعملیات ابتدا شیمیایی شده بود ولی با همان حالی که داشت دست از نبرد با دشمنان اسلام برنداشت و سوار لودر شد تا خاکریز را درست نماید که رزمندگان بتوانند پشت آن سنگر بگیرند، که در همین انجام ترکشی به او اصابت نمود و به درجة رفیع شهادت نائل شد. 2⃣ یادم می آید وقتی می خواست به جبهه برود من درکوچه بازی می کردم، که دیدم پدرم آمد و ساکی در دست داشت از من خداحافظی کرد و من هم مثل همیشه یک خداحافظی ساده ای با او کردم ولی او طوری دیگر با من خداحافظی کرد طوری که تا به حال چنین خداحافظی از او ندیده بودم او موقع خداحافظی مرا بغل کرد و غرق بوسه کرد و به من گفت: مواظب خواهرت باش و به حرفهای مادرت گوش کن، و به مادرم گفت: که در نبود او صبر و استقامت را پیشه کند و برخدا توکل نماید. 3⃣ شهید صالحی در کلات مسؤل بخش بود و ما زمانی پیشنهاد دادیم که ایشان بیایند جزء شورای مرکزی جهاد مشهد شوند . اما ایشان قبول نکرد و گفتند: من قصد کردم بروم، مناطق محروم خدمت کنم برادر فخر آبادی می گفتند: این قدر شهید صالحی از کلات گفته که اگر من می توانستم کار ایشان را انجام بدهم، من به کلات می رفتم، اینقدر آن شهید به منطقة کلات علاقه داشت و شهید صالحی اول توی منطقه ترکش خورد ولی باز شروع به کار کرد و بالاخره دفعه دوم ترکش خورد و برادرش هم وقتی آمده بود بهش گفته بودند برادرت شهید شد و او رفته بود و به شهادت رسیده بود که جنازة هر دو را با هم آوردند. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
از عطرمعلم اخلاق شهید حجت الاسلام کاظم غلامزاده تدین.docx
115K
📝 🌷خاطرات روحانی شهید کاظم غلام زاده تدین •┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
از زبان برادر.docx
15.1K
📝 🌷خاطرات روحانی شهید حسن حسین پور •┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 روحاني شهيد محمد علي #شارعي ☀️ تولد: ۵ تير ۱۳۴۷ 🥀 شهادت: ۳۰ ديماه ۱۳۶۵ 🔸 سمت: آرپ
🥀 زندگینامه طلبه شهید محمد علی شارعی 💐 شهید محمد علی شارعی از همان دوران بچگی کودکی پرهیجان و فداکار و غیرتمند بود، او دوران ابتدایی را در روستا گذراند و سپس به علت علاقه شدید به حوزه دینی و اسلامی ادامه تحصیلات خود را در حوزه علمیه ی شهرستان قوچان انجام داد. 💐 وی پس از اتمام تحصیل به درجه طلبگی و روحانیت رسید و سپس بعد از شروع جنگ تحمیلی در سن هجده سالگی در سال ۱۳۶۴ به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفته و یازده ماه در جبهه بود. 💐 محل فعالیت های ایشان بیشتر در منطقه عملیاتی شلمچه بوده و از جمله فعالیت هایی که انجام می دادند آرپی چی زن و بی سیم چی بودند تا اینکه سرانجام در کربلای ۴ در تاریخ سوم دی ماه ۱۳۶۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. 💐 ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد، مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع)در محراب عبادت شهید شد. 💐 ای مادران مبادا از رفتن فرزندتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب کبری را بدهید که تحمل شهادت ۷۲ شهید را نمود. 💐 برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که مهم ترین درمان ها برای درد هاست و همیشه به یاد خدا باشید و هرگز نگذارید دشمنان بین شما تفرقه بیندازند تا شما را از روحانیت متعهد جدا کنند که اگر چنین شد روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابر قدرتهاست. 💐 یک روز مادرش از او می خواهد و می گوید فرزندم به جبهه نرو بس است این همه ماه در جبهه بودی وقت آن است که برایت آستین بالا بزنم روز بعد به مادرش می گوید مادر دیشب که این حرف ها را به من گفتی خواب دیدم که آقایی با چند نفر به خوابم آمد و به من گفتند به مادرت بگو جلوی تو را نگیرد و من از آن ها پرسیدم که شما که هستید گفت من سید مهدی هستم و این هم همیارانم هستند و ما می خواهیم به میهمانی خدا برویم وقتی روز بعد این حرف ها را مادر شنید دست هایش را به سوی آسمان برد و گفت خدایا فرزندم را به در راه تو می فرستم و این هدیه را از من قبول کن. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
خاطراتي از شهيد روحاني شهبان يوسفي مقدم.docx
18.2K
📝 🌷زندگینامه روحانی شهید شعبان یوسفی مقدم •┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🎤 راوی: همسر شهید حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلیون 🔸 تنها افتخارم همسری شهید و مادر فرزند شهید بودن است، شهید اسماعیلیون فردی متدین، دیندار، اخلاقی، منظم، مردم دار، حامی نظام و انقلاب و یاور محرومان و مظلومان بود. 🔸 ایشان در طول دو سال زندگی مشترك كوچكترین اقدامی كه باعث رنجش خانواده شود از وی سر نزد، رفتارهای اخلاقی ایشان همیشه سرمشق و برای ما الگو می باشد. 🔸 ایشان در ماه بهمن متولد شد، در همین ماه هم ازدواج كرد و در همین ماه نیز به شهادت رسید و به سمت معبود خود پركشید. 🔸 زندگی شهید اسماعیلیون از زمان تولد، دانشجویی، ازدواج و شهادت فراز و نشیب های زیادی دارد كه بیان هر كدام از آنها حكایت از وفاداری ایشان به اسلام ، نظام اسلام و حضرت امام راحل داشت. 🔸 شهید گرانقدر در عین دینداری و اخلاق محوری، یك شخصیت وظیفه شناس بود، به عنوان نمونه در حالی كه ایشان دانشجوی رشته پزشكی، روحانی و یك فرد انقلابی و رزمنده بود، ولی در منزل كاربنایی و ساختمانی می كرد. 🔸 پدر شهید اسماعیلیون قبل از انقلاب اسلامی ارتشی بود و نام كوروش را برای شهید انتخاب كرده بود، ولی وی وقتی به سن تكلیف رسید، نام' علی' را به برای خود برگزید و با این نام مشهور شده بود و روی سنگ قبر او هم نام 'علی' را نوشتیم. 🔸 از جلوه های دیگر زندگی این شهید بزرگ، تولد در خوزستان و شهادت در همین شهر است، مهمتر اینكه تاریخ ازدواج و تاریخ شهادت شهید نیز از نظر 'ماه و روز' یكی بود. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
نفوس مطمئنه
#معرفی_شهید 🌷 روحاني شهيد قدرت الله #غلامی ☀️ متولد: ۵ آذر ۱۳۴۵ 🥀 شهادت: ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ 🔸 سمت: اط
♻️ یادم هست پسرم قدرت ا... غلامی وقتی برای آخرین بار به مرخصی آمده بود خوابی دیده بود که برای تعبیر به پیش حجت الاسلام کاشفی می رود و آن خواب را این گونه تعریف می کند که خواب دیدم در کنار یک چشمه ای برای شناکردن لباس هایم را بیرون آوردم و بعد از کمی شناکردن به سوی آسمان پرواز نمودم. ♻️ شهید از ایشان می خواهد تا خواب را برایش تعبیر کند. اما ایشان چیزی نمی گوید ولی با اصرار زیاد شهید می گوید اگر شما تعبیر این خواب را بدانید می ترسید. ♻️ شهید هم قبول می کند که بداند و بترسد بهتر است، آقای کاشفی به او می گوید: شما در جنگ شهید می شوید و با شنیدن این کلمه او چنان خوشحال می شود که از جا بلند می شود و به هوا می پرد و می گوید: در راه خدا شهید شدن که ترس ندارد و خوشحال از خانه آنها بیرون می رود. و بعد از چند روز به جبهه باز می گردد و خوابش به حقیقت مبدل می شود و او به آرزویش می رسد. 🎤 راوی: سارا امام وردی •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene