💌سادگی ازدواج و مهریه فاطمه زهرا(ع)
در دوران پس از هجرت، در آغاز سنین تکلیف، وقتی فاطمهی زهرا سلام اللّه علیها با علیبن ابیطالب علیه الصّلاة و السّلام، ازدواج میکند، آن مهریه و آن جهیزیهی اوست که همه شاید میدانید که با چهسادگی و وضع فقیرانهای، دختر اول شخص دنیای اسلام، ازدواج خود را برگزار میکند. زندگی فاطمهی زهرا سلام اللّه علیها از همهی ابعاد، زندگیای همراه با کار و تلاش و تکامل و تعالی روحی یک انسان است.
(بیانات در دیدار جمعی از زنان 25 آذر 1371)
🌸🌸سالروز ازدواج حضرت زهرا و مولا علی علیه السلام، بر دلدادگانشان تبریک و تهنیت باد🌸🌸
@nofoz_shenasi
🗓نوزدهمین شماره نشریه #معبر منتشر شد...
✅ پرونده ویژه: نقش لشکر17علی بن ابیطالب در ازادسازی مهران
✅ همه چیز از یک خواب شروع شد...
✅ آژیر قرمز
✅ یک خانه، 4پرواز
✅ ترور کامل جمهوری اسلامی در 4ماه..
و...
فایل pdf این دو ماهنامه را با سردبیری: #سیدفخرالدین_موسوی از سایت کنگره ملی شهدای استان قم دریافت کنید.
https://shohadayeqom.ir
@nofoz_shenasi
⛔️ ظریف: پس از 8 سال ناسزا شنیدن، خون خوردن و دم برنیاوردن بر سر اتهاماتی ناروا، در آستانه واگذاری مسئولیت هستم.
💠 لطفاً موقع واگذاری، اون 100 تا سکه رو هم برو بذار سرجاش!
#ظریف_بلندگوی_دشمن
@nofoz_shenasi
#فراخوان
از عزیرانی که سابقه متن نویسی در موضوع (خاطرات، دست نوشته ها و زندگینامه شهدا) دارند، برای تبدیل آثار شهدا ( اعم از خاطرات و مصاحبه ها با خانواده ایشان)، به داستانک(داستان کوتاه)، دعوت به همکاری میشود.
✳️نشریه معبر (رسانه مکتوب ستاد کنگره ملی شهدای استان قم)
جهت هماهنگی و ارایه سابقه نوشتاری به آی دی:
@fakher56
مراجعه فرمایید.
با تشکر و امتنان
سیدفخرالدین موسوی
🔴بددهان نباش!
حتی شما دوست عزیز!!
امام صادق عليه السلام:
الفُحشُ و البَذاءُ و السَّلاطَةُ مِن النِّفاقِ؛
دشـنـامـگويى و بـد زبانى و دريـدگـى از (نشانه هاى) نفاق است.
📚کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 325 ،ح10
@nofoz_shenasi
⭕️آیا تقابل با واکسن ویروس کرونا، موضوعی جدید است؟!
👈به این مطلب دقت کنید:
«مقاله پزشکی در سال 1998 در ژورنال پزشکی لنست "The Lancet" از سوی "اندرو ویکفیلد" منتشر و در آن مقاله ادعا شده بود که در واکسیناسیون سهگانه سرخک، اوریون و سرخجه (MMR)، خطر ابتلا به اوتیسم وجود دارد؛ ولی بعدها مشخص شد که این پزشک بریتانیایی، با دستکاری دادهها، شواهد مربوط به مطالعه خود را جعل کرده بوده و مقاله او نیز از ژورنال حذف شد و بررسیهای بعدی ادعای او را مردود کرد.»
👈 اما اثری که این مقاله در پرهیز از واکسیناسیون در جوامع گوناگون به جا گذاشت، انکارناپذیر است.
↙️ واما نکاتی که این رسانه ها به آنها نمی پردازند چیست؟!
✅بسیاری از کشورها علاوه بر تولید واکسن کرونا اقدام به خرید بیش از نیاز داخلی خود کردند، به گونهای که 11.52 میلیارد دوز واکسن کرونا تا انتهای 2021 تولید میشود که کشورها اقدام به پیش خرید آن کردند.
✅مطالعات انجام شده در کشور نشان میدهد که واکسینه شدن کادر درمان موجب کاهش مرگ آنها شده است، به گونهای که کادر درمان در مواجهه با مبتلایان به کرونا هر چند که درگیر بیماری شدند، ولی منجر به مرگشان نشده است.
✅علیرغم نتایج مطالعات جهانی در زمینه اثرات واکسیناسیون در کاهش مرگ و میر ناشی از ویروس کرونا، برخی هستند که ادعاها و باورهای عجیبی در زمینه واکسیناسیون ارائه کردند. این باورها از عقیم شدن مردان و سقط جنین گرفته تا کج شدن صورت و این آخر نیز چسبیدن فلز به بدن میشود.
👈این باورها بار اولی نیست که درباره واکسنی ارائه میشود، بلکه ریشه در تمدن بشری دارد. زمانی که ادوار جنر میکروب بیماری #آبله_گاوی را به پسری تزریق کرد و در وی مصونیت ایجاد شد و دیگر به بیماری آبله مبتلا نشد، در آن زمان افرادی به راه افتادند و ادعا کردند که تزریق این واکسن موجب خواهد شد که بخشی از بدن انسان تبدیل به #حیوان شود.
↙️ آخرالکلام، فصل الکلام:
رهبر معظم انقلاب:
«این واکسنی که برای کرونا آماده شد، مایه افتخار است.
این را، این را انکار نکنند، این مایه عزت کشور است.»
#واکسن_با_افتخار_ایرانی
@nofoz_shenasi
❌شلاق خوردیم؛ چون محرم نداشتیم
✳️یکه و تنها به دنبال پدر کلان راه افتاده بودم. از راه «بیبی مهرو» باید به شمالی میرفتم. همین که از خانه بیرون شدم، قلبم شروع کرد به تندتند زدن. هرچه پیشتر میرفتم، وحشتم بیشتر میشد.
✳️دلم میلرزید. میخواستم ملیبس هرچه تندتر حرکت کند تا زودتر پدربزرگم را پیدا کنم. پدربزرگم سخت مریض بود. همینکه خبر مرگ کاکایم را شنید، دقیقهای تأخیر نکرد و به سمت شمالی راه افتاد. سن او در حدی رسیده بود که دیگر توان قدمبرداشتن را نداشت. با شنیدن خبر مرگ کاکایم چنان حالت روحیاش خراب شد که هر لحظه ممکن بود ضعف کند. با این حال هیچکسی در خانه نبود که پدربزرگ را تا شمالی همراهی کند و او ناچار تنهایی کمر سفر به شمالی را بست.
✳️در راه رفتن برای یافتن پدربزرگم، با ترسی که هر لحظه سوزنم میزد، از زیر چادری به دور و برم نگاهی انداختم. شهر بیشتر به ماتمکده میماند. وحشت مردم را به راحتی میشد از چشمانشان خواند. شهر، شلوغی نورمال خودش را نداشت. تنها چند طالب، زامبیوار این طرف و آنطرف پرسه میزدند و مراقب شهروندان بودند؛ مردان را زیر لگد میگرفتند و زنان را به رگبار شلاق میبستند. تا چشمم یاری میکرد، هیچکسی را نمیدیدم که لبخندی بر لب داشته باشد. از زنان چادریپوش هیچ حرفی شنیده نمیشد؛ انگار چادریها، زبانشان را نیز بسته بود. کسی دنبال پسر گمشدهی خود میگشت؛ کسی دنبال پدر؛ کسی همراه جسد برادرش بود و اینگونه هر کسی که در شهر بود، غمی در سر و وحشتی در دل داشت.
✳️یکه و تنها به دنبال پدر کلان راه افتاده بودم. از راه «بیبی مهرو» باید به شمالی میرفتم. همین که از خانه بیرون شدم، قلبم شروع کرد به تندتند زدن. هرچه پیشتر میرفتم، وحشتم بیشتر میشد.
✳️نیمههای راه بود که طالبان ملیبس را توقف دادند. با تفنگهای آویزان از شانه و شلاقهایی در دست، درون ملیبس شدند. از تک تک خانمها میپرسیدند محرمت کجا است. جواب میدادی یا نمیدادی، برایشان تفاوت نمیکرد و همه را با شلاق میزدند؛ شلاق طالب عذر نمیپذیرفت. بنابراین، حتا اگر زنی میگفت سر جنازهی پسرم میروم و یا محرمی نبود تا با خود بیاورم، باز هم شلاق میخورد.
✳️در میان مویههای زنانی که از طالبان شلاق میخوردند، دنبال مردی میگشتم که او را محرم خود معرفی کنم، تا از شلاق طالبان نجات پیدا کنم.
طالبان با شلاقها بر زنان حمله میکردند و نمیگذاشتند کسی صدایش را بلند کند؛ چون از نظر آنها شنیدن صدای زن نامحرم جایز نیست. تنها همانقدر اجازه داشتیم که به پرسش طالبان پاسخ بگوییم و بس. خوب به یاد دارم که طالبها هنگام شلاق زدن به زنها حتا اجازهی گریه را نیز نمیدادند. زنان با این که از درد شلاق به خود میپیچیدند، ناچار بودند گریههایشان را قورت بدهند. بنابراین، اگر گاهی صدایی بلند میشد، حملههای پیهم شلاق نیز شدت مییافت. زنان از زیر چادریهایشان مویه میکردند و به گونهای آه میکشیدند که گویا خرمنی از آتش و درد به جانشان افتاده باشد. طالب به من نزدیکتر میشد؛ اما هنوز دنبال کسی بودم که او را محرم خود معرفی کنم.
✳️اکنون که مدتها از آن واقعه میگذرد، به طالبان و جنایتهای آنان که میاندیشم، چشمانم تار میرود. پشت این همه جنایتها، هزاران روایت ناگفته وجود دارد که فرصتی برای بازگوکردن آن پیش نیامده است. در میان هزاران روایت اینچنینی، روایت پیش رو از همان روایتهایی است که فرصت بازگو شدن پیدا کرده است.
✳️آنروزها خانمها خیلی کم از خانههایشان بیرون میشدند؛ آن هم زنانی که مثل من ناچار بودند.
همانگونه که در درون ملیبس به دنبال محرم ساختگی میگشتم، چشمم به پیرمردی افتاد که کمی دورتر از من نشسته بود. دزدکی خودم را به طرفش کشاندم. چند ثانیهای نگذشته بود که طالب از من پرسید: «محرمت کجاس، زن؟» دست پیرمرد را گرفتم و گفتم: «اینه محرمم، مولویصاحب». طالب، دوباره پرسش اش را تکرار کرد. این بار مرد ریش سفید سرش را به سوی طالبان چرخاند و گفت: «همرای مه است، مولوی صاحب».
وقتی که طالبان از ملیبس پایین شدند، نفس راحتی کشیدم. با این همه، معلوم نبود تا رسیدن به شمالی، چه مشکلها و مصیبتهای دیگری انتظار ما را میکشد.
آخردست خودم را با هزار سختی به شمالی رساندم؛ اما آنروز را هیچگاه فراموش نمیتوانم. حادثهی آن روز کابوسی است که هر بار طرف شمالی میروم، آیینهوار در برابرم میایستد و جگرم را سوزن میزند.
✍به قلم شبنم نوری
12 سپتامبر 2020
@nofoz_shenasi
"شاید حدود 50 یا 60 گلوله روی بچهها خالی کردند، بعد از قطع شدن صداها متوجه حرکتشان شدم یک لحظه چشمهایم را باز کردم و کفش یکی از آنها را دیدم، لحظاتی بعد که صداها کاملا قطع شد، یک لحظه از جایم بلند شدم و از آنجا خارج شدم."
روایتی کوتاه و دردناک از تنها باقیمانده دیپلماتهای ایرانی ای که توسط طالبان سلاخی شدند و مظلومانه به شهادت رسیدند.
(الله مدد شاهسوند، تنها بازمانده دیپلماتهای ایرانی در کنسولگری کشورمان در مزار شریف)
#گرگ_همان_گرگ_است
#طالبان
@nofoz_shenasi