eitaa logo
نقطه سر خط
2هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
99 ویدیو
17 فایل
•📚• کتاب •☕• دمکده •🎯• بازی فکری •🤹🏻• اسباب بازی •💌• لوازم التحریر •🎁• گیفت و هدایا ჻ ارتباط با ادمین🌱 ›› @admin_noghtesarekhat ჻ •📞• تماس با ما → 09100775532 ჻ *کانال پاتوق کتابمون🥰👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1722024102Ce8376f5a4f
مشاهده در ایتا
دانلود
قلم دوست عزیزمون :)) پاورچین پاورچین به سمت طاقچه رفتم. صدای پاهای مشتاقم نباید خانم جان را از خواب بیدار می‌کرد! آرام و آهسته از کنار بالشتک گرد خانم جان گذشتم و نیم نگاهی به او انداختم. بدنش با آرامشی حاصل از خواب عصرگاهی و خنکای باد کولر در گرمای ظهر تابستان بالا و پایین می‌شد. خانم جان برعکس آقابزرگ خر و پف نمی‌کرد و نمی‌توانستم بفهمم آیا خوابش عمیق شده است یا نه.... آسوده تر اما باز هم پاورچین پاورچین به کاسه نقل های بادامی نزدیک شدم! بله! کاسه ای پر از نقل‌هایی درشت با بادام های بوداده که در وسطشان جا خوش کرده بودند. آنها را آقابزرگ و خانم جان از مشهد به سوغات آورده بودند و من از صبح تا ظهر بیش از نیمی از آنها را خورده بودم و خانم جان بعد از دیدن قلع و قمع نقل ها، آنها را روی طاقچه گذاشته بود تا دستم دیگر به آنها نرسد و چیزکی هم برای دیگران باقي بماند! به طاقچه رسیدم. روی پنجه ی پا ایستادم. باز هم دستم نمی رسید! دستم تلاش داشت تا لبه ی کاسه ی گل سرخی چینی خانم جان را بگیرد و نقل ها را بقاپد اما ناگهان کاسه ی چینی افتاد و خواب شیرین خانم جان شکست....! @nooroalzahra
قلم دوست عزیزمون:)) اشعه‌ی آفتاب صورت را نوازش میکرد و همراه باد و خاک در اتاقک میرقصید .ذراتِ کوچکِ خاک ؛ طاقچه گوشه اتاق را در آغوش گرفته بود . آینه و شمعدان قدیمی مادربزرگ در تجمع انبوهی از خاک نشسته بودند . آنهایی که با دیدنشان یاد و خاطره‌ی مادربزگ چشم عسلی ام در ذهنم نور میگرفت . آرام روی پاشنه پا ایستادم ؛ آینه خاک گرفته را با انگشتانم نوازش کردم . تلالوی آفتاب با شیطنت در قلب آینه نفوذ کرد و انعکاسش روی دیوار ترک خورده نشست . آینه را پایین آوردم ؛ نگاهم را به تصویر چهره ام انداختم ؛خستگی در صورتم فریاد میزد ؛ توجهی نکردم . دستمال قهوه ای رنگ را روی آینه کشیدم و در آغوش روزنامه کاغذی قرار دادم . فرش و شمعدانی ها فقط مانده بودند تا اتاق خالی شود . قطره سِمِج اشک از گونه ام سرازیر شد . دلم برای این خانه ؛ عطر چای دارچین هایش ؛ هیاهوی بازی های کودکانش و آرامش شب هایش تنگ میشد .... ✍ "حنین"
پایان چالش 🙂✋🏻
تا پایان ساعت کاری مجموعه، فرصت دارید رای خودتون رو از طریق لینک زیر اعلام کنید 🙃👇🏻 لینک نظر سنجی ╭┈─「📚」 ╰┈➤https://EitaaBot.ir/poll/doyblg?eitaafly
پایان نظرسنجی 🙂✋🏻
دوست عزیزم '[ @October19703 ] بهت تبریک میگم🙂🤝🏻 شما برنده چالش مجموعه نقطه سر خط شدین :))
14.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"شبتون رو‌ با شعر سعدی به آغوش بکشید و بخوابید' شبتون بخیر:)) ╭┈「📚」 https://eitaa.com/noghtesrekhat ╰┈➤
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_برای خانه ی سوخته باز شاید بشود خانه ای بنا کرد" دل سوخته را چه کنیم ! :)) 📕 👤 ╭┈「📚」 https://eitaa.com/noghtesrekhat ╰┈➤
در وصف بعضی آدما میشه مثل احمد شاملو گفت: "زندگی ترکم کرده بود... زندگی آوردی :)) 👤 ╭┈「📚」 https://eitaa.com/noghtesrekhat ╰┈➤
"راستی! دنبال کتابایی که تو کانال میزارم نگرد همش تو پاتوق کتاب موجوده '.)👌🏻