سفرنامه لبنان
قسمت بیست و نهم
«فدا»
حسین از نازحینی است که در یک مدرسه همراه خانوادهاش زندگی میکند.
دیروز من را با لباس طلبگی دیده بود. امروز به دلیل شرایط امنیتی لباسم را عوض کرده بودم.
جلو آمد و گفت شما را کجا دیده ام خیلی آشنا هستید😂
معرفی کردم و یادش آمد.
عاشق این است فارسی یاد بگیرد و رزمنده شود.
میگوید خانه مان در جنوب لبنان موشک خورده و از بین رفته.
«فداءً للمقاومة» فدای مقاومت
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سیام
«هیچ...»
امروز را جنوب لبنان بودیم؛ صور، نبطیه و...
۲۰، ۲۵ کیلومتری مرز فلسطین اشغالی.
حال و هوای عجیبی بود.
شهر ها خالی از سکنه و جاده ها بدون هیچ رفت و آمدی...
گهگاهی چند ماشین UN و خیلی خیلی کم هم ماشین شخصی.
همراهان تمام مسیر بین شهر ها را با سرعت ۱۳۰ کیلومتر و بیشتر رانندگی میکرد. میگفت پهپادها سرعت های زیر ۸۰ کیلومتر را راحت هدف گیری میکنند.
شهرها فقط خالی از سکنه نبود، خانهها سوخته و ساختمان ها در هم پیچیده و ماشین ها مچاله شده... نمیدانم چه بگویم.
نمیدانم چه بنویسم.
با خودم فکر میکردم خودم را میتوانم به مرز فلسطین برسانم، اصلا برسانم که چه بشود؟ گیرم خودم را رساندم بعدش چه؟
▫️چقدر بد است که احساست این باشد که «هیچی، هیچِ هیچ هستی». اصلا هستی؟!
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@haghirossadat
سفرنامه لبنان
قسمت سی و یکم
«شهادت به حق»
از همان ابتدای مسیر در حرم عمه جان زینب کبری سلام الله علیها فراوان جوان هایی را میدیدیم که دستشان بسته و نیمه از صورت باند پیچی شده. در میان نازحین و مردم هم مشخص اند.
مجروحین پیجرها هستند.
عزیزی از دوستان حزب الله در تشریح این فاجعه میگفت: خداوند متعال در آیه ۲۴ سوره مبارکه نور میفرماید
يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
حالا دیگر این طور نیست. دست و زبان و چشم ما به نفعمان (معنا و لنا) شهادت میدهند، که در رکاب تو بوده اند و برای تو فدا شده اند.
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سی و دوم
«کاشی اصفهان»
در مسیر بعلبک به دنبال مسجدی میگشتیم که نماز ظهر را بخوانیم و مسیر را ادامه بدهیم.
کاشی های آبی رنگ مسجدی با همان سبک معروف کاشی کاری ایرانی از دور معلوم شد.
مسجدی زیبا در شهر «ابلح».
برایم عجیب بود که در لبنان سبک کاشی کاری و معماری ایرانی را ببینم.
شهر ابلح شهر کوچکی با چهار کلیسا!
و یک مسجد که به قول متولی اش ابوزید تنها مسجدی در لبنان است که کاشی کاری اصفهانی دارد. میگوید کاشی و کاشی کارش را با هم از اصفهان آورده ام😅
تمام پرچم ها، کتیبه ها و تصاویر زینت بخش مسجد همه ایرانی!
خدا خواست و این مسجد را پیش پایمان گذاشت.
ان شاالله به زودی در ایران میزبان ابوزید خواهیم بود.
مجمع المصطفی الان شده مقری برای رسیدگی به نازحین بعلبک.
همین چند روز پیش ۱۳ تن لباس را آورده و تعدادی از خانم ها را صدا زده اند که بیاید لباس ها را دسته بندی و مرتب کنید.
حالا لباس ها آماده شده و آرام آرام به دست نازحین میرسد.
کار باید مردمی، شعبی باشد. مثل انقلاب اسلامی، مثل دفاع مقدس، مثل...
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سی و سوم
«حسینی»
اینجا بعلبک است. شهری بسیار زیبا که حالا به خاطر حملات اسراییل تقریبا تخلیه شده است.
بعلبک از شهر های تاریخی لبنان است و تاریخش با حضور کاروان اسرای حسینی در این شهر گره خورده است.
کلیسایی که راس مبارک حضرت را ساعاتی مهمان خود دیده. همان داستان معروف راهب مسیحی، همان عابد با شرفی که سر را برای یک شب به ده هزار درهم از نیزه دار گرفت و...
و مزار «سیده خوله»، اهل بعلبک او را دختر کوچک اباعبدالله میدانند که در مسیر کاروان اسرا در این منطقه به شهادت رسیده است.
میگویند در منابع معتبر اسمی از ایشان نیامده اما مقام معظم رهبری و جمهوری اسلامی حمایت مالی ای برای ساخت و تکمیل بنای بنت الحسین کردهاند.
آنچه مهم است این است که مردم بعلبک خیلی به دنبال نقطه وصلی به اهل بیت علیهم السلام هستند.
بعلبک حسینی است.
پ.ن
بخش مصلی حرم به دستور مقام معظم رهبری و مساعدت ایشان و به نام امام خمینی ره ساخته شده است.
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سی و چهارم
«سرو انقلاب»
وارد مزار سید خوله (بنت الحسین) که میشوی کنار ضریح سرو بزرگی را میبینی؛ قدیمی ها میگویند این سرو را امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها کنار مزار ایشان کاشته اند تا راهنمای زایرین باشد.
سرو تنومندی است و حسابی ریشه دوانده، به این راحتی ها خشک نمیشود.
در این گوشه عالم، تصویر آقا و امام را ببینی با پس زمینه اقامه نماز مسلمین در قدس، یعنی سرو انقلاب حسابی ریشه دوانده. به این راحتی ها خم نمیشود.
یعنی آن تفکر انقلابی حالا حالا ها انسان ساز و عالم ساز است.
سروی که راهنمای مجاهدین و مستضعفین عالم است به آن مقصد نهایی و برافراشتن پرچم لا اله الا الله در سراسر عالم.
اینجا بعلبک است. بعلبک ولایی است.
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سی و پنجم
«و اجعل لی لسان صدق فی الآخرین»
اینجا معیصرة است.
شهر کوچکی در شمال لبنان.
میدان کوچک وسط شهر، منقش شده به تصویر شهیدی ایرانی.
شهید مهندس حسام خوشنویس (حسن شاطری)
مدتها در لبنان مشغول جاده سازی و فعالیتهای عمرانی بوده و حالا نام او سر زبانهاست.
شهردار معصیرة به شکرانه خدمات او، این نماد را برایش در تنها میدان شهر ساخته است.
خدایا نام نیکی از ما در این دنیا بگذار.
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سی و ششم
«نامیرا»
بیش از ۴۰ روز است که اسراییل مداوم ضایحه جنوبی و شهر های جنوب لبنان مثل صور و صیدا و بقاع و... را بمباران میکند.
گاهی با پهپاد، گاهی با موشک، گاهی هم با هواپیماهایش.
امروز تهدید کرده که در هر ساعت میخواهد بزند. بیخبر... دارد میزند.
چند ساعت پیش محمد عفیف از مسیولین حزب الله به شهادت رسید.
امروز را نتوانستیم جایی برویم.
دوستانمان اجازه نمیدهند از خانه خارج شویم.
حزب الله هر جایی را که میزنند با پرچمی برافراشته زینت میدهد. از هر ساختمان سوخته ای که رد شدیم پرچم حزب الله را روی خرابه ها دیدیم.
این یعنی حزب الله زنده است. این یعنی بر ذمه من که این خانه ها را آباد میکنم و دوباره میسازم.
قطعا میسازد. قطعا میسازیم.
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
امشب هوا خیلی سرد شده. نم نم باران می آید.
بیروت اینقدر سرد است، شمال چه خبر است...😢
نگرانم.
نگران نازحین. شنیدهام هنوز نتوانسته اند به اندازه کافی لباس گرم و وسایل گرمایشی تهیه و به مهاجرین برسانند.
▫️به این فرایند سرعت بدهید. هدیه به حضرت زهرا سلام الله علیها در تهیه لباس و لوازم گرمایش مهاجرین مشارکت کنید👇
پرداخت کمک های نقدی
6037997521655820
محمدصادق کوشکی
@msadegh_kooshki
تحویل طلا در اقصی نقاط کشور
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
https://eitaa.com/noghtevirgul
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفرنامه لبنان
قسمت سی و هفتم
«آتشی در جان ما افروختی»
برای وداع با شهدا به روضة الشهدای بیروت رفتیم.
وارد روضة الشهدا که میشوی چشم های پر اشک بیشتر از مزارها قلبت را به آتش میکشد.
امروز انگار حال و هوا فرق میکرد.
همه هم منتظر بودند، هم اشک میریختند.
منتظر ورود پیکر شهیدی که در حمله دیروز همراه محمد عفیف به شهادت رسیده است.
شهید آمد...
مادری مسن اشک ریزان جلو آمد، نمیدانم یا مادر شهید بود یا مادر همسرش.
- سید ألبی راح یحترق، اتکلّم شو اعمل... (سید قلبم دارد میسوزد بگو چه کنم...)😭😭
نمیدانستم چه بگویم، نمیدانم چه بگویم... آتش گرفتم.
یا حسین چطور خواهرت را در آن معرکه آرام کردی؟
چرا سراغ من آمدی مادر؟
چرا از من مرهم میخواهی...😢😭
تکه ای از تربت اباعبدالله علیه السلام را به او هدیه دادم و گفتم مادرم إبکی للحسین...
در بین ناله ها و اشک ها آنچه قلب را آرام میکرد صدای محکم برادر شهید بود که مدام میگفت: «هنیئا لک، الحمدلله»
و باز صدایش را بلند میکرد که «الحمدلله»😭
اربعین چند قطعه از تربت خاص حضرت را از خادم آقا گرفته بودم برای زمانش. زمانش رسید و امانتی ها به صاحبش رسید، تربت ها قرار بود مرهم دل مادر و خواهر و همسر شهید شود...
▫️برادرش در آغوشم گرفت. گریه میکرد و قسمم میداد که برای برادرم قرآن بخوان.
▪️برای شادی روح عزیزشان و صبر قلب نزدیکانش، هدیه به شهید «هلال محمد» صفحه ای قرآن هدیه کنید.
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سی و هشتم
«شهید هلال محمد ترمس»
فکر شهید و مادرش...
بالاخره تصویر او را در فضای مجازی پیدا کردم.
روی تصویر شهید نوشته بود
صرعتَ الموت بالموت و کنتَ کربلائیاً حد الجنون
با مرگت (شهادت) مرگ را نابود کردی و به حد جنون کربلایی بودی.
کربلایی بوده ای که چند تکه تربت مزارشان را ۸ ماه قبل در مسیر اربعین به من برسانند و از قضا من هم تا به حال آن ها را به کسی نداده باشم و از قضا برای سفر همراهم برداشته باشم و از قضا در همان روز تشییع جنازه ات ما هم در روضة الشهدا باشیم و امانتی به تو برسد. تکه ای مرهم قلب خانواده ات شود و تکهای همراه پیکرت به خاک سپرده شود.حتما امانتی است که قرار است در این فاطمیه تو به دست مادرشان برسانی...
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سی و نهم
«وقت رفتن»
امروز روز پایانی سفر ما در لبنان است و برای چند روزی عازم دیار خانم زینب کبری هستیم.
نمیگویم روز آخر، چون قرار نیست آخرین روز حضورمان باشد؛ از خدا خواسته ام که توفیق رفت و آمد دائمی و هجرتی به لبنان را نصیبم کند. ان شاالله
کمک ها و آن امانتی های بزرگ به مقصدش رسید و خدا را شکر به حق هم رسید. باز هم میرسد، راهش باز شد و ارتباطش ایجاد شد الحمدلله.
اما سبک بار نشده ام...
عجب سفریست.
تکلیف حدود 650 گرم طلا را روشن کردیم و تکلیف خودمان را نه.
آشفته ام. برای ادای دینی به لبنان آمدهام و حالا دارم برمیگردم با تکالیف بزرگتری که روی دوشم آمده، با دین عظیمی که به این راحتی ها ادا نمیشود.
وقت رفتن است اما وقت دل کندن نه.
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@nightevirgul