سفرنامه لبنان
قسمت بیست و چهارم
«ابوعباس»
اینطرف و آنطرف رفتنمان با ماشین عزیزان و رفقاست.
تا سوار این ماشین شدیم، عزیزمان گفت این ماشین، ماشین «ابوعباس» است.
مجاهد عزیز ایرانی در لبنان و سوریه که نزدیک به ۵۰۰ روز است توسط آمریکایی های ملعون در عراق اسیر است.
همراهمان میگوید قبل از اینکه برود سوییچ ماشینش و کلید خانه و... را به ما داده؛ خانه اش را چند روز پیش اسراییل مورد هدف قرار داده و کامل تخریب شده.
زندگی اش جهاد است. زندگی اش در خدمت مقاومت است.
حتی اگر خودش در بند باشد.
به قول رفیقمان خودش در بند است، اما خودش در بند نیست.
مدت هاست خانواده اش در ایران چشم انتظار او هستند؛ برای رهاییش از ظلم و زندان آمریکایی ها دعا کنیم.
خدا رحمت کند شهید امیرعبداللهیان برای آزادی اش خیلی تلاش کرد...
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
https://eitaa.com/noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت بیست و پنج
«رویا»
حاج احمد عسّاف مسئول موسسة جمعیت القرآن الکریم در لبنان است.
با لحنی توبیخی به ما گفت چرا حواستان به سید قائد نیست؟
منظورش مقام معظم رهبری است.
میگوید: «چند روز قبل سید حسن نصرالله را در خواب دیدم،
سید حسن در خوابم به قلبش اشاره کرد و متوجه شدم که قلبش درد میکند و در عذاب است.
گفتم مولای من چه شده؟ چرا قلبتان ناراحت است؟
سید حسن نصر الله گفت نگران مقام معظم رهبری هستم. انتبهوا سید القائد...»
▫️انتبهوا سید القائد
▪️حواستان به سید القائد باشد.
به نظرتان چطور حواسمان به سید قائد باشد؟👇
@haghirossadat
این سفرنامه را در نقطه؛ ویرگول بخوانید👇
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
https://eitaa.com/noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت بیست و ششم
«بخند»
گفتم بخند تا عکس بگیریم.
خندید😂😅
کلاه هایی که مادران مکتب اسلامی با تمام محبت بافته اند، به دست نازحین رسیده
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
https://eitaa.com/noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت بیست و هفتم
«مستقیم، فلسطین»
در منطقه «انفه» هستیم. منطقه ای مسیحی نشین که در مدارس و مغازه ها و خانه هایشان از نازحین پذیرایی میکنند.
قطار سوریه به فلسطین سالیان پیش از این منطقه عبور میکرده.
و این همان خط آهن
بیش از نود سال است که قطاری از روی آن رد نشده...
حکایت احداث این راه آهن هم حکایتی مشابه احداث خط جنوب به شمال راه آهن ایران در زمان جنگ جهانی است.
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
https://eitaa.com/noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت بیست و هفتم
«اول رفیق، ثم الطریق»
همسفر خوب نعمته
یکی از دوستان قدیمی الحمدلله در این سفر همراهمون هستند و شکر خدا مهیج بنده و ایجاد کننده انگیزه این سفر برای من.
آرام آرام دارن سفرنامه شون رو تو «پاورقی ها» میذارند.
حیفه نخونید👇
@pavaraqiha
حمید آقا در حال خالی کردن شیرخشک برای نازحین.
یکی از نیازهای ضروری مهاجرین تامین مستمر شیرخشک برای نوزادان است.
دو سه تا از دوستان عزیز ایرانی علم این موضوع رو برداشتن و ...
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
▪️حسین را که یادتان هست
عکس پدر و برادرش را برایمان آورد...
😢
خیلی به بابایش رفته، شبیه اند نه؟!
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
▪️صل الله علیک یا فاطمه، یا شیدة النساء العالمین.
▪️یا مولای یا صاحب الزمان اعظم الله اجورنا و اجورکم بصیبة امّکم الزهراء المرضیّة
گفتند گوشواره هایشان را برای آوارگان لبنان داده اند و یاد گوشواره های تو و آن کوچه افتادم...
گفتند چادرهایشان در آتش اصابت موشک به خانه هایشان سوخته و یاد چادر تو افتادم...
گفتند خانه شان آتش گرفته و یاد خانه تو افتادم...
گفتند همسرشان را اسیر کرده اند و یاد طناب های دست علی افتادم...
فرزندانشان در نبود پدر شهیدشان اشک میریختند و یاد زینب تو و حسین تو افتادم...
گفتند مادرشان شهید شده، گفتند مادرشان در خانه بود، گفتند مادرشان در خانه سوخت...
لا یوم کیومک یا فاطمة الزهراء
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
روضه مادرمان در جمع آوارگان .mp3
12.35M
▪️با حال روضه، روضهی شب شهادت مادر سادات را در جمع آوارگان لبنانی گوش بدهید.
▪️یا مولای قد ضاقت الدنیا علینا... و شیعتک وحیدة...
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی 👇
@noghtevirgul
اسمش زهراست
میگوید خانه مان در جنوب موشک خورده و خراب شده
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت بیست و نهم
«فدا»
حسین از نازحینی است که در یک مدرسه همراه خانوادهاش زندگی میکند.
دیروز من را با لباس طلبگی دیده بود. امروز به دلیل شرایط امنیتی لباسم را عوض کرده بودم.
جلو آمد و گفت شما را کجا دیده ام خیلی آشنا هستید😂
معرفی کردم و یادش آمد.
عاشق این است فارسی یاد بگیرد و رزمنده شود.
میگوید خانه مان در جنوب لبنان موشک خورده و از بین رفته.
«فداءً للمقاومة» فدای مقاومت
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سیام
«هیچ...»
امروز را جنوب لبنان بودیم؛ صور، نبطیه و...
۲۰، ۲۵ کیلومتری مرز فلسطین اشغالی.
حال و هوای عجیبی بود.
شهر ها خالی از سکنه و جاده ها بدون هیچ رفت و آمدی...
گهگاهی چند ماشین UN و خیلی خیلی کم هم ماشین شخصی.
همراهان تمام مسیر بین شهر ها را با سرعت ۱۳۰ کیلومتر و بیشتر رانندگی میکرد. میگفت پهپادها سرعت های زیر ۸۰ کیلومتر را راحت هدف گیری میکنند.
شهرها فقط خالی از سکنه نبود، خانهها سوخته و ساختمان ها در هم پیچیده و ماشین ها مچاله شده... نمیدانم چه بگویم.
نمیدانم چه بنویسم.
با خودم فکر میکردم خودم را میتوانم به مرز فلسطین برسانم، اصلا برسانم که چه بشود؟ گیرم خودم را رساندم بعدش چه؟
▫️چقدر بد است که احساست این باشد که «هیچی، هیچِ هیچ هستی». اصلا هستی؟!
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@haghirossadat
سفرنامه لبنان
قسمت سی و یکم
«شهادت به حق»
از همان ابتدای مسیر در حرم عمه جان زینب کبری سلام الله علیها فراوان جوان هایی را میدیدیم که دستشان بسته و نیمه از صورت باند پیچی شده. در میان نازحین و مردم هم مشخص اند.
مجروحین پیجرها هستند.
عزیزی از دوستان حزب الله در تشریح این فاجعه میگفت: خداوند متعال در آیه ۲۴ سوره مبارکه نور میفرماید
يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
حالا دیگر این طور نیست. دست و زبان و چشم ما به نفعمان (معنا و لنا) شهادت میدهند، که در رکاب تو بوده اند و برای تو فدا شده اند.
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul
سفرنامه لبنان
قسمت سی و دوم
«کاشی اصفهان»
در مسیر بعلبک به دنبال مسجدی میگشتیم که نماز ظهر را بخوانیم و مسیر را ادامه بدهیم.
کاشی های آبی رنگ مسجدی با همان سبک معروف کاشی کاری ایرانی از دور معلوم شد.
مسجدی زیبا در شهر «ابلح».
برایم عجیب بود که در لبنان سبک کاشی کاری و معماری ایرانی را ببینم.
شهر ابلح شهر کوچکی با چهار کلیسا!
و یک مسجد که به قول متولی اش ابوزید تنها مسجدی در لبنان است که کاشی کاری اصفهانی دارد. میگوید کاشی و کاشی کارش را با هم از اصفهان آورده ام😅
تمام پرچم ها، کتیبه ها و تصاویر زینت بخش مسجد همه ایرانی!
خدا خواست و این مسجد را پیش پایمان گذاشت.
ان شاالله به زودی در ایران میزبان ابوزید خواهیم بود.
مجمع المصطفی الان شده مقری برای رسیدگی به نازحین بعلبک.
همین چند روز پیش ۱۳ تن لباس را آورده و تعدادی از خانم ها را صدا زده اند که بیاید لباس ها را دسته بندی و مرتب کنید.
حالا لباس ها آماده شده و آرام آرام به دست نازحین میرسد.
کار باید مردمی، شعبی باشد. مثل انقلاب اسلامی، مثل دفاع مقدس، مثل...
🔻نقطه؛ ویرگول | سید جلیل عربشاهی
@noghtevirgul