۵۶
(حضرت رقیه س)
به زهرا و علی نور دو عینم
رقیه هستم و بنت الحسینم
گل آل عبایم
سفیر کربلایم
گل زهرا پدرجان۲
بدیدم ظلم و جور کوفیان را
بدیدم کینه های شامیان را
همه دل ها کبابه
منم کنج خرابه
گل زهرا پدرجان۲
در این ویرانسرا در انتظارم
دلم بشکسته اما بی قرارم
چرا بابا نیامد
گل زهرا نیامد
گل زهرا پدرجان۲
خرابه ناگهان رنگ شفق شد
که وارد در خرابه یک طبق شد
بدیدم نور دیده
پدر با سر رسیده
گل زهرا پدرجان۲
بود رأس پدر در رو به رویم
کنار رأس او در گفت و گویم
الا ای نور دیده
سرت را کی بریده
گل زهرا پدرجان۲
نبودی از روی ناقه فتادم
به روی خاک صحرا سر نهادم
پدر جز غم ندیدم
از آن غم ها خمیدم
گل زهرا پدرجان۲
نبودی زجر زخمم را نمک زد
مرا آن بی حیا هر دم کتک زد
مرا زد بی بهانه
به کعب و تازیانه
گل زهرا پدرجان۲
خودت دانی به تو دلبسته ام من
دگر از زندگانی خسته ام من
دگر حاجت بگیرم
کنار تو بمیرم
گل زهرا پدرجان۲
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۵۷
(حضرت رقیه س)
رقیه ام دخت شه عالمین
بر علی و فاطمه نور دو عین
سفیر کربلا و بنت الحسین
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
از دشمنان جور و ستم دیده ام
در زندگی رنج و الم دیده ام
فقط در این عالم غم دیده ام
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
بهر پدر گردیده دیده گریان
هستم از این ظلم و ستم پریشان
دشمن مرا برده به شام ویران
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
کنج خرابه از چه شد جای من
نیمه شب است و شب احیای من
گردیده با خدای نجوای من
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
کنج خرابه من در انتظارم
نشسته ام تنها و بی قرارم
کی می رسد پدر در کنارم
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
پیکر پاک من بی رمق شد
کنج خرابه همچنان شفق شد
وارد ویرانه سرا طبق شد
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
حس کرده ام در سینه ام شرر را
درون این طبق سر پدر را
بگرفته در آغوش خویش سر را
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
بابا نگر قامت من خمیده
نما دعا پدر شوم شهیده
رگ گلویت را چه کس بریده
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
بابا نبودی بر زمین فتادم
سر را به روی خاک غم نهادم
کسی نبوده برسد به دادم
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
تا بر زمین خوردم مرا محک زد
آن بی حیا زخم مرا نمک زد
در نیمه شب بابا مرا کتک زد
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
دستان من را دشمن تو بسته
رقیه ات کنار تو نشسته
دیگر ز زندگی بگشته خسته
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
بابای من به عشق تو اسیرم
من از خدا حاجت خود بگیرم
در راه عشق تو پدر بمیرم
آه
خوش آمدی ای،یوسف زهرا
آه و واویلا۲
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
۵۸
(حضرت رقیه س)
رقیه ام دختر شاه کربلا هستم
گرچه به اذن ذات حق مشکل گشا هستم
در شام غم اسیر دست اشقیا هستم
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
ارث برده ام از مادر و تالی زهرایم
در کنج این ویرانسرای غم شده جایم
در انتظار دیدن رخسار بابایم
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
ظلم و ستم از دشمنان دین بدیدم من
زخم زبان ها از عدوی دین شنیدم من
از آن همه کینه ی دشمنان خمیدم من
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
در کنج این ویرانسرا غرق شرر هستم
با یاد بابای غریبم خونجگر هستم
در انتظار دیدن روی پدر هستم
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
پیکر پاک و اطهر من بی رمق گشته
وارد این ویرانسرایم یک طبق گشته
خرابه از نور مهی رنگ شفق گشته
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
با دیدن طبق برای من خبر آمد
در گوشه ی خرابه ی غمگین پدر آمد
سوی رقیه دختر خود او به سر آمد
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
از نسب فاطمه و محمدی بابا
در گوشه ی ویرانسرا خوش آمدی بابا
عزیز فاطمه تو با سر آمدی بابا
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
بابا نبودی من ز روی ناقه افتادم
ای پدرم کس نرسید آن جا به فریادم
آن قدر زد مرا عدو از نفس افتادم
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
بابا نبودی دشمنت بر من محک می زد
زخم مرا آن بی حیا از کین نمک می زد
نام تو بردم و مرا هر دم کتک می زد
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
افتاده ام کنج قفس چون مرغ پر بسته
کنار تو بنشسته ام با دل بشکسته
از زندگی بی تو پدر گردیده ام خسته
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
بر عشق تو مولای مظلومان اسیرم من
امشب عزیز فاطمه حاجت بگیرم من
با چشم گریان در کنار تو بمیرم من
حسین گل زهرا،ای کعبه ی دل ها
خوش آمدی بابا۲
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
آئینه هستم تاب خاکستر ندارم
پروانه ای هستم که بال و پر ندارم
از دست نامردی به نام تازیانه
یک عضو بی آسیب در پیکر ندارم
تا اینکه گریان تو باشم در سحر گاه
در چشم هایم آنقدر اختر ندارم
چیزی که فرش مقدمت سازم در اینجا
از گیسوان خاکی ام بهتر ندارم
می خواستم خون گلویت را بشویم
شرمنده هستم من که آب آور ندارم
بر گوش هایم می گذارم دست خود را
شاید نبینی زینت و زیور ندارم
وقتی نمانده گیسویی روی سر من
گاری دگر با شانه و معجر ندارم
لب می گذارم روی لب هایت پدرجان
تا اینکه جانم را نگیری بر ندارم
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
هیچ دانی که چه غم بر اسرا سخت تر است
قد طفلی که شد از غصه دو تا سخت تر است
به روی نیزه سری سمت عقب برگشته
حال پیداست که این داغ چرا سخت تر است
صد پسر کشته شود دخترکی گم نشود
گر بوَد طفل یتیمی بخدا سخت تر است
دل شب باشد و یک طفل کتک خورده و دشت
گر رسد دشمن بی شرم و حیا سخت تر است
جای انگشت روی صورت و گوشش اما
گر به پهلوش رسد ضربه ی پا سخت تر است
کربلا بود که چادر به سر دختر سوخت
ولی از کرب و بلا،شام بلا سخت تر است
تا سر پاک پدر دید صدا زد بابا
اثر چوب که از سنگ جفا سخت تر است
دیدن جسم لگد کوب شده سخت ولی
زتن بی سر تو راس جدا سخت تر است
من ز رگهای گلوی تو یقین دانستم
سر بریده شود آنهم ز قفا سخت تر است
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
بیا ای ماه من بنشین که بینی اختر خود را
بیا ای بی کفن امشب کفن کن دختر خود را
ببین یار تماشایی، تماشایی است قد من
کمان تر از کمان هستم، نگه کن دختر خود را
تن من با لب تو هر دو مانند حجر باشد
بیا ای کعبۀ نیلی، ببر نیلوفر خود را
تو دیدی عمه را از طشت، اما چشم خود بستی
نی ام من عمه، وا کن ای پدر چشم تر خود را
به مثل مادرت زهرا دگر چشمم نمیبیند
ببین رخسار طفل و کن تجسم مادر خود را
کنون که آمدی امشب بگو با من عمویم کو
چرا همره نیاوردی امیر لشگر خود را
کدامین بی حیا بر گیسوی تو چنگ زد بابا؟
پریشان مویی و بنگر، پریشان خواهر خود را
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
دوبیتی
در چهره ی خود هیبت زهرا دارد
بر دوش اباالفضل علی جا دارد
با این که سه ساله است مانند عمو
در دادن حاجت ید طولا دارد
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati
مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشتم
به طفل خانه بدوش آشیانه لازم نیست
نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست
دگر به لالة رویم نشانه لازم نیست
به سنگ قبر من بیگناه بنویسید
اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم:
بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
مرا ز ملک جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلی که اسیر است لانه لازم نیست
محبتت خجلم کرده، عمه دست بدار
برای زلف بخون شسته، شنه لازم نیست
به کودکی که چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
وجود سوزد از این شعله تا ابد «میثم»
سرودن غم آن نازدانه لازم نیست
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_رقیه_س
@nohe_sonnati