یاسم ولیک، برگ و برم درد می کند
از غصه ات علی جگرم درد می کند
هر شب برای غربت تو گریه می کنم
با آن که چشم های ترم درد می کند
از درد خویش با تو نگفتم سخن ولی
هر لحظه قلب شعله ورم درد می کند
یک دو قدم نرفته زمین می خورم علی
از ضربت لگد کمرم درد می کند
خون جای شیر می چکد از زخم سینه ام
وین سینه از غم پسرم درد می کند
از لحظه ای که خورد به دیوار صورتم
گوشم کبود گشته، سرم درد می کند
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ای روی تو بهشت من ای آسمان من
این بی کسی تو زده آتش به جان من
تنها غریبی تو مرا پیر کرده است
مویم سپید گشته امام زمان من
خواهی اگر که پرسش احوال من کنی
باید بگیری از در خونین نشان من
تا راه می روم به زمین می خورم علی
ضرب لگد گرفته تمام توان من
رفتم همین که در پس در دومی چنان
در را فشار داد و شکست استخوان من
از قول من به شائق دلسوخته بگو
این سینه ی شکسته ربوده امان من
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
عزیز من وسط شعله از نوا افتاد
اگر چه سوخت ولی باز بی صدا افتاد
نرفته ست ز یادم که بین آتش و دود
یکی نگفت که یاس علی چرا افتاد
در آن دقیقه که ثانی لگد به در می زد
به سینه ی گلم از نیش خار جا افتاد
میان خانه نه تنها زدند یارم را
که بیشتر گل من بین کوچه ها افتاد
خدا گواست که دیدم چگونه حامی من
به تازیانه کتک خورد و بی هوا افتاد
به کوچه یار مرا می زدند و هل دادند*
تمام هستی من زیر دست و پا افتاد
*اوَ تُضْرَبُ الزَّهْرآءُ نَهْراً،
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
خانه را با رفتنت ماتمسرا دیگر مکن
در حضورم چشم هایت را ز غصه؛ تر مکن
چند ماهی ست که نشنیده صدایت را علی
این چین این چند روزه عمر خود را سر مکن
سوی من بنما نگاهی من پسر عم توام
امتداد دیده هایت را به سوی در مکن
زینبت را باور بی مادری مشگل بود
از فراقت شعله بر جان و دل دختر مکن
حتم دارم کودکانت بعد تو جان می دهند
با نبودت کودکان خویش، غم پرور مکن
از نگاهت گشته پیدا بسته ای بار سفر
جان زهرا جان حیدر را پر از آذر مکن
خواهشی دارم ز تو ای پیش مرگِ مرتضی
با نوای ناله ات خون بر دل حیدر مکن
وا مکن در این سرا پای جدایی فاطمه
دست بردار ز نالیدن، تو با غم سر مکن
خانه بی فاطمه زندان حیدر می شود
من پریشانم تو بیش از این مرا مضطر مکن
یا علی گوی و ز جا برخیز ای بیمار من
پیکرت را بیش از این مأنوس با بستر مکن
#اسلام_مولایی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
خدا گواست خدایی است روی فاطمه ام
مثال شخص رسول است خوی فاطمه ام
نه این که سینه ی او عطری از جنان دارد
بهشت هست شمیمش ز بوی فاطمه ام
تمام خلقت کون و مکان به خاطر اوست
فقط به خاطر یک تار موی فاطمه ام
ولیک حیف کسی حرمتش نداشت نگه
زدند لطمه به روی نکوی فاطمه ام
لگد به پهلوی او خورد و بر زمین افتاد
در آن میانه دویدم به سوی فاطمه ام
برای آن که نیفتد نگاه نامحرم
عبا خویش کشیدم به روی فاطمه ام
تمام آرزوی شائق است در همه عمر
ز راه لطف شود خاک کوی فاطمه ام
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
میان شعله گل پرپری زمین می خورد
صدف شکسته شد و گوهری زمین می خورد
لگد که خورد به در، در به روی او افتاد
به پیش چشم همه مادری زمین می خورد
میان کوچه برای کمک به مادر رفت
چه شد که بین گذر دختری زمین می خورد
نفس کشیدن بانوی حامله سخت است
مغیره ضربه نزن، یاوری زمین می خورد
علی رسید و عبا روی فاطمه انداخت
به پیش همسر خود، همسری زمین می خورد
نه ای نکه فاطمه تنها، که محسن معصوم
پی حمایت از رهبری زمین می خورد
رسید ارث به اولادشان زمین خوردن
ز خیمه تا روی تل خواهری زمین می خورد
رسید و دید یکی نیزه را به پهلو زد
امام در وسط لشکری زمین می خورد
بریده شد سر و سر روی خاک می غلتید
ز دستِ قاتل بی دین سری زمین می خورد
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
اسیر حمله ی طوفان و موج گردابم
شده ست جسم من آب و دو دیده پر آبم
نمانده تاب و توانی به تن مرا، تنها
به یاد غصه و رنج علی ست بی تابم
ز درد صورت و پهلو و سینه و بازو
خدا گواست که هر شب نشسته می خوابم
عدو به در لگدی زد که بر زمین خوردم
صدا زدم که بیا فضه سخت دریابم
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
پر از دردی و پیش من صدایت در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
به شب آهسته گریانی گمانت من نمی دانم
شبیه شمع می سوزی ولی شب سر نمی آید
به قلبم می زند آتش به چشم خود که می بینم
چنان گردیده جسمت آب در باور نمی آید
قنوتت را که می بینم به یاد کوچه می افتم
ز تو شرمنده ام دست تو بالاتر نمی آید
چرا اصرار داری تا که برخیزی ز جا پیشم
چرا پا می شوی وقتی به همره سر نمی آید
کنار سفره ایم و تو میان بستری زهرا
نگاه زینبت گوید چرا مادر نمی آید
نفس با درد می گیری ولی آرام می خندی
و این لبخند آرامت به این بستر نمی آید
نمی دانم حسن جانت چه زخمی بر جگر دارد
از آن روزی که افتادی پشت در نمی آید
#محمد_جواد_مطیع_ها
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ذکر شریف فاطمه را هر که دم گرفت
سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت
"یافاطمه" عزیزترین اسم اعظم است
این ذکر را امان زمان دمبهدم گرفت
روز جزا عجیب زیانکار میشود
هر کس دعای فاطمه را دستکم گرفت
دستش شکست دست علی را رها نکرد
او یک تنه برای ولایت علم گرفت
سیلی که خورد صورت حیدر کبود شد
مادر که گفت "فضّه" پدر باز غم گرفت
آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان
مسمار کج شد و به پر مادرم گرفت
#امیر_عظیمی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ظاهرا زهرا به احمد، جان به جانان می رود
پشت پرده باطنا قرآن به قرآن می رود
دختر خیرُ البشر اُم ابیها می شود
رحمت موصوله ی باران به باران می رود
بین محرابش که مشغول عبادت می شود
نور زهرایی او تا عرش رحمان می رود
جود و ایثار و کرم یک گوشه از اوصاف اوست
شرح این اوصاف تا آیات انسان می رود
خادمان خانه اش خیل ملائک می شوند
این کرامت ها مگر از یاد سلمان می رود؟!
گرچه شأن فاطمه همواره معراج است و بس
در کنار مرتضی بالاتر از آن می رود
حرف حیدر که وسط باشد هزینه می دهد
با تمام هستی اش زهرا به میدان می رود
ننگ بر دنیا و بر اهلش که ناموس خدا
وقت گریه کردنش تا بیت الاحزان می رود
نهی از منکر اگر که ترک شد در مردمی
ذره ذره از دل آن مردم ایمان می رود
مردمی که رو به طاغوت زمانه می زنند
عزت این قوم همچون برکت از نان می رود
آبرویش را وسط آورد زهرا ای دریغ
حرف حق اصلا مگر در گوش اینان می رود؟!
دست در دست پسرهایش به سختی فاطمه
بر مزار همزه با چشمان گریان می رود
بانویی که قامتش مثل رسول الله بود
در میان چادرش حالا چه پنهان می رود
از فضای خانه ی مولا مشخص می شود
دارد عمر یاس حیدر رو به پایان می رود
#محمد_جواد_شیرازی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ما چه می فهمیم اندوه در و دیوار را
ما چه می فهمیم اشکِ چشم های تار را
ما چه می فهمیم وقتی مادری در آتش است
پهلویش طاقت ندارد داغیِ مسمار را
مانده ام امشب بگویم از غلاف و کوچه ها
یا بگویم داستان میخ کج رفتار را
پشت در غوغا شده ای کاش زینب نشنود
طعنه های مردکِ بی شرمِ بی مقدار را
آتش آورده ست پشت خانه ی وحی خدا
با خودش همراه کرده بی حیا، اشرار را
کینه هایی را که در دل داشت در پا جمع کرد..
زد ولی انداخت از پا حیدر کرار را
ما چه می فهمیم از این داغ وقتی مجتبی
دیده با چشم خود این داغ مصیبت بار را
#احسان_نرگسی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ای کاش وقتی شعله ور شد در، نیفتد
افتاد اگرهم، بر روی مادر نیفتد
زهراست آن بانو که بین دود و آتش
یک لحظه حتی چادرش از سر نیفتد
افتاد بین شعله ها کوثر که یک وقت
شعله به موی ساقی کوثر نیفتد
ای کاش در وقت هجوم لاله چین ها
از شاخه ی گل، غنچه اش آخر نیفتد
"فضه خُذینی" یعنی ای فضه بیا تا
صدیقه در مقتل به دردسر نیفتد
ای کاش وقتی می بَرد دشمن علی را
بر روی زهرا، دیده ی حیدر نیفتد
افتاده ناموسش زمین، آخر چگونه...
جسمش به لرزه، فاتح خیبر نیفتد؟!
می سوخت ای کاش آن غلاف و صاحبش تا
از کار، دستِ نفس پیغمبر نیفتد
همسایه ها گفتند با فضه، محال است
زهرا دگر برخیزد از بستر، نیفتد
#محمد_جواد_شیرازی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati