eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.8هزار دنبال‌کننده
352 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
دوبیتی يا رب تو به حقِّ جعفر آن صدق تمام آن كاو به حياتِ علم، بخشيده دوام همت بده ما را به بلندای نماز تا شيعه ی جعفری بمانيم مدام ◾️ سخت است به محتضر، دمی راز و نياز حتی چه رسد به خلق گردد دمساز هنگام وداع، حضرت صادق بود جان بر لب و می كرد سفارش به نماز @nohe_sonnati
همای قدسم و در آشیانه می سوزم غریب و غمزده با درب خانه می سوزم هر آنچه خیر که باشد پُر از نشانه ی ماست دریغ و درد که خود بی نشانه می سوزم برای آن که تسلی دهم به طفلانم کنار یک یکشان کودکانه می سوزم نفس نفس زدنم هم نکرد تأثیری دوان دوان پی مرکب روانه می سوزم میان شعله گرفتم دم حسین حسین به یاد کعب نی و تازیانه می سوزم به یاد جد غریبم حسین هر شب و روز بنالم از دل و با هر بهانه می سوزم چو دیدم این همه شاگرد، گرد پیکر خود به یاد مادر و دفن شبانه می سوزم @nohe_sonnati
یکی می گفت مثل مادرش پشت در افتاده یکی می گفت بین کوچه ها چون حیدر افتاده شبیه عمه اش زینب سرِ بازارهای شام به روی خاک با صورت وَ گاهی با سر افتاده یکی می گفت همچون مجتبی مسموم شد از زهر به خود می پیچد و در ذکر مادر مادر افتاده یکی می گفت تا آتش کشید از خانه اش بالا به یاد خیمه ها و ماجرای معجر افتاده یکی می گفت در بزم شراب اشکش برای چیست؟ یکی می گفت شاید یاد یک تَشت زر افتاده یکی می گفت تا شمشیر بالا رفت بر قتلش به یاد کربلا و نحر از پشت سر افتاده گریزِ گریه اش تا گوشه ی ویرانه رفت آن دم که او می دید لرزه بر تن یک دختر افتاده «رئوفی» بس کن این مرثیه را، تنها بگو کلِّ مصیبت های آل الله در یک پیکر افتاده @nohe_sonnati
همای قدسم و در آشیانه می سوزم غریب و غمزده با درب خانه می سوزم هر آنچه خیر که باشد پراز نشانه ماست دریغ و درد که خود بی نشانه می سوزم برای آنکه تسلی دهم به طفلانم کنار یک یکشان کودکانه می سوزم نفس نفس زدنم هم نکرد تاثیری دوان دوان پی مرکب روانه می سوزم میان شعله گرفتم دم حسین حسین به یااد کعب نی و تازیانه می سوزم به یا جد غریبم حسین هر شب و روز بنالم از دل و با هر بهانه می سوزم چو دیدم این همه شاگرد ، گرد پیکر خود به یاد مادر و دفن شبانه می سوزم @nohe_sonnati
یکی می گفت مثل مادرش پشت در افتاده یکی می گفت بین کوچه ها چون حیدر افتاده شبیه عمه اش زینب سرِ بازارهای شام به روی خاک با صورت وَ گاهی با سر افتاده یکی می گفت همچون مجتبی مسموم شد از زهر به خود می پیچد و در ذکر مادر مادر افتاده یکی می گفت تا آتش کشید از خانه اش بالا به یاد خیمه ها و ماجرای معجر افتاده یکی می گفت در بزم شراب اشکش برای چیست؟ یکی می گفت شاید یاد یک طشت زر افتاده یکی می گفت تا شمشیر بالا رفت بر قتلش به یاد کربلا و نحر از پشت سر افتاده گریزِ گریه اش تا گوشه ی ویرانه رفت آن دم که او می دید لرزه بر تن یک دختر افتاده «رئوفی» بس کن این مرثیه را ، تنها بگو کلِ مصیبت های آل الله در یک پیکر افتاده @nohe_sonnati
هم کوفه و هم شام بلا را دیدم هم مقتل شاه سر جدا را دیدم بر دست پلید نیزه دار ملعون جاری شدن خون خدا را دیدم من هم قدمِ رقیه بودم هر جا خون گریه ی تازیانه ها را دیدم گلبوسه ی عمه در میان گودال با سوز و سرشکِ بی صدا را دیدم پنجاه و سه سال بعد از آن عاشورا هر روز به چشم ، کربلا را دیدم وقتی بدن علیِ اکبر آمد دنبال عبا آل عبا را دیدم غوغای عطش ز نهر علقم برخاست تا در یم خون روح وفا را دیدم سوزنده تر از اسارت شام نشد گرچه به جگر زهر جفا را دیدم تا گفت «رئوفی» یا امام باقر بر صفحه ی قلبِ او صفا را دیدم @nohe_sonnati
ای اولین امام که نامت محمد است نامت محمد است و مرامت محمد است ای پنجمین امامِ دو عالم به ماسوا با یک اشاره از دو جهانی گره گشا ماه رجب به یمن تو آغاز می شود درهای رحمت از نگهت باز می شود پیغمبری که داده سلامش خدا مدام جابر ز جانبش به شما می دهد سلام ابن الشموسِ عالم امکان ابالنجوم هم باطن العلومی و هم باقرالعلوم عمق حدیث توست فزاینده علم را چون تو نیامده است، شکافنده علم را بر مادر تو فاطمه، بنت الحسن درود در وصف تو، حسین و حسن را توان سرود در تو چه دیدنی ست حسین و حسن شدن در یک بدن خلاصه ای از پنج تن شدن یک مردِ مرده، تلخ زبانی ز شام بود شیرینی دعای شما زنده اش نمود شد شیعه ی شکوه وقار و کرامتت اقرار کرد بر جلوات امامتت ده سال روضه های منا شد وصیتت احیاء دین به اشک و عزا شد وصیتت امروز مانده است اگر دین، ز اشک هاست پویایی کتاب نبیین، ز اشک هاست @nohe_sonnati
دلی همچون کویر و دیده ای بارانی آوردم به قربانگاه تو غیر از تو را قربانی آوردم به مژگانْ خاک می روبم منا را هر دم از شوقت سرم را همچو اسماعیل گر می خوانی آوردم گرفتم ذرّه ای نَم از یَم عشق تو بی پروا به دریای بلایای تو دل طوفانی آوردم تو آن گنجی که در دل های ویران جای می گیری خداوندا دلی آکنده از ویرانی آوردم درِ دل را نخواهم جز تو بگشایم به کس زآنرو ز اشک دیده بر این آستان دربانی آوردم منای دیگری باید که آن ذبح عظیم آید همان کز نام جان بخشش دلِ سوزانی آوردم همان ذبح عظیم کربلا کز سوز دل گفتا خدایا همرهم هفتاد و دو قربانی آوردم «رئوفی» گفت شعرم گر شود پُر از شعور او برای روز وصلش پیشکش دیوانی آوردم @nohe_sonnati
دوبیتی بر چهره ی سادات، مکرر صلوات بر کوثر و بر ساقی کوثر صلوات صحرای غدیر جمعشان جمع شده بر حیدر و جبریل و پیمبر صلوات @nohe_sonnati
خلاصه ی فضائل تمام انبیا علی دلیل استجابت دعای مصطفی علی قسم به حق نبوده لحظه ای ز حق جدا علی تمام صحرای غدیر گشته یک صدا علی فقط غدیر نه من الارض الی السما علی غدیر ، روز بیعت است با تمام خیر ها غدیر ، کآید از دلش بُریر ها زهیر ها غدیر ، برکه ای برای شستشو ز غیر ها غدیر ، روز وحدتِ مساجد است و دِیر ها به هر طریق ، رفته در غدیر گفته یا علی غدیر شد دلیل ، بر دوام عاشقانه ها غدیر شد اصالت ترنم ترانه ها غدیر شد اساس عدل و عشق بین خانه ها غدیر شد سرور پر ز نور آشیانه ها گنج سعادت بشر هدیه ای از خدا ، علی قومِ رسیده به ظفر آینه ی غدیر شد یافته گر نورِ نظر آینه ی غدیر شد تحت ولای دادگر آینه ی غدیر شد هر که به عشق ، راهبر آینه ی غدیر شد همیشه سربلند ، کشوری که هست با علی جامعه ی غدیری است پر نشاط و پر سرور که با ولایت خدا شود خودش منبع نور ز هر سیاهی و تباهی است این جامعه دور جامعه ی غدیری است باغی از عطر ظهور به زخم های کهنه ی بشر شود دوا علی جامعه ای که امر حق ، اولِ انتخاب اوست جامعه ی غدیری است و با خدا حساب اوست اگر چه نا عدالتی و فقر ، اضطراب اوست رو به کمال می رود لطف خدا شتاب اوست شهید پرور و صبور مثل مرتضی علی @nohe_sonnati
دوبیتی در علقمه ماهپاره ام خورد زمین یک موجِ پر از ستاره ام خورد زمین طوبای مشجر شده از بارش تیر این ملجاء کوه واره ام خورد زمین @nohe_sonnati
دست به دست می شود دست امیر لشگرم مست به مست ، پا به پا رقص کنان برابرم حلقه به حلقه صف به صف حلقه ی گیسویش به کف کشیده شد به هر طرف وای چه شد برادرم ای قمر خاک نشین ای شده نقش بر زمین میان خیمه ها ببین منتظر است دخترم کوه هزار چشمه ای چشمِ فقط کرشمه ای غرق به خون و دلربا مثل علیِ اکبرم ماه شکسته ی حرم ریخته ای دور و برم می رسد از زخم سرت عطر سرشک مادرم آهِ بلند خیمه ها هِق هِق کوتاه شدی که در بغل گرفتمت مثل علیِ اصغرم در دل نیزارِ تنت ، گم شده گل پیرهنت کم شده از تن تو یا ، تار شده چشم ترم می روم از کنار تو خمیده داغدار تو غروب می رسم ولی وای به حال خواهرم لاله ی صحرات شده تشنه ی صهبات شده شاعرمان « رئوفی » ای ساقی بی دست و سرم @nohe_sonnati