برگ گل از صورت حورا خجالت میکشد
باغبان از شاخهی طوبا خجالت میکشد
کوچهای که بارها بوده گذرگاه حسن
دیگر از آن شاهد تنها خجالت میکشد
ماه را در صورت دریا تماشا میکنند
ماه اگر زخمی شود دریا خجالت میکشد
یاس اگر پرپر شود داغی به لاله میرسد
که از این غم لالهی صحرا خجالت میکشد
شانهاش طاقت ندارد گردشِ دستاس را
دستهی دستاس از زهرا خجالت میکشد
زحمت این خانه دیگر روی دوش زینب است
بيت وحی از زینب کبری خجالت میکشد
بر دهان شهر یثرب حک شده مهر سکوت
از مرام مردمش حالا خجالت میکشد
لیلة القدر خدا را مرتضی شب غسل داد
دیگر از حیدر شب احیا خجالت میکشد
شب که تاریک است غسل از روی پیراهن چرا؟
از جوابش میخ در گویا خجالت میکشد
با امینالله، دشمن، من نمیدانم چه کرد
کز امانتداریاش مولا خجالت میکشد
آسمان بار امانت را به دست خاک داد
شب از آن خورشید بیهمتا خجالت میکشد
تا در این دنیا مزار فاطمه پنهان بود
از علی و آل او، دنیا خجالت میکشد
#نوید_اطاعتی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati