eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.4هزار دنبال‌کننده
346 عکس
11 ویدیو
1.3هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
کویرِ خشک حجاز است و سرزمین مناست مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست به هــرکــه می نگـرم در لباس احرامش دلش به جانب کعبه است؛ رو به سوی خداست یکی بــه جانــب مسلخ بـــرای قربانــی یکــی روانــه بــه دنبــال یوســف زهـــراست یکی بهشت خـدا را بـه چشم خود دیده یکــی بــه یــاد جهنــم ز تـــابش گرمـــاست یکی بــه خیمــه نــدای الهــی العفوش یکی دو دیده‌‌اش از اشکِ شوق چون دریاست یکی بـه امـــر خداونـــد ســر تراشیــده یکی دو دستِ دعایش به سوی حق بالاست ســلام بــاد بــر آن مُحـــرِمِ خداجویـــی که روح بنـدگی از اشـک دیــده‌اش پیــداست ســلام بــاد بـــر آن کـــاروان صحــراگرد که لحظـه ‌لحظـه بـه دنبـال سیـدالشهداست ســلام بــاد بــه عبـاس و اکبـر و قاسم که حـج واجبِ شــان در زمیـن کــرب‌ و‌ بـلاست سـلام بـاد بـه اخـلاص و صـدق ابراهیم که بهـر ذبـح پسـر همچـو کــوه، پابرجــاست سـلام بـاد بـه ایثـار و عشـق اسمـاعیل که سر بـه دست پـدر داد و خـویش را آراست وجـود او همــه تسلیم محض پـا تـا سر که دست شست زِ جان و سر و خدا را خواست کشیــد تیـغ ولـی آن گلــو بریــده نشد فتــاده بـود بـه حیـرت کـه عیب کــار کجاست بـه تیـغ گفـت بِبـُـر! تیــغ گفت ابـراهیم! خـدات گفتـه نَبـُر! گـر بـرم خطاست خطاست خلیــل! یــا مرنــی و الجلیـــل ینهانـــی هوالعزیــز، همانــا کــه حکــم، حکم خداست چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی تــو از خـــدا و خداونــد از تــو نیــز رضـــاست بـه جـای ذبـح پسر ســر ز گوسفند بِبُر! که ایــن پســـر پــدر بهتریــن پیمبــر ماست مبــاد تیغ کشــی بــر گلــوی اسماعیل به هوش باش که در صلب این پسر زهراست درست اگــر نگــری در وجــود ایـن فرزند جمــال نـفس رســول خــدا علــی پیــداست گــذار خنجــر و دست ذبیح خــود بگشا کـه ذبــح اعظــم مــا ظهــر روز عاشــوراست ذبیح مــاست حسینــی که پیکر پاکش هـزار پـاره ز شمشیــر و تیــغ و تیـر جفـاست بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین کـه پیکــرش بـه زمین، سـر به نیزه ی اعداست ذبیح ماست حسینی که جلوه‌گاه رُخَش تنـور و نیــزه و دِیـر و درخـت و تشت طلاست ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر تمـــام وسعت ملـک خــداش بــزم عـــزاست سلام خالق و خلقت به خون پاک حسین کـه زخـم نیـزه و خنجــر بـه پیکــرش زیباست هــزار مرتبــه شــد کشتــه روز عاشورا ز بس‌که زخم به زخمش رسید از چپ و راست گلوی تشنه، سرش را ز تــن جدا کردند که بهــر داغ لبش چشـم عالمــی دریــاست به جز اشک غمش دل کـجا شود آرام به غیــر تـربت پاکـش کــدام خـاک،شفاست؟ به یـاد دست علمـدارش آهِ ماست علم بـرای آن لـب خشکیـده چشـم مـا سقــاست به غیــر وجــه خــدا کـل مــن علیها فان یقین کنیــد همانـا حسیـن، وجــه خـــداست بـه یـاد خـون گلــوی حسیـن تــا صـف حشــر سرشک«میثم»اگر خون شود همیشه رواست @nohe_sonnati
عید قربان است و حاجی بره ای قربان کند یا حسین جانم ؛ سر ناقابلم قربان تو حاجیان دورِ حرم باشند و مهمان خدا من ولی از راه دور دل را کنم مهمان تو حاجیان سر می تراشند یا حسین بن علی من ولی آماده ام سر را کنم قربان تو حاجیان شادند و از اعمال توبه در حرم من دلم خوش کرده ام بر تربت ایوان تو جان من دستم بگیر جایی بده در کوی خویش عبد بدکارم ولیکن دستِ من دامان تو اربعین راهم بده در کربلایت یا حسین چون دلم خونین ز هجرت دیده ام گریان تو بس گناهانم زیاد است رو به تو آورده ام حاجتم ده تا نمردم از غم هجران تو @nohe_sonnati
عید قربان است رو بر درگه یزدان کنید در منای عشق جانان نفس را قربان کنید عید قربان است روز امتحان بندگی مثل اسماعیل با جان روی بر جانان کنید عید قربان است روز تابش مهر یقین با فروغی از یقین جان را پُر از ایمان کنید عید قربان است روز شوق و روز سرنوشت دامن از گل های اشک شوق گلباران کنید عید قربان روز عید و روز پیمان بستن است در چنین روزی وفا بر عهد و بر پیمان کنید عید قربان جلوه ای از روز تسلیم و رضاست جان و دل تسلیم امر حضرت جانان کنید میزبان آفرینش میهمانی می دهد از ره اخلاص خود را بر خدا مهمان کنید در محیط بندگی با عشق و ایمان و یقین توشه ای آماده بهر برزخ و میزان کنید زآفتاب حشر ایمن می شوید، امروز اگر رو به سوی آستان عترت و قرآن کنید در چنین عید بزرگی از خداوند کریم آرزوی وصل مهدی در شب هجران کنید چون «وفایی» دل به دریای ولایت افکنید ساحل اندیشه را لبریز از مرجان کنید @nohe_sonnati
دلم با عشق تو غرق امید است حضورت معنیِ صبح سپید است بگو قربانی ات باشم! که تنها در این صورت برایم روزِ عید است! @nohe_sonnati
غصه‌ات هاجر شبیه غصه ی لیلا نشد عید قربانت شبیه روز عاشورا نشد تو خراشی بر گلوی نوجوانت دیده‌ای تار مویی از سرش برگو که کم شد یا نشد روی دامان تو سر بنهاده و آرام بود چون عزیز من سرش بر نیزه ی اعدا نشد گرچه با پای خودش راهی قربانگاه شد لیک سویت بازگشت و مادرش تنها نشد گرچه در گرمای مکه اندکی آزار دید پیکرش دیگر پراکنده در آن صحرا نشد جای اسماعیلِ تو ذبحی دگر آمد زِ حق  من دعا کردم ولیکن دیگری پیدا نشد در منا تکبیرگو جبریل با شادی رسید کربلا جز خنده ی دشمن نصیب ما نشد در منا خنجر به فرمان خدا گردید کُند از چه رو این ماجرا در کربلا اجرا نشد دلبر تو شادمان آمد به همراه پدر اکبرم از صدر زین افتاد و دیگر پا نشد پیکر فرزند من از بس که قطعه قطعه بود در حصیری جای دادند و تمامش جا نشد خواستم تا بوسه‌ای گیرم ز ماه روی او جای یک بوسه میان تیر دشمن‌ها نشد خواستم با یک نظر جانی دهد بر مادرش چشم زیبای علی دیگر به رویم وا نشد خواستم تا آخرین دفعه بگیرم در برش تیغ و تیر و نیزه را سازم جدا اما نشد تا نگاه من به عمق زخم پهلویش فتاد ذکر لب‌هایم به جز ای وای یا زهرا نشد @nohe_sonnati
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببین گوسفند نفس را با تیغ تقوا سر ببر پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین سفره ی مهمانی خاص خدا گردیده باز لاله ی لبخند و اشک شوق مهمان را ببین دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح حنجر تسلیم بنگر، تیغ بُرّان را ببین کارد تیز و دست محکم، حلق نازک‌تر ز گل پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان در دل تفتیده ی صحرا، گلستان را ببین گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر چشمِ دل بگشا جمال حی سبحان را ببین خیمه ی حجاج را با پای جان یک یک بگرد آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را سر بزن در خیمه‌ها شاید ببینی یار را سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مِناست گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کرده‌ای سیر کن تا بنگری گم‌گشته ی زهرا کجاست لحظه‌ای آرام منشین هرکه را دیدی بپرس یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟ حیف یاران در منا رفتم ندیدم روی او عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست حاجیان سر می‌تراشند از پی تقصیرشان حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزه‌هاست حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار حاجی ما سینه‌اش از سم اسبان توتیاست خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین حاجی آن باشد که اشکش هست جاری بر حسین @nohe_sonnati
قدسیان باید پر جبریل قربانی کنند! آل ابراهیم، اسماعیل قربانی کنند او که می‌آید، ابابیل اندکی از خیل اوست مکّیان باید سپاه فیل قربانی کنند سیصد و چندی سوار از بازگشت از کوه طور سامری را در کنار نیل قربانی کنند سامری سهل است، باید در کنار رود نیل پیش پای قدس، اسرائیل قربانی کنند آل ابراهیم، مدیون حسین‌بن‌علی است چون که لازم نیست اسماعیل قربانی کنند @nohe_sonnati
عید قربان است، رو بردرگه یزدان کنید درمنای عشق جانان نفس را قربان کنید عید قربان است روز امتحان بندگی مثل اسماعیل با جان روی بر جانان کنید عید قربان است، روز تابش مهرِ یقین با فروغی ازیقین جان را پُر از ایمان کنید عید قربان است روز شوق و روز سرنوشت دامن از گل‌های اشکِ شوق، گلباران کنید عید قربان روز عید و روز پیمان بستن است درچنین روزی وفا بر عهد و بر پیمان کنید عید قربان جلوه‌ای از روز تسلیم و رضاست جان و دل تسلیم امر حضرت جانان کنید میزبان آفرینش میهمانی می‌دهد از ره اخلاص، خود را برخدا مهمان کنید درمحیط بندگی با عشق و ایمان و یقین توشه‌ای آماده بهر برزخ و میزان کنید زآفتاب حشر ایمن می‌شوید، امروز اگر رو به سوی آستان عترت و قرآن کنید درچنین عید بزرگی از خداوند کریم آرزوی وصل مهدی، درشب هجران کنید چون «وفایی» دل به دریای ولایت افکنید ساحل اندیشه را لبریز از مرجان کنید @nohe_sonnati
قدسیان باید پر جبریل قربانی کنند! آل ابراهیم، اسماعیل قربانی کنند او که می‌آید، ابابیل اندکی از خیل اوست مکّیان باید سپاه فیل قربانی کنند سیصد و چندی سوار از بازگشت از کوه طور سامری را در کنار نیل قربانی کنند سامری سهل است، باید در کنار رود نیل پیش پای قدس، اسرائیل قربانی کنند آل ابراهیم، مدیون حسین‌بن‌علی است چون که لازم نیست اسماعیل قربانی کنند @nohe_sonnati
کویرِ خشک حجازست و سرزمین مناست مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست به هــر کــه می‌نگـرم در لباس احرامش دلش به جانب کعبه‌ست؛ رو به سوی خداست یکی بــه جانــب مسلخ بـــرای قربانــی یکــی روانــه بــه دنبــال یوســف زهـــراست یکی بهشت خـدا را بـه چشم خود دیده یکــی بــه یــاد جهنــم ز تـــابش گرمـــاست یکی بــه خیمــه نــدای الهــی العفوش یکی دو دیده‌‌اش از اشکِ شوق، چون دریاست یکی بـه امـــر خداونـــد ســر تراشیــده یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست ســلام بــاد بــر آن مُحـــرم خداجویـــی که روح بنـدگی از اشـک دیــده‌اش پیــداست ســلام بــاد بـــر آن کـــاروان صحــراگرد که لحظـه‌لحظـه بـه دنبـال سیـدالشهداست ســلام بــاد بــه عبـاس و اکبـر و قاسم که حـج واجبشــان در زمیـن کــرب‌ و‌ بـلاست سـلام بـاد بـه اخـلاص و صـدق ابراهیم که بهـر ذبـح پسـر همچـو کــوه، پابرجــاست سـلام بـاد بـه ایثـار و عشـق اسمـاعیل که سر بـه دست پـدر داد و خـویش را آراست وجـود او همــه تسلیم محض، پـا تـا سر که دست شست زجان و سر و خدارا خواست کشیــد تیـغ ولـی آن گلــو بریــده نشد فتــاده بـود بـه حیـرت کـه عیبِ کــار کجاست بـه تیـغ گفـت ببــر! تیــغ گفت ابـراهیم! خـدات گفتـه نبـر! گـر بـُرَم خطاست خطاست خلیــل! یَــامُرُنــی و الجلیـــل یَنْهانـــی هوالعزیــز، همانــا کــه حکــم، حکم خداست چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی تــو از خـــدا و خداونــد از تــو نیــز رضـــاست بـه جـای ذبـح پسر ســر ز گوسفند بِبُر! که ایــن پســـر، پــدر بهتریــن پیمبــر ماست مبــاد تیغ کِشــی بــر گلــوی اسماعیل به هوش باش که در صلب این پسر زهراست درست اگــر نگــری در وجــود ایـن فرزند جمــال نـفس رســول خــدا علــی پیــداست گــذار خنجــر و دست ذبیح خــود بگشا کـه ذبــح اعظــم مــا ظهــر روز عاشــوراست ذبیح مــاست حسینــی که پیکر پاکش هـزار پـاره ز شمشیــر و تیــغ و تیـر جفـاست بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین کـه پیکــرش بـه زمین، سـر به نیزۀ اعداست ذبیح ماست حسینی که جلوه‌گاه رخش تنـور و نیــزه و دیـر و درخـت و تشت طلاست ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر تمـــام وسعت ملـک خــداش بــزم عـــزاست سلام خالق و خلقت به خون پاک حسین کـه زخـم نیـزه و خنجــر بـه پیکــرش زیباست هــزار مرتبــه شــد کشتــه روز عاشورا زبس‌که زخم به زخمش رسید از چپ و راست گلوی تشنه، سرش را ز تــن جدا کردند که بهــر داغ لبش چشـم عالمــی دریــاست به جز ز اشک غمش دل کـجا شود آرام به غیــر تـربت پاکـش کــدام خـاک، شفاست؟ به یـاد دست علمـدارش آه ماست علم بـرای آن لـب خشکیـده چشـم مـا سقــاست به غیــر وجــه خــدا، کـلُ مَــن علیها فان یقین کنیــد همانـا حسیـن، وجــه خـــداست بـه یـاد خـون گلــوی حسیـن تــا صـف حشــر سرشکِ «میثم» اگر خون شود، همیشه رواست @nohe_sonnati
غصه‌ات هاجر شبیه غصۀ لیلا نشد عید قربانت شبیه روز عاشورا نشد تو خراشی بر گلوی نوجوانت دیده‌ای تار مویی از سرش برگو که کم شد یا نشد روی دامان تو سر بنهاده و آرام بود چون عزیز من سرش بر نیزۀ اعدا نشد گرچه با پای خودش راهی قربانگاه شد لیک سویت بازگشت و مادرش تنها نشد گرچه در گرمای مکه اندکی آزار دید پیکرش دیگر پراکنده در آن صحرا نشد جای اسماعیل تو ذبحی دگر آمد زحق من دعا کردم ولیکن دیگری پیدا نشد در منا تکبیرگو جبریل با شادی رسید کربلا جز خندۀ دشمن نصیب ما نشد در منا خنجر به فرمان خدا گردید کند از چه رو این ماجرا در کربلا اجرا نشد دلبر تو شادمان آمد به همراه پدر اکبرم از صدر زین افتاد و دیگر پا نشد پیکر فرزند من از بس که قطعه قطعه بود در حصیری جای دادند و تمامش جا نشد خواستم تا بوسه‌ای گیرم ز ماه روی او جای یک بوسه میان تیر دشمن‌ها نشد خواستم با یک نظر  جانی دهد بر مادرش چشم زیبای علی دیگر به رویم وا نشد خواستم تا آخرین دفعه بگیرم در برش تیغ و تیر و نیزه را سازم جدا اما نشد تا نگاه من به عمق زخم  پهلویش فتاد ذکر لب‌هایم به جز ای وای یا زهرا نشد @nohe_sonnati
دوبیتی مست از میِ عرفان خودت کن ما را ریزه خور احسان خودت کن ما را حالا که رسیده عید قربان، مولا... برگرد و به قربان خودت کن ما را @nohe_sonnati