eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.4هزار دنبال‌کننده
346 عکس
11 ویدیو
1.3هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
(سرود٢٨) مکه امشب شده چون طور تجلا خاتم پیغمبران آمد به دنیا آمده ز سوی سرمد ختم رسولان محمد احمد خوش آمدی احمد۲ نوری از سوی خدای سرمد آمد خاتم پیغمبران محمد آمد آمده ز سوی سرمد ختم رسولان محمد احمد خوش آمدی احمد۲ گلی از گلشن دین گشته شکوفا ماه روی ختم مرسل شد هویدا آمده ز سوی سرمد ختم رسولان محمد احمد خوش آمدی احمد۲ همچنان خدای خود او مهربان است مهر او در دل ما حصن امان است آمده ز سوی سرمد ختم رسولان محمد احمد خوش آمدی احمد۲ شهر مکه ز قدومش شده گلشن بگو بر مادر او چشم تو روشن آمده ز سوی سرمد ختم رسولان محمد احمد خوش آمدی احمد۲ هدیه بر شیعه ز سوی داور آمد همگی شادی کنید پیمبر آمد آمده ز سوی سرمد ختم رسولان محمد احمد خوش آمدی احمد۲ خاتم پیغمبران رسیده از راه ذکر ما خوش آمدی یا رسول الله آمده ز سوی سرمد ختم رسولان محمد احمد خوش آمدی احمد۲ مدینه مرقد او جنت شیعه است مهر او ولای او عزت شیعه است آمده ز سوی سرمد ختم رسولان محمد احمد خوش آمدی احمد۲ مهر و حب او بود سرور سینه مرقد او زینت شهر مدینه آمده ز سوی سرمد ختم رسولان محمد احمد خوش آمدی احمد۲ @nohe_sonnati
تا نام تو بر زبان ما جاری شد گویی عسل از دهان ما جاری شد با یک صلوات، لحظه‌ای بوی گلاب از روزنه ی لبان ما جاری شد... @nohe_sonnati
از این مولود فرُّخ پی هزار و چارصد سال است زمین دور خودش می گردد و بدجور خوشحال است فقط این جمله در تأیید میلاد نبی کافی ست که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است زمین و آسمانِ مکه طوری نوربارانند که دیدار دوتاشان هم تماشا هست هم فال است پریشان کرده ایران را به وقت آمدن این طفل که خاموشی و خشکیدن در این اجلال، اقبال است محمد یا امین یا مصطفی یا احمد و محمود من اَر گنگم جهان هم در بیان او کر و لال است به پایش ریختند از نورها آن قدر از بالا که سینه ریز خورشید این وسط ناچیز ْمثقال است نگهبان دارد اسمش از پس و از پیش حتی او برایش حضرت از پیش است و صَلّوا هم به دنبال است جهان را می زند بر هم چنین اسمی که پایانش به علم جَفْر، دست میم روی شانه ی دال است به رخ در جاذبه لب دارد و در دافعه لَن را که پایین لبش نقطه ست و بالای لبش خال است اگر چه نیستم مثل قَرَن گرم اویس اما دلم از عشق تو مثل فلسطین است اشغال است اگر امروز آغاز است بر دین خدا با تو غدیر خم ولیکن روز اتمام است و اکمال است ترک برداشت ایوان مدائن پیش تو یعنی که ایوان نجف بر مشکلات شیعه حلّال است هم اکنون مستم و این شعر تا روز جزا مست است ملاک سنجش افراد، قطعا سنجش حال است به پایان آمد این ابیات اما خوب می دانم هنوز این شعر در وصف محمد میوه ی کال است @nohe_sonnati
مقصود خداوند ز خلقت عسلش بود خیرالبشرش آیت ضرب المثلش بود سرمایه و آرایه و آسایه ی هستی یعنی که محمد همه ی ماحصلش بود تصنیف دلارا و شمیم خوش ایمان زهرا و علی قافیه های غزلش بود سر سلسله ی نور علی نور هدایت میراث گران مایه و خیرالعملش بود این سلسله سررشته ی عشقی ابدی بود سرمنشاء این سلسله روز ازلش بود این سلسله سرچشمه ی رزق بشری بود این سلسله سرلوحه ی بین المللش بود هر رشته خودش سلسله ای بود خدایی موسی ید و عیسی دم و احمد بدلش بود هر آیه ی قرآن که به معنا بشکافند وصفی است که از احمد و اولاد یلش بود وصفی که شنیدیم به مجموعه ی قرآن در نقطه ی بایی است که حدِّاقلش بود @nohe_sonnati
به دقت گوش کن انگار چیزی بر زمین افتاد سکوت شب شکست و در همه دنیا طنین افتاد گمانم این صدای بر زمین افتادن بت هاست یکی الله اکبر گفت و اینک در جهان غوغاست خدایا کیست بت های جهان را واژگون کرده شکوه چیست تاج سروران را سرنگون کرده خبر آمد که در ایران ترک برداشت ایوانی سراسیمه پرید از خواب، شاهنشاه ساسانی مدائن را ببین! انگشت بر لب مانده از حیرت که این بی طاقتی در طاق کسری نیست بی علت کسی خاموش کرده آتش شرکی مسلم را کدامین نور تا این حد دگرگون کرده عالم را خدا تعریف دیگر یافت این هم یک خوش آمد بود چنین تغییر در دنیا فقط کار محمد بود رسوم جاهلیت را به هم زد وقت میلادش رسید و استجابت شد دعای خیر اجدادش گرفته آسمان انبیا یک عمر نور از او سخن گفتند در تورات انجیل و زبور از او نشان دادند تنها قدری از اوج مقامش را رسولانی که وقت معجزه بردند نامش را پر از عجزیم وقتی بوده اعجازش کلام الله چه جای مدح؟ خرما بر نخیل و دست ما کوتاه رسید از چشمه ی آفاق جان تازه ای آورد برای مردم دنیا جهان تازه ای آورد به نام زن کرامت داد، دریا را به صحرا برد مقام دختران را با کلام خویش بالا برد نصیب او به غیر از ناسپاسی ها نشد آری لبش یک بار هم اما به نفرین وا نشد آری نبی آمد ولی افسوس قدرش را ندانستند نه...قدرش را به جز زهرا و جز مولا، ندانستند علی در یاری تنهایی احمد مصمم ماند ولی الله اعظم با رسول الله اکرم ماند.... @nohe_sonnati
قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم حروف شمسی خود با ستاره بنویسم توان گرفته‌ام از یک عصاره بنویسم عصاره‌ای که رسید و زمین به آب رسید عصاره‌ای که چکید و شراب ناب رسید در آن زمان که بشر محو بت‌پرستی بود تمام فرصتشان صرف عیش و مستی بود بقای نسل به ‌تدریج رو به پستی بود بنای بتکده‌ها حُکم چیره‌دستی بود تمام نور رسید و جهان چراغان شد رسید و یک‌شبه یک طایفه مسلمان شد به ‌گوش باش خداوندگار گمراهی رسیده‌است سحر در پسِ شبِ واهی وزیده است نسیم خوش سحرگاهی به سوی چاهِ عدم تا ابد بشو راهی خبر رسیده که موسی به نیل آمده است خبر رسیده دوباره خلیل آمده است خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید به خلق جاذبۀ روی عشق می‌نازید خجالت از نَفَس سرد ماه می‌بارید به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید خدا به چهرۀ او دین راستین می گفت به آفرینش خود، باز آفرین می گفت به سردی نَفَس آدمی حرارت داد زمین خشکِ هوس‌باز را طراوت داد به ذات گمشدۀ عاشقی کرامت داد به مادّیّت این خاک، معنویّت داد برای کسب شرابش زمین سبو می شد جهان به یُمن قدم‌هاش، زیر و رو می شد دو قطره اشک محمد، دو سال باران بود رسول می‌شود از بس به فکر انسان بود شکست خوردۀ این روزگار، شیطان بود و جبرئیل زِ عرش خدا رجزخوان بود دوباره بر همه حجت، تمام خواهد شد چرا که حضرت احمد، امام خواهد شد @nohe_sonnati
می‌بارد از بهشت دگرگون بهارها بر دامن تمامی دل بی قرارها می‌بارد آن که بارش رحمت به دست اوست در خشک سال عاطفه چون چشمه‌سارها پیغمبرانه در دل صحرا قدم گذاشت رونق گرفت با نفسش کوهسارها آمد خلیل بت شکن از خیمه‌گاه صبح تا بشکند غرور یمین و یسارها آتش به جان چین و سمرقند تا گذاشت کسری شکست آینه در گیر و دارها ظلمت شکست و تشنه ی نوری شگرف شد لبخند صبح قسمت لیل و نهارها نوری دمید و هاله ی غم اعتکاف کرد در قبله گاه باور چشم انتظارها نوری که از فروغ رخش محو گشته‌اند خورشید و ماه با همه آیینه دارها نور «محمّد» است که اعجاز می‌کند در خلوت تمامی شب زنده دارها @nohe_sonnati
می بنوش از پیاله‌ی توحید سجده‌ای کن حواله‌ی توحید می‌رسد از سلاله‌ی توحید آن که در عرش احمدش خوانند در زمین هم محمدش خوانند آمنه ماهتاب آورده گوهری ناب‌ِناب آورده طفل نَه، آفتاب آورده هدیه‌ای از خداست این کودک خاتم‌الانبیاست این کودک معنی لفظ آبرو آمد صاحب تاج تُنفِقوا آمد طاق کسری بِلرزِ او آمد تیری از او به چشم شیطان رفت ابرهه زیر سنگ باران رفت او امینِ خدا‌ و مخلوق است از وجودش وجود مرزوق است تشنه کام زلالش عیّوق است غضب او حمیم می‌سازد یک‌نگاهش کلیم می‌سازد کعبه حرمت گرفت با احمد دین اصالت گرفت با احمد وحی قوت گرفت با احمد پیکر شرع را نبی جان است کلماتش تمام قرآن است مجلس‌آراست همچو گل اخلاق بین خلق و خداست پل اخلاق مصطفای مکارم‌الاخلاق علّت بعثتش همین بوده‌است صادق‌الوعده و امین بوده‌است مکتب مصطفی، ابوذر‌ساز حُبّ زهراش، حوض‌کوثرساز بی‌تعارف، نبی‌ست حیدرساز بی محمد اگر وجود نبود بی علی هم نبی نبود نبود احمد و حیدرند یک ریشه ذوب وحدانیت خدا‌پیشه جرعه نوش‌اند از یک اندیشه عبد حقّند و مست فاطمه‌اند هر ‌دو ممنون دست فاطمه‌اند دست زهرا کمال پروده چشمه‌ساری زلال پرورده یازده بی‌مثال پرورده کار زهراست عزتی گر هست دین و قرآن و عترتی گر هست @nohe_sonnati
آن شب از موج نور دیدن داشت آسمانی که غرق اَنجُم بود در زمیــن از ترنـّـم بــاران بر لب غنچه ها تبسم بود غــرقِ در نور آسمان امید می درخشیـد مثل آییــنه می گشود از هم و برون می ریخت ((رازهایی که داشت در سینه)) آن شب از لابلای عرش خدا سوده نور بر زمین می ریخت آسمان در نشاط و شور و شعف چلچراغ از ستاره می آویخت فوج فوج ملک به عرض سلام آمدند از سما به سوی زمین تا که بینند عارض احمد آن که نامش بود به عرش آذین خانۀ آمنه سراسر فیض گوئیا خـانـۀ ملائـک بود مصطفی در میانه و همه مست از شمیم گلاب و عنبر و عود حوریان یک طرف همه مبهوت همه محو نگاه دلبر خود پک طرف جبرییل می افکند زیر بالین مصطفی پر خود کودکی کو ز دلبری زده است بند قنداقه اش به دل ها بند انبیا جمله گرد شمع رخش همه پروانه وار می گردند آمد آن گل که در بسیط چمن ((باغ دیباچه ای ز دفتر اوست)) او که در سایه اش رود خورشید ((هودج آفتاب پیکر اوست)) می چکد شبنم تلاوت عشق از لبانش که هست غنچۀ نور در لب پر ز شهد توحیدش چشمه ای هست از شراب طهور آه ای آسمان هستی بخش سـدرة الـمنتـهی افلاکـی تو پر از چشمه های تطهیری ((مثل آیه مقدسی پاکی)) ای سراپا شکوه فیض خدا وی ز رویت عیان بهشت برین تویی آیینه دار رحمت حق ((آسمانی تبار روی زمین)) ای که با یک نگاه کردی تو کار صدها مسیح و ابراهیم ای که مه را به طرفة العینی با سر انگشت خویش کرده دونیم آمدی ای همیشه جاری عشق تا جهان از تو کامیاب شود ای که از هیبت وجودی تو کاخ نوشیروان خراب شود آمدی ای زلال و از یُمنت نهرهای سماوه جوشش کرد آری از معجزات مولد توست آب ساوه اگر فروکش کرد ای که داری به روی شانۀ خود نقش مُهر نبوت ازلی بس بود در مقام و منزلتت که تو را یار با وفاست علی ای امین ای رسول ای احمد ای که کوی تو جنتُ المَأواست بر در باغ عشق تو قفلی ست که کلیدش محبت زهراست وصف ذات و جمال پاکت را به یقین عقل ما نمی داند هر چه هستی فرشته یا آدم هیچ کس جز خدا نمی داند امشب از لطف ای حبیب خدا ای که بالای نور قامت توست التفاتی به آذری ای دوست که نگاهش به دست رحمت توست @nohe_sonnati
به نام قبله ی شاه نجف، به نام نبی منم غلام علی و منم غلام نبی علی و فاطمه، داماد و دخترش هستند چه بیش ازین بنویسیم از مقام نبی نوشته اند سخن گفته در شب معراج خدا به لهجه ی حیدر، به احترام نبی به آن که تهمت هَذیان به او زده لعنت همیشه وحی گره خورده با کلام نبی بگو به دشمن حیدر ، خدا خدا نکند علی علی است مناجات صبح و شام نبی بگو که اشهد انَّ علی ولی الله بگیر هرچه که می خواهی از رسول الله سلام حضرتِ از درک ما، فراترها سلام سایه ی بالا سر ابوذرها به جز تو نیست کسی در جهان علی پرور به جز تو نیست کسی سید پیمبرها تو با علی و خدیجه قیامتی کردید که نیست تا ابدالدهر، کار لشکرها جماعتی که همه دشمنان هم بودند شدند با هنرت خواهر و برادرها هنوز هم که هنوز است نام فاطمه ات نشانده لرزه به جان تمام ابترها بزرگ و کوچک نسلت همیشه سلطانند غلام خانه ی این قوم، تاجدارانند تو نور عالم امکان، تو ماه تابانی تو قبله ای، تو مرادی، تو جان جانانی تو با وفا، تو خدای مکارم اخلاق تو قبله گاهِ تمام مهربانانی به آشنا، به غریبه، به کافر و مؤمن رسیده بخشش و لطفت، تو مثل بارانی تو آن شهنشهِ خاکیِ روزگاری که نه حاجبی به سرایت بُوَد نه دربانی بزرگواری و کارَت عطای بی منت غم دل همگان را نگفته می دانی به یُمنِ مَقدم تو بتکده، مصلا شد زمین ز خواب زمستانیِ خودش پا شد جهان برای همیشه است، آرزومندت شده هواییِ شصت و سه سال لبخندت چه ساده عاشق خود کرده ای دو عالم را یگانه ای و زمانه، ندیده مانندت قسم به جانِ که از اهل آسمان و زمین به جز تو خورده به قرآن خود، خداوندت؟ خدا ز دامن تو دست من جدا نکند خدا رهام نگرداند هرگز از بندت هزار شکر که مدیون صادقت هستم ره نجات به من یاد داده فرزندت همان که خواسته ای شد، مسیر عاشقی ام هزار شکر خدا را امام صادقی ام همیشه بر سر این سفره میهمان هستم همیشه شامل این لطف بی کران هستم نه دلبریست مرا جز نوادگان شما نه جیره خوار و فدائی این و آن هستم بگو چه بهتر ازین خواهم از تو من دیگر به زیر سایه ی زهرای مهربان هستم شنیده ام که تویی عاشق حسینی ها منم همان که رفیق حسینتان هستم به جان فاطمه آقا بیا و کاری کن شوم شهیدِ حسینِ تو تا جوان هستم درین زمانه که دلسوز و تکیه گاهی نیست "به جز حسین مرا ملجاء و پناهی نیست" @nohe_sonnati