eitaa logo
نوجوانان‌مجازی🌨️
279 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
871 ویدیو
41 فایل
﷽ 🔸دل‌نوجوان‌مانندزمین‌پاک‌وآماده‌ایی‌است،که‌هربذری‌رادرآن بپاشند،همان‌راقبول‌خواهدکرد.💚💙 🔹نهج‌البلاغه،نامه۳۱
مشاهده در ایتا
دانلود
نوجوانان‌مجازی🌨️
❇️ تمثلاتی که در نفس انسان تحقق می‌یابد چه در خواب و چه در بیداری ، همه آن‌ها به قوه خیال است. چنان
❇️‌ یاد خدا چیست؟ مشغول شدن به امری که خدا می‌پسندد. مثلا کار کردن جهت کسب رزق حلال، و کتاب خواندن و امورات منزل، همسرداری و... ❇️خلاصه هرعملی که حُسن فعل داشته باشد (‌کار خوب باشد)‌ و حسن فاعل(‌نیت انسان خالص باشد)‌، این یاد خداست و شیطان محل عبورش به قلب انسان تنگ‌تر می‌شود و هرچه اخلاص بیشتر، باز محل عبور تنگ‌تر. ❇️ پس تنها راه دفع شیطان، این است که هم انسان و هم کار برای خدا بشود. در واقع درکارهایش با خدا معامله کند. ❇️ البته انسان هرچه بیشتر برای کارهاش نیت کند، ظرفیتش بیشتر می‌شود. به طور مثال: یک لیوان آب دست پدر یاهمسر می‌دهید نیت کنید ۱-‌تشنهای را سیراب ۲-‌برای خشنودی خدا ٣-‌خشنودی همسر۴-‌خدمت به خلق خدا و...... ❇️ پیامبر می‌فرمایند: قوه خیالِ انسان، مانند پر سبکی که در باد شدید، با یک نخ بلند به شاخه ای بسته شده و کنترل این پَر، کار راحتی نیست. برای همین،اگر کنترل شود، انسان ازافراط وتفریط راحت می‌گردد. « گزیده‌ای از کتاب معراج السعاده »
!_💙🌿:)
طریق پرواز . . .
!🍃🖐🏾
نوجوانان‌مجازی🌨️
!🍃🖐🏾
امروزهرڪه‌نفسش‌تنگ‌شد بستری‌اش‌ڪردند ، مادلتنگی‌راچھ‌چاره‌ڪنیم💔؟(: !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا چقدر خوب است که تو از همه چیز خبر داری، که میشود همه چیز را به تو سپرد و نگران این نبود که در نهایت چه خواهد شد؛ اما من! گاهی یادم میرود عاشقت باشم... فراموش میکنم که همه چیز دست توست💕
میگفت: همیشه دعام اینه خدایا... کمکم کن، درهایی رو که بستی نخوام به زور باز کنم! و درهایی که باز کردی رو اشتباهی نبندم :)✋🏻
هر عادتی در ابتدا مانند یك نخ نازک است. اما هر بار که یك عمل را تکرار می کنیم ما این نخ را ضخیم تر می کنیم و با تکرار عمل نهایتاً این نخ تبدیل به طناب ضخیم و بلندی میشود که برای همیشه به دور فکر و عمل ما می پیچد!😇 مراقب طنابهایی که میسازید باشید...
پیش از اینها فکر میکردم خدا خانه ای دارد میان ابرها مثل قصر پادشاه قصه‌ها خشتی از الماس و خشتی از طلا پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه، برق کوچکی از تاج او هر ستاره، پولکی از تاج او رعد و برق شب طنین خنده اش سیل و توفان، نعره ی توفنده اش هیچ کس از جای او اگاه نیست هیچ کس را در حضورش راه نیست ان خدا بی رحم بود و خشمگین خانه اش در اسمان دور از زمین بود، اما در میان ما نبود مهربان و ساده و زیبا نبود در دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشت هرچه می پرسیدم از خود از خدا از زمین از اسمان از ابر ها زود میگفتند: این کار خداست پرس و جو از کار او کاری خطاست نیت من در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا پیش از اینها،‌ خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بود تا که یك روز دست در دست پدر راه افتادم به قصد یك سفر در میان راه در یک روستا خانه ای دیدیم خوب و اشنا زود پرسیدم: پدر اینجا کجاست؟ گفت: اینجا خانه ی خوب خداست گفت: اینجا میشود یك لحظه ماند گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند با وضویی دست و رویی تازه کرد با دل خود گفت وگویی تازه کرد گفتمش: پس آن خدای خشمگین خانه‌اش اینجاست، اینجا در زمین؟ گفت: آری خانه او بی ریاست فرش هایش از گلیم و بوریاست مهربان و ساده و بی کینه است مثل نوری در دل ایینه است عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنی تازه فهمیدم: خدایم این خداست این خدای مهربان و اشناست دوستی از من به من نزدیك تر از رگ گردن به من نزدیك تر میتوانم بعد از این با این خدا دوست باشم، دوستِ پاك و بی ریا..❤️