ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشي کي راهبر شوی
در مکتب حقايق پيش اديب عشق
هان اي پسر بکوش که روزي پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کيمياي عشق بيابي و زر شوی
خواب و خورت ز مرتبه خويش دور کرد
آن گه رسی به خويش که بی خواب و خور شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
يک دم غريق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به يک موي تر شوی
از پاي تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بي پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زين پس شکي نماند که صاحب نظر شوی
بنياد هستی تو چو زير و زبر شود
در دل مدار هيچ که زير و زبر شوی
گر در سرت هواي وصال است حافظا
بايد که خاک درگه اهل هنر شوی
#حافظ
@nokatetalabegy