کتاب نو+جوان
📚توصیه مقام معظم رهبری به مطالعه ی مجموعه سرگذشت استعمار (پانزده جلدی) 🔹پانزده جلد کتاب از قلب تاری
#سرگذشت_استعمار 👆👆👆👆
🔸 کتاب یازدهم: #کتاب_جوانه_های_آتش
💰 "آقا محمد خان" که برای ادامه نبردهایش به پول نیاز داشت هیچ فرصتی را برای جمع کردن ثروت از دست نمی داد. در یکی از سفرهایش از روستایی فقیری خشمگین شد و به یکی از جلادانش دستور داد گوش او را ببرد. مرد روستایی به جلاد التماس می کرد که فقط نصف گوش را ببرد؛ در مقابل او هم حاضر بود چند ریال به جلاد بدهد. آقا محمدخان که صحبت های او را شنیده بود به طرف آن ها رفت و به مرد روستایی گفت: اگر چند ریال دیگر روی آن ها بگذاری و به خود من بدهی، تو را خواهم بخشید اما...
🔹 کتاب دوازدهم: #بازی_بزرگ
🇬🇧 مردی که خودش را تاجری انگلیسی معرفی می کرد همراه فردی هندی، که مانند سادات دستار سبزی به سر بسته بود و ادعا می کرد نامش"سید کرامت علی" است، از تبریز به سوی استرآباد به راه افتاد. این دو مسافر در میان ترکمن ها از حوادثی که در قفقاز رخ داده بود، جنگ های ایران و روسیه و شکست سخت ایران صحبت می کردند. دو غریبه عجله ای برای ادامه سفر نداشتند. آن ها پس از دیدار با گروهی از ترکمن ها به ملاقات دسته ای دیگر می رفتند و در هر جمعی که می نشستند اصرار داشتند تا آن چه را از شکست سنگین ایران از روسیه دیده بودند تعریف کنند.
در حقیقت مردی که خود را تاجر معرفی می کرد "سروان آرتور کانالی"، افسر ارتش انگلستان بود که سفیر انگلستان در ایران او را مامور کرده بود تا اخبار شکست ایران و ضعف ارتش آن را میان ترکمن ها و افغان ها بپراکند و آن ها را به جدایی از ایران تشویق کند.