نکته های دلنشین
💠درست نوشیدن آب
🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم🔻
📚:حکیم خیر اندیش
👈 ارزش خدمت به مادر
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی.
عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟َ!
ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.
👈 نابینا و فضول
نابینایی در شب تاریک سبویی بر دوش و چراغی در دست داشت و به راهی می رفت.
شخصی فضول به او رسید و خطاب به وی گفت: ای نادان شب و روز پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی برابر. چرا با خود چراغ حمل می کنی؟
نابینا گفت: این چراغ را برای این برداشته ام تا یک نفر کوردلی چون تو تنه نزند و سبوی مرا نشکند!
#استاد_فاطمی_نیا👇
🌷
استادي داشتم كه از اولیاء خدا و بسيار مرد بزرگي بود ، خدمت امام زمان عليه السلام رسیده بود.
ایشان می فرمود زمانی که قراراست خیری به انسان برسد، شيطان به هر طريق ممكن تلاش ميكند مانع رسيدن آن خير شود.
برای مثال شب قدر ميخواهي دعا كني ، سريع ظاهر ميشود و ميگويد براي چه دعا ميكني!؟
مگر تا به حال دعاهايت مستجاب شده است!؟
اينها وسوسه هاي شيطان است و نبايد به آن ترتيب اثرداده شود
گفته شد کسی که دعا میکند دست خالی برنمیگردد و بالاخره چیزی در کاسه او میریزند.
🔹 #حکایت_تربت_امام_حسین
🔹 #خاک_بهشتی
♦️ﺩﺯﺩﻯ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ
🔹 ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺳﻴﺪ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﻰ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ: ﺩﺭ ﺍﻳﺎﻡ ﺗﻮﻗﻔﻢ ﺩﺭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺣﺎﺝ ﺣﺴﻦ ﻧﺎﻣﻰ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺯﻳﻨﺒﻴﻪ، ﺩﻛﺎﻧﻰ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺧﺖ. ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﺎﺟﻰ ﺗﺮﺑﺖ ﻣﺨﺼﻮﺻﻰ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺜﻘﺎﻟﻰ ﻳﻚ ﺍﺷﺮﻓﻰ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺷﺪ.
🔹 ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺣﺒﻴﺐ ﺯﺍﺋﺮﻯ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﻯ ﺯﺩ ﻭ ﭘﻮﻟﻬﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ. ﺯﺍﺋﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺿﺮﻳﺢ ﻣﻄﻬﺮ ﭼﺴﺒﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠّﻪ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺷﻤﺎ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻧﺪ، ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺑﺒﺮﻡ؟ ﺣﺎﺝ ﺣﺴﻦ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﺘﺄ ﺛﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﺗﺄ ﺛﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ.
🔹 ﺷﺐ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺳﺎﻟﺎﺭ ﺷﻬﻴﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﺁﻗﺎ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺯﺍﺋﺮﺕ ﻛﻪ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺭﻯ؟ ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﻮﺍ ﻛﻦ ﺗﺎ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﮕﺮ ﻣﻦ ﺩﺯﺩ ﮔﻴﺮﻡ؟ ﺍﮔﺮ ﺑﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺯﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﻰ ﻛﻨﻢ.
🔹ﺣﺎﺟﻰ ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﺮ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺩﺯﺩﻯ ﻛﺮﺩﻡ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺯﺩﻯ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﻙ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺗﺮﺑﺖ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻯ. ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺵ ﭘﻮﻝ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻯ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻝ ﺗﻮﺳﺖ، ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻣﻰ ﺩﻫﻰ؟ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﺁﻗﺎ ﺟﺎﻥ! ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻰ ﭘﺮﺩﺍﺯﻡ.
🔹 ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺲ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺯﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﻢ. ﺩﺯﺩ ﭘﻮﻝ ﺯﺍﺋﺮ، ﮔﺪﺍﻳﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺳﻘﺎﺧﺎﻧﻪ ﻣﻰ ﻧﺸﻴﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﮔﺪﺍﻳﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﻳﺪ ﻭ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺶ ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﺮﺳﺎﻧﺪﻩ.
🔹 ﺣﺎﺟﻰ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺤﺮﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺩﺯﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺤﻠﻰ ﻛﻪ ﺁﻗﺎ ﺁﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻛﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺣﺎﺟﻰ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ: ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﺗﺎ ﺩﺯﺩ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻢ. ﮔﺪﺍﻯ ﺩﺯﺩ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺯﺩ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﻨﻴﺪ، ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ، ﻛﺴﻰ ﺣﺮﻓﺶ ﺭﺍ ﮔﻮﺵ ﻧﺪﺍﺩ.
🔹ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺣﺎﺟﻰ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻯ ﮔﺪﺍ ﺭﺍ ﺣﻔﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ. ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺖ: ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﺩﺯﺩ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺩﻫﻢ، ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭﺏ ﺩﻛﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﻟﺎ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﻣﺎﻟﻬﺎ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﺣﻠﺎﻝ ﺷﻤﺎ. ﺑﻌﺪ ﺗﺮﺑﺖ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﻭﺷﻰ ﺍﻣﺮﺍﺭ ﻣﻌﺎﺵ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ.
📚داستان های شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سید الشهدا علیه السلام.
✍نویسنده:حیدرقنبری