eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
5.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
Eitaa @noktehayenab@sokhan_tollab.mp3
زمان: حجم: 3.08M
🎼 پادکست بسیار زیبا 🎙استادمهدی ماندگاری 🗒 کارگــردان خــداست ⏱ ۰۲ دقیقه و ۳۴ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 نقل است که در قرون وسطا و اوج قدرت کلیساها، عقاید و خرافه های دینی که کشیش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسیده بودند. آنها بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان در ازای پرداخت کیسه ‌های طلا دست نوشته ای به نام سند دریافت می کردند. شخصی که از این نادانی مردم رنج زیاد میبرد دست به هر عملی زد، نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا این که فکری به سرش زد. او به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت قیمت کل جهنم چقدر میباشد؟ کشیش که تعجب کرده بود گفت کل جهنم؟ مرد دانا گفت بله کل جهنم.! کشیش بدون فکر کردن گفت ۳ سکه. مرد دانا فوری مبلغ را پرداخت کرد و گفت لطفا سند جهنم را هم به من بدهید. کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت سند جهنم. مرد با خوشحالی سند را گرفت از کلیسا خارج شد و به میدان شهر رفت و فریاد زد ای مردم! من تمام جهنم را خریدم و این هم سند آن است ، دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچکس را به جهنم راه نمی دهم. آن شخص مارتین لوتر بود انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اللّهُــمَّ اغـفِــر لِلمُــومِنینَ وَ المُومِـنَاتِ وَ المُســـلِمـینَ وَ المُسلِمَاتِ هـا می آیـد کـه یادمـان بــیاورد کـسی بود که فکـــرش را نـمی کردیم که یک روز نباشد. برای‌همه رفتگان بخصوص پـدران و مـادران فاتحه و صلواتی بفرستیم eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 شخصی همسرش به شدت بیمار شد. به سراغ مرد باتقوایی رفت و از او خواست برای سلامتی همسرش دعا کند. فرد مومن دست به دعا برداشت واز خدا خواست همه بیماران را شفا بخشد. آن مرد دعای ‌او را قطع کرد و گفت صبر کنید ، من از شما خواستم برای همسرم دعا کنید ، اما شما برای همه ی مریض ها دعا می کنید . مرد باتقوا گفت برای همسرت هم دعا می‌ کنم، اوگفت اما برای همه دعا کردید! با این‌دعا ممکن است حال همسایه‌ام که مریض است خوب شود، من اصلا از او خوشم نمی‌آید. مرد مومن به او گفت توچیزی ازدرمان نمیدانی وقتی برای همه دعا می‌کنم ، دعاهای خودم را با دعاهای هزاران دیگری که‌ همین الان برای بیماران خود دعا می کنند، متحد میکنم. وقتی این دعاها با هم متحد شوند ، چنان نیرویی می یابند که تا درگاه خداوند میرسند وسود آن نصیب همه میشود. دعاهای جدا جدا و منفرد ، نیروی چندانی ندارند و به جایی نمیرسند. بیاییم جهت شفای همه بیماران و نابودی این ویروس منحوس کرونا دست به دعا برداریم انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
Eitaa @noktehayenab1532436399708.mp3
زمان: حجم: 3.05M
🎼 پادکست بسیـار زیبا 🎙حاج علیرضا پناهیان 🗒 قیامـت باوری فرزند ⏱ ۰۵ دقیقـه و ۱۷ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 یکی از کارمندان شهرداری ارومیه بود تعریف میکرد: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم. از پله‌های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من هم کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم هم دارم. یه کاغذ از جیبش درآورد و امضاء کرد و داد دست من گفت بده فلانی ، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش. امضاء را که دید گفت چی می خوای؟ گفتم کار گفت فردا بیا سرکار. باورم نمی شد. فردا رفتم مشغول شدم. بعد از چند روز فهمیدم اون آقا که امضاء داد شهردار بوده. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شد ، من جای اون مشغول کار شدم. شش ماه بعد شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه. بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم یک نفر بازنشست بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد؛ از حقوق شهید باکری. این دستور خود شهید باکری بود. و حالا ... انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
مــن از تراکــم سیاه ابـرها می تـرســـم و هیــچ کـس تـر از تـــو نیست صدا می زنـم: کجاست آن یــوسف گمگشته مهـربانی که چراغ هـدایت به دست در زمیــن بیدادگـری کنـد؟ کجاست موعـود؟ مـــرا دریـاب ، در انتظارت هستم و خـواهم بود. آقای من دل شکسته ام را به تو می‌ سپارم. دلدارم تو باش ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید به کسانی فکر کنید که قادر به تکلم نیستند. قبل از این که بخواهید از مزه ی غذای تان شکایت کنید ، به کسانی فکر کنید که اصلا چیزی برای خوردن ندارند. پیش از آنکه از زندگی‌ تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام، از دنیا رفته قبل از آن که از فرزندان تان شکایت کنی، به کسی فکر کنید که آرزوی بچه دار شدن دارد. پیش از نالیدن از مسافتی که مجبوری رانندگی کنید ، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند. پیش از آنکه از شغل تان خسته شوید و از آن شکایت کنید به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید. زندگی ، نعمت است با غر زدن و نالیدن به کام خود و اطرافیان تلخش نکنید. دکتر الهی قمشه‌‌ ای انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
Eitaa @noktehayenab4_1094360763692220550.mp3
زمان: حجم: 4.46M
🎼 پادکست بسیار زیبا 🎙 حاج مهدی دانشمند 🗒 عـاشـق امــام زمـان ⏱ ۰۸ دقیقه و ۰۱ ثانیه نشر دهنده معارف باشید ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 زمان حضرت سلیمان علیه السلام، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدیدی به وجود آمد. به ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمده و از قحطی شکایت کردند و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان برای طلب باران، نماز استسقا بخواند. سلیمان به آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقا به سوی بیابان حرکت می کنیم. فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح ، به سوی بیابان حرکت کردند. ناگهان سلیمان در راه مورچه ای را دید که پاهایش را روی زمین نهاده بود و دست هایش را به سوی آسمان بلند نموده و می گوید: خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو بی نیاز نیستیم، ما را به خاطر گناهان انسان ها به هلاکت نرسان. سلیمان رو به جمعیت کرد و فرمود: به خانه هایتان بازگردید، خداوند شما را به خاطر غیر شما "مورچگان" سیراب کرد. در آن سال آن قدر باران آمد که سابقه نداشت. داستان دوستان، جلد ۴ ، صفحه ۲۲۱ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
راز رهــا کـــردن ذهن از نگرانی‌ هاست. چرا ناراحت و غمگین نشستی؟ یادت نره ، قـدرتی بالاتر از همه وجود داره، که حواسش به‌همه چیز هست بهترنیست همه زندگیت رو به اون بسپـــاری؟ درهـــای باز میشوند وقتی کلید بندگی در دستت باشد ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 يکی از نوادگان امام صادق عليه ‏السلام به نام حسين بن ساکن در قم مبتلا به شراب خواری بود. روزی برای حاجتی نزد احمد بن اسحاق ، وکيل اوقاف در شهر قم رفت، ولی احمد او را راه نداد و با غم و اندوه برگشت. در همان سال احمد بن اسحق به حج رفت و در ميان راه به سامرا رسيد. اجازه خواست تا خدمت امام عسکری عليه‏ السلام برسد ، ولی امام به او اجازه نداد. احمد بسيار گريه کرد تا امام اجازه داد. همين که علت را جويا شد، امام فرمود: چرا تو پسرعموی ما را راه ندادی؟ گفت: به خدا قسم! او را رد نکردم مگر به سبب گناه او. حضرت فرمود: راست مي‏گويی ، اما چاره‏ ای نيست جز آنکه به سادات احترام بگذاری. احمد بن موسی به قم برگشت و مردم به ديدن او آمدند ، حسين بن ساکن نيز همراه آنان بود. تا چشم احمد بن اسحاق به او افتاد، او را در آغوش گرفت و او را بسيار احترام کرد. حسين از او پرسيد: چرا روش تو درباره‏ ی من عوض شده است؟ احمد بن اسحق داستان ديدارش با امام عسکری عليه‏ السلام را بيان کرد، از اين رو، حسين نيز توبه کرد و از گناه خود دست برداشت. منبع: آیینه کمال، سیری گذرا در سیره امامان معصوم در عراق، اکبر دهقان انتشارات زائر آستانه مقدسه، صفحه ۲۲۸ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50