#نعمت_واقعی
شخصی در حالی که به قصرها و خانه های زیبا نگاه می کرد به دوست خود گفت: وقتی این همه #اموال را تقسیم می کردند ما کجا بودیم؟ دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: وقتی این بیماری ها را تقسیم می کردند ما کجا بودیم
انسان زمانی که پیر می شود تازه می فهمد نعمت واقعی همان سلامتی، خانواده ، عشق، شادی ، با هم بودن ، انرژی جوانی و... همین چیزای #ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشته ها بوده
🏴 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
#تأثیر_یک_قطره_اشک
وقتی از علامه طباطبایی پرسیدند: چگونه طبق فرمایش امام صادق علیه السلام یک قطره #اشک عزادار ، آتش جهنم را خاموش میکند؟
فرمودند: چه مانعی دارد که قطره اشکی با اذن و خواست خدا ، آتش جهنم را خاموش گرداند. در واقع قطره اشک نظیر توبه است که باعث #آمرزش گناه و محو آثار و از بین بردن عذاب می شود و نیز در نقطه مقابل آن کفر ، باعث حبط و نابودی حسنات و نعمت های بهشتی و سبب افروختن آتش می گردد.
در محضر علامه طباطبایی صفحه ۱۸۲
🏴 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
410-استاد انصاریان.mp3
زمان:
حجم:
6.61M
نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
#امام_عسکری علیه السلام
مبلغـی بـه یکـی از اصحـاب
داد فرمـود به یکی از یـاران
متعهد ما بده بگو از سامـرا
بره #کربلا برای شفـای مـن
دعا کنه ...
توان داری کمککن چند نفر
#اربعین بـرن کـربلا زیـارت
🎙حجت السلام انصاریان
شخصی برای اولین بار یک کلم دید. اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ... با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن ...! اما وقتی به تهش رسید و برگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگ ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعهای از این برگهاست. داستان زندگی هم مثل همین کلم هست! ما روزهای زندگی رو تند تند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم. و چقدر دیر میفهمیم که بیشتر غصه هایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود... زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم ...
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
#نجات_از_عذاب_قبر
پیامبر صل الله علیه و آله فرمودند: حضرت عيسی علیه السلام از كنار قبری عبور كردند، ديدند كه صاحب آن قبر را #عذاب می كنند
سال بعد از كنار همان قبر عبور کرد ، ديدند كه صاحب آن قبر را عذاب نمی كنند. عرض کرد پروردگارا! من سال قبل که از اينجا عبور می كردم ، ديدم صاحبش معذّب است ، ولی الان ديدم عذاب از او برداشته شده است
ندا آمد که از اين مرد يک فرزند صالح و نيكو كردار است که راهی برای مردم هموار نمود و يتيمی را #مسكن داد ،پس من به بركت عمل فرزندش از گناه او درگذشتم و او را بخشیدم و عذابش برداشته شد. امالی صدوق مجلس ۷۷ صفحه ۳۰۶
🏴 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
#غذای_بی_نمک_اسارت
یکی از بچه های اهواز به نام نصرالله قرایی دریکی از نامه هایش خطاب به مادرش چنین نوشته بود: #مادر جان ، حتماً همراه جواب نامه برایم عکس بفرستید ، چون نامهٔ بدون عکس مثل غذای بدون نمک است
با این مثال خواسته بود برای ارسال عکس تأکید کرده باشد. چند روز گذشته بود تا این که دیدیم سرو کلهٔ عراقی ها پیدا شد. بچه ها را جمع کردند و یکی از آنها خطاب به ما گفت: کِی غذای ما بی #نمک بوده که در نامه هایتان از بی نمکی غذا شکایت می کنید؟
با ناراحتی می گفت شما قدر خوبی های ما را نمی دانید. بعد هم نامه را برای ما خواند. بچه ها که پی به موضوع برده بودند ، به زور جلوی خنده خودشون رو گرفتند و تونستند به #عراقی ها بفهمانند که در این نامه چنین منظوری در کار نبوده است و هر طور بوده شرشان را کوتاه کردند. طنز در اسارت، ص۲۷
🏴 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
@MaddahionlinYEKNET.IR -Khotbe- MIRDAMAD.mp3
زمان:
حجم:
8.95M
نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
خطبه امامسجاد علیهالسلام
ایسرور عابدان عالم، امشب
کـه شـب #شهادت شـماست
، بـه درگاهـت می آیـم تـا بـر
جـوانـی ام دعـا کـنی ، تـا در
لطافـت و غلظـت و رقــت و
#نورانیت تو شنـاور شـوم و
ذوب شــوم در زلال نگاهـت
#شهادت_امام_سجاد علیــه
السـلام را خـدمـت همه شما
تسلیت عرض می کنم
#حاج_سیدمهدی_میرداماد
#عمرو_بن_جناده_انصاری
در کربلا یازده ساله بود ، پس از #شهادت پدرش به محضر امام حسین علیه السلام رسید و برای ورود به میدان مبارزه از امام اجازه خواست. اما امام اجازه نداد و فرمود پدرت در حمله اول سپاه دشمن به شهادت رسیده است و اکنون شاید مادرت راضی نباشد
عمرو عرض کرد آقا جان مادرم خود به من #فرمان داده. وقتی امام علیه السلام سخن او را شنید ، به او اجازه مبارزه داد. عمرو به میدان رفت و پس از مدتی مبارزه به شهادت رسید. دشمن سر او را از تن جدا کرد و به سوی سپاه امام حسین علیه السلام انداخت
مادرش سر را برداشت، خاک و خون را از آن پاک کرد ؛ سپس آن را بر سر مردی از سپاه کوفه که در نزدیکی او قرار داشت کوبید و او را به هلاکت رساند
سپس به خیمه بازگشت و عمود خیمه و بِنا بر روایتی شمشیری را بر گرفت و این رجز را خواند: من پیرزنی ضعیف و ناتوان و نحیف و سال خوردهام ، اما شما را ضربتی شدید می زنم تا از فرزندان شریف فاطمه #دفاع کنم. به دشمن حمله برد و دو نفر را به درک واصل کرد ، سپس امام حسین علیه السلام او را به خیمه باز گرداند
🏴 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
#سیلی_خوردن_بخاطر_قرآن
رفته بودم قوچان بِهِش سر بزنم . گفتم یک وقت پولی، چیزی احتیاج نداشته باشد. دَمِ درِ #پادگان یک سرباز بِهِم گفت: حسین تو مسجده . رفتم داخل مسجد
دیدم سربازها رو دور خودش جمع کرده و دارند قرآن می خوانند نشستم تا قرآن تمام بشه . یک سرهنگی آمد تو ، داد و فریاد که این چه وضعشه؟ جلسه راه انداختید؟
حسین بلند شد ؛ قرص و محکم. گفت نه آقا! جلسه نیست. داریم #قرآن می خونیم. حظ کردم. سرهنگ یک سیلی محکم گذاشت توی گوش حسین و گفت فردا خودتو معرفی کن ستاد. همان شد
فرستادندش ظفار ، عمان . تا شش ماه ازش خبر نداشتیم . بعدا فهمیدیم آنجاست. کتاب خرازی ، رهی رسولی فر ، انتشارات #روایت فتح ، روای پدر سردار شهید حسین خرازی
🏴 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
#بیست_سنت_اضافه
مقیم لندن بود ، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. #راننده بقیه پول را که بر می گرداند بیست سنت اضافه تر می دهد
می گفت چند دقیقه با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه ؟ آخر به خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی. گذشت و به مقصد رسیدیم
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما #ممنونم . پرسیدم بابت چی؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم
وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم و مسلمان شوم ، فردا خدمت می رسیم
میگفت تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد. مشغول فکر با خودم بودم ، که داشتم تمام #اسلام را به بیست سنت می فروختم
🏴 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
#انگشتان_دست
ای کاش از انگشتان دستمان یاد می گرفتیم یکی کوچک ، یکی بزرگ ، یکی بلند و یکی کوتاه ، یکی قوی تر و یکی ضعیف تر است اما هیچکدام دیگری را #مسخره نمی کند
هیچ کدام دیگری را کوچک نمی کند و هیچ کدام برای دیگری تعظیم نمی کند. آنها کنار هم یک دست می شوند و کار می کنند. چرا بعضی از ما آدم ها اگر از کسی بالاتر بودیم او را کوچک می کنیم و اگر از کسی پایین تر بودیم او را بزرگ تر از آن که واقعا هست #معرفی می کنیم
شاید یکی از دلایل کنار هم بودن انگشت ها به خاطر این باشد که یادمان باشد. نه کسی بنده ماست و نه ما بنده دیگری! آری ، باید با هم باشیم و کنار هم آنگاه #لذت یک دست بودن را خواهیم فهمید
🏴 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah