🔖
#قصه_کوزه_چیست؟
جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی بزرگ شد . به همین دلیل بزرگان قبیله دور هم جمع شدند تا در مورد #اشتباه جوان تصمیم بگیرند . در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند.
پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد. بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید #تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید
پیر کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد. بزرگان قبیله با دیدن او پرسیدند: قصه این کوزه چیست؟
پیر در پاسخ گفت: گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه میکند بیآنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری #قضاوت کنم . بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
#من_یاغی_نیستم
یک روز مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بود که شخصی با عجله آمد، وضو گرفت وبه داخل اتاق رفت و مشغول خواندن #نماز شد. مرحوم کاشی با دقت وضو می گرفت و همه آداب وضو را بجا آورد ، قبل از اينكه وضـوی آخوند تمام شود ، آن شخص نماز ظهر و عصر خـود را هـم خوانده بود
هنگام خروج ، با مرحوم کاشی رو به رو شد . مرحوم کاشی پرسید چه کار می کردی؟ گفت: هیچ. مرحوم کاشی فرمـود: مگر نماز نمی خواندید؟ گفت نه. ایشان فرمـود خودم دیدم داشتی نماز می خواندی!!!
گـفت آقا #اشتباه دیدیـد. سـؤال کرد پس چـه می کـردی؟ گفت فقط آمـده بودم بـه خدا بگویم من یاغی نیستم، همین. این جمله ی مـرد چنان تاثیری در مرحوم آخوند گذاشت. تا مدت ها هـر وقت احوال آخوند را از او سوال می کـردند ، ایشان باحال خاصی می فرمود من یاغی نیستم
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📋 #خير_دنيا_و_آخرت
جـوان وارد فروشگاه شـد و مشغـول خرید بود که متـوجه خانم مسنی زل زده وی را نگاه می کنـد جوان پرسید مادر چیزی شـده که مـرا اینطور نگاه میکنی؟
خانـم گفت: خیلی شبیـه پسر مرحوم من هستی ، وقتی مرا مادر صدا زدی خاطرات پسرم راتجدید کردی. جوان گفت خانم این #روزگار است وسُنَتِ حیات ، یکی میره یکی میـاد شما هم خودت رو ناراحت نکن
زن در حال رفتن از فـروشگاه بود که از جـوان خواهش کـرد دوبـاره وی را مـادر صدا کند. جوان بخاطـر او صدا زد مـادر. زن خوشحال شـد و بیـرون رفت
جـوان رفت صندوق کـه خرید هایش را حسـاب کند. صنـدوق دار گفت ۲۰۰ هزار تومان شد. جوان گفت #اشتباه می کنیـد. صندوق دار گفت: ۵۰ هـزار تومان حساب شـما و ۱۵۰ هزار تومـان حساب مـادرتان ، گفت پسـرم حساب میکند.
مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد بهمن اخلاقى بياموزيد كه خير دنيا و آخرت درآن جمع باشد حضرت فرمود دروغ نگو. بحارالأنوار "ط-بیروت" جلد ۶۹ ، ص۲۶۲ ، ح ۴۳
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
من از این دنیـا فقط ایـن
را دریافتــم کــه اونی كـه
بیشتر می گـفت نمیدونم،
بیشتـر می دونـست. اونی
كه قـوی تر بود، كمتر زور
می گفت
اونی كه راحتتر میگفت
#اشتباه كــردم ، اعتمــاد
بهنفسش بالاتر بود. اونی
کـه صـداش آرام تـر بــود
حرف هاش با نفوذتر بود.
دکتر حسابی
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50