eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
5.9هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت(ره): ✍با احمد رفیق بودیم؛ اما چندسالی بود که به‌خاطر یک اختلاف مالی، میانۀ‌مان شکرآب شده بود. هر کدام‌ حق را به خودمان می‌دادیم. گرۀ دعوا که کور شد، برای قضاوت رفتیم پیش آقای بهجت. اول احمد حرف‌هایش را زد، بعد هم من از سیر تا پیاز ماجرا را گفتم. این میان، احمد برای کاری از اتاق بیرون رفت. حرف‌های من که تمام شد، آقا همان‌جور که سرش پایین بود، با لبخند گفت: «خُب حالا من گوش کدام‌تان را بکشم؟» بعد رو کرد به جای خالی احمد... چهره‌اش از ناراحتی تغییر کرد. قطره‌های درشت عرق نشست روی پیشانی‌اش... انگار که اتفاق خیلی بدی افتاده باشد، یا حرف خیلی بدی زده باشد... با ناراحتی گفت: «ایشان نیستند؟! نمی‌دانستم؛ و گر نه این جمله را در غیاب او نمی‌گفتم.» 📚 به شیوه باران، ص٣٣ https://eitaa.com/noktehayenab
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: دستم به قفسۀ کتابها خورد و زخم عمیقی برداشت. جراحی کردند؛ زخم، دهان بست و بهبود یافت. چند ماه بعد در مشهد بودیم که در جای زخم احساس درد شدیدی کردم، مخفی کردم و حرفی نزدم. یک روز که به کارهای خودم مشغول بودم، آقا فرمودند: بر من مکشوف... تمام حواسم را جمع کردم؛ از آنجا که ایشان در هیچ موردی نمی‌گفت: «بر من مکشوف شد». ایشان ادامه داد که: «بر من معلوم شد که اگر کسی جایی‌اش درد می‌کند، جای درد را به هر کجای حرم امام رضا علیه‌السلام بمالد، آن درد مرتفع می‌شود.» من در حال نوشتن گفته‌های ایشان بودم و به مفهومش توجهی نداشتم. آقا برای تجدید وضو برخاستند. من هم برای مراقبت، ایشان را همراهی کردم. وقتی برگشتم، نوشته‌ها را دوباره خواندم. منظورشان خود من بودم. فردا به حرم رفتم. احساس کردم دردم کمتر شده؛ تا روز سوم که دردم کاملاً تمام شد. از مشهد برگشته بودیم. یکی از دوستان که مقام و مسئولیتی داشت، برای دیدن آقا آمد؛ اما ملاقات میسر نشد. وقت رفتن، ماجرای مشهد را برایش نقل کردم؛ رفت. چندین هفته بعد دوباره دیدمش. گفت: «درد کتفم مداوا نمی‌شد، به هر پزشکی که مراجعه می‌کردم بی‌فایده بود. برای همین آمده بودم با آقا دیدار کنم؛ داستان مشهد را که شنیدم، گفتم این حواله‌ای است از آقا، رفتم مشهد، بیماری‌ام درمان شد.» این بهشت، آن بهشت، ص٧٨-٨٠؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت https://eitaa.com/noktehayenab
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت(ره): از مسجد که بیرون می‌آمدیم، می‌ایستاد و برای مردم دعا می‌کرد.دورش را می‌گرفتند و شلوغ می‌شد؛ او اما از هر کاری که مردم را به زحمت بیندازد، دلخور می‌شد.به همراهان سفارش می‌کرد: «مراقب آن‌هایی که پشت سر می‌آیند، باشید. نکند اذیت شوند؛ نکند هُل‌شان بدهید یا داد بزنید...» یک‌بار زنجیری بین او و مردم زدیم تا در فشار جمعیت اذیت نشود؛ همان اول که دید، اعتراض کرد. گفت: «این را کی زده؟ بگذارید راحت باشند...»آن اواخر که شرایط جسمی‌اش خوب نبود، با هزار زحمت با گذاشتن‌ها و برداشتن‌ها دیدند که ضرری به دیگران ندارد، کوتاه آمدند. 📚 به شیوه باران، ص ٢۵ https://eitaa.com/noktehayenab
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: رفته بودم بگویم برای مریض ما دعا کند. دیدم عده‌ای دارند سؤال‌های علمی می‌پرسند. گفتم: «حالا این وسط من وقتش را بگیرم و بگویم برای فلانی دعا کن؟» خواستم حرفم را قورت بدهم که نگاهم به نگاهش افتاد؛ با مِنّ و مِن گفتم: «آقا! مریض داریم؛ دعایش می‌کنید؟» گفت: «من همۀ مریض‌ها را دعا می‌کنم؛ حتی برای مسلمان‌های چین هم دعا می‌کنم.» 📚 به شیوه باران، ص٢۶ https://eitaa.com/noktehayenab