نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم
مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت . وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید ، مرد رو به پزشک کرد و از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر #تعریف کرد
مرد گفت دلم از آدم ها گرفته از دروغ گویی ها ، از دورویی ها ، از #نامردی ها و ادامه داد که از این زندگی خسته شده ام ، از این دنیا بیزارم ولی نمیدانم چه باید کنم ، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم
پزشک به مرد گفت من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تو را حل نمایید . به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است. کسی است که همه را شاد می کند ، همه را می خنداند ، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود . هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود
مرد از پزشک #تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج میشد رو به پزشک کرد و گفت مشکل اینجاست که آن دلقک خود من هستم . رنج را آشفته در لبخند پنهان می کنم . تا دلش غمگین نگردد هر کسی با من نشست . مراقب اطرافیانمون باشیم
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📋 #شربت_اول_و_آخر
رفیق ما بود، از اولین اعزام به جبهه واینکه چه تصوری از جنگ وشهادت، خط اول و این جور چیزها، #تعریف می کرد . می گفت : ممکن است باور نکنی ، من وقتی به منطقه آمدم نمی دانستم وقتی می گفتند فلانی شهید شد وشربت شهادت نوشید یعنیچه؟
می گفت : البته سن و سالی نداشتم، شاید۱۴،۱۳ ساله بودم ، بین راه جایی ایستادیم ، پیرمردی بالای سر بشکه داد میزد: شربت ، شربت شهادت و با پارچ آبیکه در دست داشت داخل آن میزد و لیوان رزمندگان را پر میکرد، من آن لحظه با خودم گفتم: نکند این همان #شربت شهادت معروف باشد
اگر بخورم ، هنوز از گرد را نرسیده و حداقل چند عراقی را نکشته ، شهید میشوم!! واقعاً از آن شربت نخوردم و حالا هر وقت شربت میخورم از ته دل به خودم می خندم. راوی نورعلی رمضان نژاد ، از رزمندگان لشکر ویژه بیست و پنج کربلا
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
#سه_صافی_خوب
شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت می خواهـم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی در مورد تو میگفت.. همسایه حرفش را قطع کرد و گفت ببینم قبل از اینکه #تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سـه صافی گذراندی یا نه؟ گفت کدام سه صافی؟
اول ازصافی واقعیت. مطمئن هستی این چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟ گفت نه ، فقط آن را شنیده ام، شخصی دیگر برایم تعریف کرده
#همسایه سـرش را تکان داد و گفت: پس آن را از میان صافی دوم ، یعنی خوشحالی گذرانـده ای. مسلما چیزی که می خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث میشود من خوشحال شوم. گفتنه فکر نکنم تو را خوشحال کند
همسایه گفت: پس اگر مـرا خوشحال نمی کنـد حتما از صافـی سوم ، یعنی فایده ، رد شده؟ آیا چیزی که تعریف میکنی ، برایم مفیـد است و به دردم می خورد؟ گفت نه ، به هیچ وجه
همسایه گفت پس اگـر این حرف ، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کنندهست و نه مفید ، آن را پیش خود نگهدار و سـعی کن خودت هـم زود #فراموش کنی
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📋 #کار_مقدس_و_عبادت
مـردی کـه از زیارت حج بـرگشته بود خاطرات مسـافرت خـود و همـراهـان را بـرای آقا امـام صادق علیـه السـلام #تعريف می کرد ، مـخصوصاً یکی از همسفران خـويش را بسيار می ستود که چهمرد بزرگی بود وما به همراهی همچون مرد شريفی مفتخر بوديم
يکسره مشغـول طاعت و عبادت بود. همينکه در منزلگاهی فرود می آمديم او فوراً به گوشه ای میرفت ، سجاده خويش را پهـن میکرد و به طاعت و عبادت خويش مشغول میشد
امام صادق علیهالسلام فرمودند پس چه کسی کارهـای او را انجام میداد؟ وچه کسی حيوان او را تيمار میکرد؟ آن مرد پاسخ داد افتخار اين کارها با ما بـود و او فقط به کارهای #مقدس و عبادت خويش مشغول بود و کاری بـه ايـن کارها نداشت. امـام فرمودند بنابراين همه شما از او برتر بوده ايد. منبع: داستان راستان شهید مطهری
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50