eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فـردی برای شهید نواب صفوی نوشته بود: بیماری روحی دارم ، چه کنم؟ در پاسخ او نوشت : گـل درخت سخاوت و مغز حبّه صبر و برگ را به ظرف یقین بریز با وزنه حلم آنها را بکوب و مخلوط کن و سپس آن ها را با آب خوف از خدای متعال ، خمیر نما و با جوهر امید رنگ بزن و در دیگ عدالت بجوشان. بعد از آن ، در جام رضا و صاف کن سپس داروی امانت و صداقت را بدان مخلوط نما واز شِکر دوستی آل محمد صل الله علیه وآله و شیعیان ایشان به مقدار کافی برآن بریز و چاشنی تقوا و پرهیزکاری برآن اضافه کن و هر روز با خدا در پیاله توبه قدری بنوش تا بهبودی حاصل شود منبع: ماهنامه شجره طیبه ، شماره ۲۱ 📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
#توکل یعنی اجازه بدهی خداوند خـــودش تصمیم بگیرد. تو فقط دعـا کن و ایمان داشته باش #امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند من توکل علی الله ذلـت له الصعاب و تسهلت علیـــه الاسباب کسی که برخدا توکل کند #مشکلات در بـــرابـــر او خاضع ، و اسباب برای او سهـــل و آســان می گردد غررالحكم صفحه ۱۹۷ eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
نگرانی ها، مشکل فردای تو را از بین نخواهند برد با دست های خالی به این دنیا آمده ایم با های خالی هم از این دنیا خواهیم رفت . نگران چیزهایی که آرامش را از تو می گیرند نباش نگرانی ها، مشکل فردای تو را از بین نخواهند برد ، اما آرامشِ امروزت را قطعا از تو خواهد گرفت. پس ﻧﮕﺮاﻥ ﻓﺮﺩاﻳﺖ ﻧﺒﺎﺵ ﺧﺪای ﺩﻳﺮﻭﺯ و اﻣﺮﻭﺯ، ﻓﺮﺩا ﻫﻢ ﻫﺴﺖ خدا بزرگتر از هر چیزی است. بزرگتر ازهر چیزی است که فکرت رامشغول کرده از ته دل به خدا و تکیه کن خوشبختی یعنی ﻧﮕﺎﻩ خدا... به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
گويند پادشاهی نیمه شب دیدکه زندانی‌اش بی گناه است. پس آزادش کرد و گفت حاجتی بخواه زندانی گفت وقتی خدایی دارم که نیمه ی شب تو را می کند تا مرا آزاد کنی، نامردیست از دیگری حاجت بخواهم وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ. و هرکس بر خدا کند خـدا برایـــش کافی است ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم هم همه زانوی غم‌به بغل گرفته بودند عارفی از کوچه ای می گذشت غـلامی را دیـد کـه بسیار و خوشحال است. به او گفت چطور در چنین وضعی میخندی و خوشحالی؟ جواب داد که مـن غلام اربابی هستم که چندین گله و رمـه دارد و تا وقتی برای او کار میکنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟ آن مـرد که از عرفای بزرگ بـود گفت: ازخودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند کرده و غـم به دل راه نمیدهد و مـن خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و باز نگران روزی خود هستم انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50