eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
5.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅باز هم عذرخواهی و باز هم... ✍غرق دیدن تصاویری در اینستاگرام بود که به شدّت نظرش را به خود جلب کرده بودند. ناگهان متوجه حالش شد؛ نگاهش را دزدید و با شرمساری گوشی‌اش را کنار گذاشت. عرق شرم بر پیشانی‌اش نشست. داشت به آخرِ شب فکر می‌کرد که چگونه از غفلتش با امام زمان حرف بزند، باز هم عذرخواهی و باز هم... ⏰ 🌷 ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
✅باز هم عذرخواهی و باز هم... ✍غرق دیدن تصاویری در اینستاگرام بود که به شدّت نظرش را به خود جلب کرده بودند. ناگهان متوجه حالش شد؛ نگاهش را دزدید و با شرمساری گوشی‌اش را کنار گذاشت. عرق شرم بر پیشانی‌اش نشست. داشت به آخرِ شب فکر می‌کرد که چگونه از غفلتش با امام زمان حرف بزند، باز هم عذرخواهی و باز هم... ⏰ 🌷 ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
✨﷽✨ 📌 مایهٔ قُوَت قلب... ▪️ _ مادر پس چرا نمیاد؟ دلم براش تنگ شده. شعری رو که گفته بود حفظ کردم. برات بخونم؟ مامان! مامان چرا داری گریه می‌کنی؟ + برای اون مرد مهربون دعا کن. سرش خیلی درد می‌کنه... ▫️ مادر برایم روضهٔ دوباره یتیم شدنم را می‌خواند. اشک‌هایم را کنار زدم و ظرف شیر که تمام سرمایهٔ‌مان بود را برداشتم و راه خانه‌اش به همراه مادر را پیش گرفتیم. پسر ارشدش که ما را دید، گفت: «مادر! این همه شیر برای علی آوردند؛ دیگر تو چرا آوردی؟» _ آقا تو که از وضع ما خبر داری؛ نخواستم شیر بیاورم. می‌خواستم غذا برای بچه‌ها تهیه کنم. بچه‌هایم گفتند مادر ما امروز دیگر غذا نمی‌خواهیم. شیر ببرید برای علی. به یاد آن روزی که علی برایمان از زمانی سخن می‌گفت که هیچ بیماری و مظلومی نخواهد بود مگر آنکه عدالت حاکم شود. همان دعای دوست‌داشتنی‌اش که همیشه بر لب داشت و مایهٔ قُوَت قلب و آرام‌بخش بود را مدام تکرار می‌کردم. «اللهم عجل لولیک الفرج» دلم برایش یک‌ذره شده بود... 📚 ( بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۸۹؛ ک سوگنامه آل محمد، محمد استهاردى، ص ۴۷. ؛کتاب ره توشه راهیان نور ویژه مبارک ماه رمضان (۱۴۲۴ ق - ۱۳۸۲ ش) 📖 🏴 ویژه شهادت امام علیه السلام 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://telegram.me/joinchat/PBT1azBkqtOPKyK5
🌷🌷🌷 🌻🍃روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات كرد. این دو دوست بینوا كه تا آن زمان با گدایی امرار معاش می‌كردند، همچون دو روی یك سكه جدانشدنی به نظر می‌رسیدند. 🌻🍃پادشاه كه آن روز سرحال بود، خواست به آنها عنایتی كند. پس به هر كدام پیشنهاد كرد آرزویی كنند. 🌻🍃ابتدا خطاب به دوست كوچك‌تر گفت: به من بگو چه می‌خواهی قول می‌دهم خواسته‌ات را برآورده كنم.اما باید بدانی من در قبال هر لطفی كه به تو بكنم، دو برابر آن را به دوستت خواهم كرد! 🌻🍃دوست كوچك‌تر پس از كمی فكر با لبخندی به او پاسخ داد: «یك چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!» 🌻🍃حسادت اولین درس شیطان به انسان احمق است! https://eitaa.com/Dastanhaykotah