eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
5.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 حضرت امیرالمومنین علیه السلام در کوچه های کوفه قدم می‌زد کنیزی را دید که گریه میکند. فرمود: چرا گریه می کنی؟ کنیز گفت: ارباب مـن پولی داد تا گوشت خریداری کنم ، حال که گوشت را خریده به منزل بردم ارباب می‌ گوید: گوشت مرغوب نیست پس بده ، و نیز قبول نمی‌کند. نه قصاب می‌پذیرد ونه صاحب من، مرا به منزل راه می دهد امیرمومنان علیه‌ السلام همراه آن زن به‌قصابی آمد واز قصاب خواست که گوشت را عوض کند، یا پول را بدهد قصاب عصبانی شد ، و چون حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام را نشناخت مشتی بر سینه امـام کوبید و گفت از مغـازه خارج شو ، این معامله به شما ربطی ندارد امیرمومنان علیه السلام بیرون آمد و کنیز رابه خانه اربابش برد. اوحضرت راشناخت وبه احترام حضرت از کنیز گـذشت. همسایگانِ قصاب اطراف او جمع شده و گفتند: می‌ دانی مشت بر سینه‌چه کسی زدی؟ او علی علیه السلام بود مرد قصاب امیرالمومنین علیه السلام را دوست داشت، اما نمی شناخت، از جسارت و گناه خودس ناراحت شد و بـرخی نوشتند: با سـاطور قصابی آن دست که بر سینه امام کـوبید را قطع کرد واز حضرت هم طلبید. امیـرالمومنین علی علیه السلام ضمن دلداری اورا شفا داد. سخنران مرحوم خبازیان منبع: بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴ و یا الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
روزى امیرالمومنین على علیه السلام از درب دکان قصـابى مى‌‌ گذشتند که بـه آن‌ حضـرت عرض کرد یا امیرالمؤمنین ، گـوشت‌ بسیـار خـوبى آورده‌ ام ، اگر می خواهید ببرید حضرت فرمـودند الآن پولی ندارم که بخـرم. عـرض کرد: مـن صبر می کنم، پولش را بعدا بدهید. مولا فرمود: من به شکم خـود می گویـم که صبر کند. اگر نمى‌توانستم به شکم خود بگویم، از تو می خواستم که صبر کنى ، ولى حالا که می توانـم ، به شکم خود می گویم که صبر کند. منبع: ارشادالقلوب دیلمى، ابی‌محمد حسن دیلمی ص۱۱۹ امیرالمومنین علی علیه‌السلام فرمود إِیَّاكُـمْ وَ الـدَّیْنَ فَـإِنَّهُ هَـمٌّ بِاللَّیْلِ وَ ذُلٌّ بِالنَّـهَارِ . از بـودن و قـرض گـرفتن دوری كنید ، چـون دِین همّ و اندوه شمـا در شب 'وقـتی که به فکر بدهی ها می ‌افتید' و ذلت و خـواری شما در روز را 'وقتی طلب كار را می ‌‌بیند' در پی دارد. من لایحضره الفقیه جلد ۳ ، صفحه ۱۸۲ به جمع ما بپیوندید در نکته های ناب http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📋 در کتـاب مظفرنامه حکایت شـده کـه در ایران گـوشت از قـرار هر کیلـو دو ریال "قِران" بوده، روزی قصابی‌ های تهران خود سرانه گوشت را یک ریال گران کردند. مـردم چون چنیـن دیدند عصبانی شدند و به خیابانها ریخته و بـر علیه ها شعار دادند این خبر به‌گوش مظفر رسید و اعضا دولت برای آرام کردن مردم‌از او کمک خواستنـد. سلطان فکـری کرد و گفت برویـد و به قصاب ‌ها بگویید گوشت را دو ریال گران‌تر از آنچه خود گران کرده اند به مردم بفروشند یـعنی هـر کیلو گوشت شـد از قـراری پنـج ریال. مـردم چـون دیدنـد قیمت گوشت بالاتر رفته اینبار به خیابان‌ها ریخته و مغازه‌ها را به آتش کشیدند. هـیئت نـزد مظفر رفتنـد و به او گفتند که تدبیر شاه شاهان کارساز نـشد و مـردم این کردنـد و آن نمودند این دفعه مظفر الدین‌ شـاه گفت حالا برویـد و یک ریال گـوشت را ارزان تر کنید یعنی هر کیلو گـوشت شـد چهار ریال و مردم هم چون دیـدند گـوشت یک ریال ارزان تـر شد بـرای سـلامتی شـاه دست به دعا شـدند. به این نوع اقتصاد، اقتصاد مظفری گفته میشود انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50