eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به زيادى نماز، روزه، حج، احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نكنيد شخصی قصد سفر کرد ، می خواست پولش رابه شخص امانت داری بدهد. پیش قاضی شهر رفت و به او گفت به مسافرت میروم ، می‌خواهم پولم را پیش شما به امانت بگذارم و پس از برگشت از شما پس بگیرم . قاضی گفت اشکالی ندارد پول خود را در آن صندوق بگذار ... وقتی از سفر برگشت ، پیش قاضی رفت و را از او طلب کرد. قاضی به دروغ گفت من تو را نمی شناسم . مرد خیلی ناراحت شد و پیش حاکم عادل شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد. حاکم گفت فردا قاضی پیش من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر روز بعد وقتی که قاضی آمد ، حاکم به او گفت من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جز امانتداری ندیده ام. در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت: ای قاضی من پیش شما امانتی دارم . پولم را پیش شما گذاشته ام . قاضی گفت این صندوق است . پولت را بردار و برو بعد از دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. حاکم گفت ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتم مگر با دادن وعده کشور به تو! حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیرم . بعد هم دستور برکناری او را صادر کرد. پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمود به زيادى نماز ، روزه ، حج، احسان و مناجات ی مردم نگاه نكنيد ، بلكه به راست گويى و امانتدارى آنها توجه كنيد به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
مراقب گفتگـــوهای درونی خویش باشید. وقتی افکار منـفی در در حال عبور و مرور است ، بدانید درحال بدرفتاری با خویش هستید. با خـودتان مهربان باشید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد! بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد . او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد پیرمردی با مشاهده این منظره او به طرفش رفت و با فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟ بهلول که آرامش خود را از دست داده بود گفت: چرا ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟ پیرمرد گفت که تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت را به طرف مکه قرار دادی و به همین دلیل به خداوند کرده ای! بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را میبست گفت: اگر میتوانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آنجا نباشد! به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
درختی نيست كـه از بادها نلرزد و آدمی نيست كـه در شكـست نخـورده باشد و دچـــار نامـلایمـات نشـــده باشـــد ، ولی فقـط ريشه دارها می مانند ... امیـرالمومنین علیـه السلام اِلزَمِ الصَّبرَ ، فَإِنَّ الصَّبرَ حُلوُ العاقِبَـــةِ، مَیمـــونُ المَغَـبَّـةِ؛ بــاش ؛ زیــرا صبـر فرجامی شیرین و خجسته دارد eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
خدایا چرا به فلانی خانه ی دو هزار متری دادی ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران می‌شود. ده تخت هم داخل اتاق است، می گوید: به این چلوکباب بدهید، به تخت کنار غذا ندهید ، به او سوپ بدهید ، به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید ، به او آش بدهید ، دیگری نان و کباب. ها همه یک جور به دکتر نگاه می‌کنند. حتی به کسی هم که می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد ، چون می فهمد که دکتر خیرش را می خواهد ، اعتراض نمی کند. حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند ، دکتر می فهمد که این شخص مشکل روحی دارد ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی خانه ی دو هزار متری دادی و به من ندادی، ما هم مشکل داریم. ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض می فهمد و به دکتر اعتراض نمی‌کند، ما هم به خدا نباید اعتراض کنیم و هر چه به ما می‌دهد باشیم. منبع: مجموعه سلوک ابرار۲ به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
وقتی ذهن خـود را به حال خودش رهــا کـنید می رود بـــه دنبـــال ، احساسـات منفی ، استدلال کردن باید همواره آگاهانه افکاری مثبت را بـه ذهن وارد کنیم با جملات تاکیـــدی خــواسته های خــودمان را بیان کنیم تا ذهــن به دنبال جـــواب و راه حـــل بـــرای اهدافمان برود... eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
کـار خـــدا نشـــد ندارد. او خــوب می دانـد که چطور در و را با هـم جور کند خواسته‌ ات را به او بسپار او حتما راهی برای رسیدن به به تـو نشان خواهد داد ‌‌‌‌‌‌‌ eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
سالها ره میرويم ودر مسير، همچنان در منزل اول اسير استکانی چای ريخته بودم و منتظر بودم تا خنك شود . ناگهان نگاهم به مورچه‌ای افتاد كه روی لبه‌ی استکان دور میزد. نظرم را به خودش جلب كرد. دقايقی به اون شدم و نكته ی جالب اينجا بود كه مورچه ی زبان بسته ده ها بار دايره ی كوچك لبه ی استکان رو دور زد. هر از گاهی می ايستاد و دو طرفش را نگاه می كرد يك طرفش چای جوشان و طرفی ديگر ارتفاع. از هر دو می ترسيد به همين خاطر همان دايره را مدام دور ميزد. او های خود را نمی شناخت. نمی دانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همين خاطر در جا ميزد. مسيری طولانی و بی پايان را طی می كرد ولی همانجايی بود كه بود یاد بيتی از شعری افتادم كه میگفت: سالها ره میرويم ودر مسير، همچنان در منزل اول اسير" ما انسان ها نيز اگر قابليت های خود را می شناختيم و آن را باور می كرديم هيچ گاه دور خود نمی چرخيديم . هيچ گاه درجا نمی زدیم به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
زیبا انــدیش که باشی همه چیز را زیبــا می بینی. نگاه از تـو می آید . نگاه درونیت را به دنیــا زیبا کن تا دنیا زیبــایی هایش را بر توجاری کند. تو ببین تا زیبا دیده شوی. eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
صبر کردم تا سخن شما تمام شود و بعد خودم را معرفی کردم... روزی لئو تولستوی در خیابان راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد! زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و گفتن کرد! بعد از مدتی که خوب فحش داد، تولستوی کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: من لئو تولستوی هستم! زن که بسیار شرمگین شده بود، از او عذرخواهی کرد و گفت: چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ گفت : شما داشتید با توهین هایتان خودتان را معرفی می‌ کردید، من هم صبر کردم تا سخن شما تمام شود و بعد خودم را معرفی کردم... یاد ضرب المثل قدیمی افتادم که: از کوزه همان برون تراود که در اوست. تولستوی از مشهور ترین نویسندگان است که در زمان حیات خود محبوبیتی جهانی داشت . رمان‌ های جنگ و صلح و آنا کارنینا ، از بهترین آثار اوست به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
یادمان باشدبا شکستن پای دیگــران بهتر راه نخواهيم رفت یادمان باشد با شکستن دل دیـگـــران تـــر نمی شويم کاش بدانیم اگر دليل اشک کسی شـــویم ، دیگــر با او طرف نیستیم‌با او طرف هستیم eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
بهترین شغل دنیا راننده تاكسیه ، هر مسیری خودت بخوای میری راننده تاكسی می‌ گفت: بهترین شغل دنیا راننده تاكسیه ، چون هر مسیری خودت بخوای میری ، هر وقت دلت خواست یه گوشه میزنی واستراحت میكنی، هی آدم های جدید و مختلف میبینی، حرف‌ های مختلف ، داستان های مختلف گفتم خوش به‌حال شما. راننده گفت حالا اگه گفتی بد ترین دنیا چیه؟ گفتم چی؟ راننده گفت: راننده تاكسی ، چون دو روز كار نكنی دیگه هیچی تو دست و بالت نیست ، از هی كلاچ ، هی ترمز ، پادرد ، زانودرد ، كمردرد ، با این لوازم یدكی گرون ، یه تصادف هم بكنی كه دیگه واویلا می‌شه، هر مسیری مسافر بگه باید همون رو بری. به راننده نگاه كردم . راننده خندید و گفت: زندگی همه چیش همین‌ جوره. هم می‌ شه بهش خوب نگاه كرد ، هم می‌ شه بد كرد. به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
خوشبختی سه ستون دارد کردن تلخی‌های دیروز... غنیمت شمــردن شیـــرینی های امـروز. به فرصت های فردا... eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چرا بعد از دعا دست های خود را به صورت می کشیم؟ آقا امام صادق عليه ‌السلام فرمودند: همانطور كه ابر ، قرارگاه باران است، نيز قرارگاه اجابت است. یعنی اجابت در درون دعاست، همان ‏طور كه باران در نهاد ابر تعبيه شده است. وقتی انسان دست به دعا برداشت، طبق روايت معصومين عليهم ‏السلام مستحب است آن را بر سر و صورت خود بكشد ؛ برای اينكه لطف خدا به اين دست پاسخ داده است . دستی كه به سوی دراز شود ، يقيناً خالی بر نمی‌گردد و دستی كه عطای الهی را دريافت كرد ، گرامی است. لذا خوب است آن را به صورت يا به سر بكشد. امام سجاد سلام ‏الله‌ عليه چيزی كه به سائل مرحمت می فرمود ، دست مبارک خود را می‌بوييد و می‌فرمود: اين دست به‌دست الهی رسيده؛ چون خداوند در آیه۱۰۴ سوره توبه فرمود: خداست که را از بندگان خود می پذیرد و اوست که صدقات آن‌ ها را می گیرد... آیت الله جوادی آملی، کتاب حکمت عبادات به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
در زنــدگی هـیـچ کـــس را نکــن و آزار نـــده؛ شاید امروز قدرتمنـد باشی، اما یادت باشـد زمـان از هر کـسی قـدرتمنـدتـر است....! علیه السلام هیـچ مسلمــانی را خـوار و حقیـر مشمـار ؛ زیرا كوچک آنان هـم نـزد خداوند بزرگ است تنبیه الخواطر، ج ۱ ،ص۳۱ eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ارزش هر انسانی به اندازه ی چیزی است که دوست می‌ دارد علامه محمد تقی جعفری فرمودند: عده‌ای از جامعه‌شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند . موضوع این بود که ارزش واقعی انسان به چیزی است؟ برای سنجش خیلی از موجودات، معیارخاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است . معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است . معیار ارزش پول پشتوانه آن است . اما معیار ارزش انسان‌ ها در چیست؟ هر کدام از شناسان صحبت‌ هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند. بعد وقتی نوبت به بنده رسید ، گفتم اگر می‌ خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌ ورزد. کسی که عشقش یک خانه دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان خانه است . و کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان است . اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه خداست علامه فرمود: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه‌ شناس‌ها صحبت‌ های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی علیه‌ السلام است. آن حضرت در نهج‌ البلاغه می‌ فرمایند: قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ یعنی ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست می‌ دارد و دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی علیه‌ السلام از جای خود بلند شدند و چند بار نام حضرت را بر زبان جاری کردند به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
انسـان بدون مانند مســـافـری اسـت کــه وارد پــایانه مسافربری می‌شود. گرچه‌ آنجا اتوبوس فراوان است امـــا چـون نمی دانـد کجا می خواهد بـرود، نمی تواند هیچ کـدام از آنها شود eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
گفتم آقا الان وقت نماز است. گفت من وقت ندارم بزرگی میگفت یک آقای فرش فروش که اهل نماز اول وقت بود برای بنده تعریف کرد که یک کسی برای خریدن فرش وارد مغازه بنده شد گفتم آقا الان وقت است. گفت من وقت ندارم ، مسافرم و میخواهم بروم. هر چه اصرار کردم ، دیدم نمی‌ شود و مشتری از دستم میرود. قدری از نماز اول وقت گذشت بود همین مشتری که‌خیلی شیفته‌ معامله بود ، گفت من باید قدری فکر کنم. او از خرید منصرف شده بود ؛ هم دنیا را ازمن گرفت وهم نماز اول وقت را امیرالمومنین علی علیه‌السلام فرمود اگر مومن ، دنیا را مانع از آخرت خود قرار بدهد؛ او را از هر دو باز می دارد به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
این‌سخن بسیار غلط هست کــه خـواهـی نشوی همـرنـگ جمــاعت شو . اگر بخواهی همـرنگ این مـردم دم دمـی مـزاج بشـوی بـاید تغییر ماهیت دهی و آفتاب پرست شـوی. رنـگ خـودت باش علیه‌ السلام فرمودنـد: آنکه با خــود یک رنگ نباشـد با دیگـــران نیز یک رنگ نیست eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چرا بر كلام خدا چیزى آویخته اید كه باعث زندانى شدن و ... آقا محمد خان قاجار ، قرآنى بادست خط میرزاى تبریزى كه از خطاطان معروف بود با جلدى كه به و الماس و زبرجد و سایر سنگ هاى گرانبها تزئین شده بود به رسم هدیه براى علامه بحرالعلوم ارسال كرد وقتى را آوردند كه به ایشان برسانند درب منزل را زدند با كوبیدن حلقه در علامه بحرالعلوم خود پشت درب منزل آمد و در را باز نمود ، در حالى كه دستشان بالا بود و قلم به دستشان ، خطاب به آنان فرمود چه كار دارید؟ عرض کردند سلطان قرآنى براى شما فرستاده اند. علامه نگاهى به جانب قرآن نمود و فرمود این ها و دانه ها چیست كه بر جلد آن نصب شده است؟ گفتند این ها سنگ هایى گران بهاست كه جلد قرآن را با آن ها تزئین نموده اند فرمود چرا بركلام خدا چیزى آویخته اید كه باعث زندانى شدن و تعطیلی آن مى گردد؟ آن ها را از جلد قرآن جدا كنید و بفروشید و قیمت آن را، میان قسمت كنید. عرض كردند : قرآن را كه با خط خطاطى معروف است و ارزش زیادى دارد قبول فرمایید. گفت قرآن را هركس آورده نزد او باشد و آن را تلاوت کند. این را فرمود و درب منزل را بست به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
پرنـده‌ ها داخل غذا سخت گیرشون میاد! تواین هـوای سـرد ، هــر روز بـرای پرنده ها غـذا بریزیم یا یک لـونه یـا مـحفظه ای درست کنیم وغذا رو اونجا بریزیم پشت‌ بام خانه، داخل‌حیاط بالکن یا پشت‌پنجره ، جلوی در مغازه یا هر جا که امکان دارد. خرج‌ زیادی نداره... eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
خدایا قدرتت را به بعضی مسئولین بی درد ما نشان بده ... ماهی گیر گرسنه ای برای صید ماهی به دریا رفت و نزدیکی غروب تورش را جمع کرد ، یک ماهی بزرگ در تور بود خوشحال شد و تمام رنج‌ های آن روز را از یاد برد . در راه بازگشت به خانه ، که همان اطراف بود ماهی را به زور از او گرفت و حتی از او تشکر هم نکرد . مرد خسته و گرسنه به خانه برگشت، چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود. حاکم با غرور به کاخ بازگشت و جلو همسر خود می بالید که چنین صیدی نموده است همانطور که ماهی را به همسر خود نشان میداد ، خاری به انگشتش فرو رفت ، دردی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمی توانست بخوابد. جمع شدند و قطع انگشت را پیشنهاد نمودند ، حاکم موافقت نکرد تا درد تمام دست ، مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال گذشت. طبیب‌ها این بار قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند. حاکم هم موافقت کرد و دستش را بریدند او به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر پیدایش کنند . بعد از جستجوی فراوان ماهیگیر فقیر را پید کردند و او با لباس کهنه و قیافه ی پیش حاکم آمد. حاکم گفت بدون هیچ وحشتی بگو وقتی ماهی را گرفتم ، چه گفتی؟ ماهیگیر گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم پروردگارا او قدرتش را به من نشان داد ، تو هم قدرتت را به او نشان بده جا دارد نگاهی به آسمان بی اندازیم و عرض کنیم قدرتت را به بعضی از مسئولین بی درد ما نشان بده ، کسانی که حقوق های نجومی میگیرند واصلا به فکر مردم نیستند به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اگر قرار باشــد خوبی های ما وابسته به رفتار دیگران باشد ، ایـن دیگـــر نیست بلکـه معامـــله است می شـود پروانه بـود و به هـر گلی نشست ، امـا بهتر است بــود و بــه هر دلی نشست هــیــچ کـــس از آخــریــن خداحــافظی باخبر نیست پس با هم مهــربان باشیم eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
آیا در کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟ دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درباره خدا بود. استاد سوال کرد: آیا در کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟ کسی پاسخ نداد. استاد دوباره سوال کرد: آیا کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟ دوباره کسی پاسخ نداد. استاد برای سومین بار سوال کرد: آیا در کلاس ، کسی هست که خدا را دیده باشد ؟ برای بار سوم هم کسی پاسخ نداد . استاد با قاطعیت گفت: با این وصف، وجود ندارد. آن دانشجو به هیچ وجه با این استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند. استاد به او اجازه داد. دانشجو از جایش برخاست و از هم کلاسی­ هایش پرسید : آیا در کلاس، کسی هست که صدای عقل استاد را شنیده باشد؟ همه سکوت کردند. برای بار دوم پرسید : آیا در کلاس ما کسی هست که عقل را لمس کرده باشد؟ همچنان کسی جوابی نداشت. برای بار سوم پرسید : آیا در کلاس، کسی هست که عقل استاد را دیده باشد ؟ وقتی برای سومین بار کسی پاسخ نداد، دانشجو گفت: پس نتیجه می­گیریم که استاد عقل ندارد به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
در مسـابقه بین شیر و آهو، بسیــاری از بـرنـده می شوند چون شیر برای غذا می‌دود و آهو برای زندگی ... مهمتر از نیاز است eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50