eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حرف هایتــــ می شوند؛ دو فرشتــه می‌نویسنـد و این نامه را خدا نمره میدهد مواظبــــ باش حرفـــ نــزن چه برسد به اینکه گناه باشد! eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
بهوش باش تو نلغزی، که جماعتی از پی تو خواهند لغزید ابوالحسن خرقانی گفت : جواب دو نفر مرا سخت تکان داد . اول : مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت: ای ، خدا میداند که فردا حالِ ما چه خواهد شد شاید من محضر خدا باشم تو پای طناب دار دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود می رفت . به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باکی نیست، بهوش باش تو نلغزی، که جماعتی از پی تو خواهند لغزید. به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ... به امر خدا آتش نسوزاند ابراهیم را و دریا در خود غرق نکرد موسى را؛ مادری ، دلبندش را به دست موج‌ هاى خروشان نیل می‌سپارد، تا برسد به خانه ی فرعونِ که تشنه به خونَش بود دیگری را برادران به چاه مى‌ اندازند، سر از خانه‌ی عزیز مصر در آورد! مکر زلیخا زندانیش کرد ، اما بر تخت ملک می نشیند از این های قرآنى هنوز هم نیاموختی؟ که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ، و خدا نخواهد ؛ نمی‌ توانند. او یگانه تکیه گاه من و توست به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 پادشاهی یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت ، سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی میداد. از او پرسید آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت چرا‌ ای پادشاه ، اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت الان داخل قصر میروم و می گویم یکی از لباس ‌های گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق‌ زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر ، وعده‌ اش را فراموش کرد. روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند ، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود به سرما عادت داشتم اما وعده ی لباس گرم شما مرا از پای درآورد. این روزها از این وعده ها زیاد می شنویم انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
مغــزِ کوچک و دهانِ بزرگ میــلِ ترکـیبیِ بالایی دارند کلمــاتی که از شما بیـــرون می آیــد ویتــرینِ فـروشگاهِ شعــورِ شماست پس وای بــر جمعی که لب را بی‌تامل وا کنند. چرا که کـــم داشتن و زیـــاد گفتن مثلِ نداشتن وزیاد کردن است! eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی توهین شود محافظ مقام معظم رهبری تعریف می‌کرد که رفته بودیم مناطق جنگی برای بازدید . توی مسیر خلوت مقام معظم رهبری گفتن اگه امکان داره کمی هم من رانندگی کنم. من هم از ماشین پیاده شدم وآقا اومدن پشت فرمون و شروع کردن به . میگفت بعد چند کیلومتر رسیدیم به یک دژبانی که یک سرباز آنجا بود ما نزدیک شدیم و تا آقا رو دید هل شد با مرکز تماس گرفت و گفت : قربان یه شخصیت آمده اینجا. مرکز گفتن که کدوم شخصیت؟ گفت نمی‌ دونم کیه ولی گویا که خیلی مهمیه. گفتن چه آدم مهمیه که نمی دونی کیه؟ گفت قربان؛ نمی دونم کیه ولی حتما آدم خیلی مهمیه که آیه الله خامنه‌ای رانندشه! این لطیفه روحضرت آقا تو جمعی بیان کردند و گفتند که ببینید میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی شود . بر گرفته از خاطرات مقام معظم رهبرى مجله ی لثارات الحسین علیه السلام به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
در هر زمان و هر مکان که از ۲۲ بهمن یادی و نــامـی آورده می شــود چهـــره ی و نـقش خونین شهــادت ، در برابر چشم هـا پدیدار می گردد مــا بــرای آن کــه ؛ گوهری تابان شـود ، خونِ دل ها خورده ایم ..... ســالـروز پیــروزی انقلاب اسلامی، ۲۲ بهمن مبارکباد eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
به طور ناشناس مثل همیشه مقداری به او کمک رساندم روایت است که حضرت عیسی علیه السلام از میان گروهی میگذشت که می کردند. سبب شادی را از آنان پرسید، گفته شد عروسی دختر فلانی است . لذا به خاطر این جشن عروسی شادمانیم حضرت فرمود: عروس امشب از دنیا می رود. وقتی صبح روز بعد رسید گفته شد: او زنده است پس حضرت با مردم به سوی اش رفتند و شوهرش بیرون آمد، حضرت عیسی علیه السلام به او فرمود: از همسرت بپرس دیشب چه کار خیری از او سر زده است؟ همسرش گفت: هیچ کاری نکردم جز آن که طبق معمول هر شب ، گدایی دیشب آمد وفریاد میزد برایم سخت است که صدایم شنیده نمی شود و زن و فرزندانم امشب گرسنه میمانند لذا برخاستم و به طور ناشناس مثل همیشه مقداری به او رساندم آقا حضرت عیسی علیه السلام به او فرمودند: از جای خود کنار برو وقتی کنار رفت ناگهان زیر جامه اش یک که دم خود را گاز گرفته بود هویدا شد. پ‌ن: صدقه دادن موجب دفع بلاها می شود ‎‌‌‌‎ به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
امیـرمـومنان عليه السـلام الكريمُ يَعفُو مَع القُـدرَةِ ، و يَعـدِلُ في الإمـرةِ ، و يَكُـفُّ إسـاءَتَهُ ، و يَبــذُلُ إحسانَهُ بزرگوار در زمان قدرتمندى گذشت مى كند و به هنگام حكـــومت پيــشه میكنـد ، و از بدى كردن باز مى‌ ايستـد و احسـان خود را نثار مى كند منبع : غرر الحكم ، ح۲۰۷۱ eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
برای همین است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر ... نادر شاه افشار در حال قدم زدن در باغ خود بود ، که باغبانش خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت پادشاه فرق من باوزیر شما در چیست؟ چرا من باید اینگونه زحمت بکشم وعرق بریزم ولی او درناز و زندگی می کند و از روزگارش لذت می برد نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند. هر دو آمدند. پادشاه گفت در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده است. هر دو به رفتند و پس از بررسی‌ نزد نادر شاه برگشتند و گزارش خود را اعلام کردند ابتدا باغبان گفت پادشاها من گربه را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده است. سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه‌ ای را باز کرد واز روی نوشته ها شروع به خواندن کرد: من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت، گربه سفید را دیدم ، گربه سه بچه به دنیا آورده که دوتای آن ها نر و یکی ماده است، نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است. رنگ بچه گربه ی ماده خاکستری است حدودا یک ماهه هستند من بصورت مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شد آشپز هرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها می‌دهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه می کنند. نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت: برای همین است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر ... به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ها تـا وقتی کـوچک هستنـد دوست دارند برای مادر خود هدیه بخرند اما پول ندارند وقتی بــزرگ تر می شوند پول دارن اما وقت ندارند وقتی هم که پیر می‌شوند پول دارند وقت هـم دارند اما ندارند! تا هستند با یک شاخه گل هم خوشحال خواهند شد بسم الله .... eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
گفت: به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید دانش‌ آموزان مدرسه ای را به اردو می‌ بردند. در مسیر حرکت ، اتوبوس به یک تونل نزدیک شد . نرسیده به آنجا، تابلویی با این مضمون بود که: حداکثر ارتفاع تونل سه متر. ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود . ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با اطمینان وارد شد اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده شد و بعد از مسافتی با صدایی وحشتناک در اواسط تونل متوقف شد پس از بررسی مشخص شد یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیدند که باعث این اتفاق شده . و همه به فکر چاره افتادند ؛ یکی به کندن آسفالت و یکی دیگر به بکسل کردن با ماشین سنگین و دیگران هم... اما هیچ کدام چاره‌ ساز نبود تا اینکه پسر بچه‌ ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: راه حل این مشکل را من می‌دانم یکی از مسئولین اردو به پسر گفت: برو بالا پیش بچه‌ ها و از دوستانت جدا نشو! پسر بچه با اطمینان کامل گفت: به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید . مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه‌حل را از او خواست پسرک گفت: پارسال در یک نمایشگاه معلم‌ مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم ، و گفت برای این که دارای روح لطیف و حساسی باشیم. باید درون‌ خودمان رااز هوای نفس و بادِ و تکبر و و حسادت خالی کنیم و در این صورت میتوانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم مسئول اردو گفت: این چه ربطی به اتوبوس داره؟! پسر بچه گفت : اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌ها را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند . با خالی کردن کمی از باد لاستیک ها از تونل عبور کرد . خالی کردن درونمان از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای دشوار زندگی است. به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چون نامه اعمال را می‌ گشاید آن را سفید می‌ بیند ... در روایت آمده چون بنده‌ ای را پای میزان حساب حاضر می کنند نامه‌ی او را در حالی که مملو از افعال و کردار زشت است به دست او می دهند بنده در حین گرفتن نامه اعمال بنابر عادتی که در دنیا به گفتن بسم الله الرحمن الرحیم داشته آن را بر زبان جاری می‌ کند و اعمال را به دست می‌ گیرد، چون نامه اعمال را می‌ گشاید آن را سفید می‌ بیند ، در حالی که هیچ عمل بدی در او نوشته نشده است. در این هنگام بنده عاصی به فرشته هایی که حاضرند می‌ گوید: در این نامه چیزی نوشته نیست که بخوانم و فرشتگان گویند: در همین نامه تمام اعمال بد تو نوشته شده بود اما به برکت و میمنت کلمه بسم الله الرحمن الرحیم که بر زبانت جاری کردی ،‌ محو شد. در روایت دیگر رسول اکرم صل الله علیه وآله فرمودند: چون روز قیامت شود به‌بنده خدا امر میشود که وارد آتش دوزخ شود ، چون نزدیک دوزخ می‌ شود می‌ گوید: بسم الله الرحمن الرحیم و پا در می‌ نهد آتش دوزخ هزاران سال راه از او دور می شود. منهج الصادقین ، جلد ۱، ص۳۳ به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
پنـــج اصــل را در زندگیت به خاطر بسپار مانــــع يادگــيری خـــود بزرگ بینی، مـــــانع محبوبیت کــم رويی مانــع پيشرفت مــانــــــع معاشرت و عــادت کــردن، مانع تغيير است eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
آقا! ما هر چه لایحه می ‌آوریم ، شما مخالفید زمانی که نصرت‌ الدوله وزیر دارایی بود ، لایحه‌‌ ای تقدیم مجلس کرد که‌ به موجب آن ، دولت ایران صد سگ از خریداری و وارد کنند او شرحی درباره خصوصیات سگ‌ها بیان کرد وگفت این سگ‌ها شناسنامه دارند ، پدر و مادر آن ها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله ی خصوصیات دیگر آن ها این است که به محض دیدن دزد ، او را می ‌گیرند طبق معمول ، دست روی میزد وفرمود من مخالفم. وزیر دارایی گفت آقا ما هرچه لایحه می آوریم ، شما مخالفید ، دلیل مخالفت شما چیست؟ شهید مدرس جواب داد مخالفت من به نفع شماست ، مگر شما نگفتید ، این سگ ها به محض دیدن دزد ، او را می‌ گیرند؟ خوب آقای وزیر به محض ورود سگ ها، اول شمارا میگیرند پس مخالفت من به‌ نفع شماست . با صدای بلند خندیدند ولایحه مسکوت ماند . منبع سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
در این خانه جز این حصیر چیز دیگر از لوازم یافت نمی شود سوید بن غفله می‌گوید روزی خدمت امیرمومنان علی علیه السلام شرف یاب شدم . دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است در خانه امیرالمومنین جز آن حصیر چیز دیگر نبود ، عرض کردم یا علی! در اختیار شماست ، در این خانه جز این حصیر چیز دیگر از لوازم یافت نمی شود فرمود سویدبن غفله! عاقل در مسافر خانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند ، تهیه وسایل نمی نماید ما ی امن و راحتی داریم ، که بهترین اسباب خود را به آنجا انتقال می‌ دهیم . به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد. بحارالانوار جلد ۶۷ ، صفحه ۳۲۱ امیرالمومنین عليه السلام فرمود: از كسانى مباش كه بى عمل ، به آخرت اميد دارند. از گناه باز مى دارند ، اما خود باز نمى ايستند و به فرمان مى دهند كه خود انجام نمى دهند. نهج البلاغه حكمت ۱۵۰ به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
زندگی‌مشترک مثل اَلاکلنگ میمـونه. باید یکی کوتاه بیاد اگــه همیشه فقط یک نــفر کــوتاه بیـاد هر دو نفر زده میشـن ، یکی از بالا موندن و از پایین موندن eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
هیچ گاه امید کسی را نا امید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد خانه یکی از بزرگان شهر میهمان بود. از اندرونی خانه، صدای میزبان را می شنید که در حال اندرز و نصیحت است شخصی به او می‌گفت هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و خوشبوتر از پیش ، جلوی او بگذارم بلکه عشقم از آنجا گذرد و به زندگیم باز آید میزبان به او گفت که عمر کوتاه‌ست و عقل تعلل را درست نمیداند آن زن اگر تو را می خواست حتما پس از سالها باز میگشت پس یقین دان، دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر آینده خویش باشی سه روز بعد وقتی ابوریحان در حال خداحافظی از دوست خود بود خبر آوردند همان بنده خدا که نصیحتش نمودید بر مرگ افتاده و سه روز است هیچ نخورده میزبان قصد پوشیدن لباس کرد برای دیدار آن مرد ، ابوریحان دستش را گرفت و گفت نَفَسی که سردی را بر گرمای میدمد مرگ را به بالین او فرستاده . میزبان سر خود را خم کرد و سکوت کرد ابوریحان شخصا به دیدار مرد رفت و با سخن‌های زیبا گرمای امید را به او بخشید و آن مرد هم دوباره آب نوشید. بزرگی میگفت هیچگاه امید کسی را نا امید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
سید+مجید+بنی+فاطمه-+نیمه+شبه+خورشید+و+مهتاب+اومدن+بازم+برا+دیدن+تو-+میلاد+حضرت+زهرا.mp3
8.34M
میـلاد با سعــادت ام الائمه ســلام الله علیها ، سرور بانـوان جهان عـطای خـــداوند سبحـــان قرآن مجید ، همتای امیرالمومنین علیـه السلام و الگوی بی‌بدیل تمام زنان و مـادران جهان مبارک باد eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
به عاقبت کار خود نمی اندیشی و در فکر کارهای خود نیستی روزی بهلول وارد قصر هارون الرشید شد و چون مسند خلافت را خالی و بلامانع دید جلو رفته و بدون ترس و بر تخت خلیفه نشست؛ غلامان دربار چون آن حال بدیدند به ضرب چوب و تازیانه بهلول را از تخت پایین کشیدند هنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را در حالتی بهم ریخته دید که گریه می کند... از نگهبانان سبب گریه ی او را پرسید. نگهبانان گفتند : چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را از آنجا دور کردیم هارون ایشان را ملامت کرد و بهلول را دلداری داده و نوازش نمود. بهلول گفت: من برای خود نمی کنم بلکه به حال تو می گریم من چند لحظه در مسند تو نشستم اینقدر صدمه دیدم و اذیت و آزار کشیدم. در این اندیشه ام که تو که یک عمر بر این مسند نشسته ای چه مقدار آزار خواهی کشید و صدمه خواهی دید. تو به عاقبت کار خود نمی اندیشی و در فکر کارهای خود نیستی !!! به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 مردی در کنار چاه زنی زیبا دید از او پرسید زیرکی زنان به چیست؟ زن داد و فریاد زد و مردم را فراخواند. مرد بسیار وحشت کرده بود! پرسید چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی، خواستم از شما سوالی بپرسم. زن تا قبل از اینکه مردم برسند سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت. مرد با تعجب پرسید چرا چنین کردی؟ زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد ، مردم از آن مرد تشکر کردند و از آنجا رفتند. زن به مرد گفت این بود زیرکی زنان، اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترام کنی تو را خوشبخت می کنند انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
مراقب باتری زندگی ات باش بیهوده مصرفش نکن چندسال پیش پدربزرگم از مکه آمد و برایمان سوغاتی آورده بود. برای من یک تفنگ آورده بود که با باتری کار می کرد. هم نور پخش می کرد و هم صدایی شبیه به آژیر داشت. آنقدر دوستش داشتم که تا شب با خودم تفنگ بازی می‌ کردم همه را کلافه کرده بودم می گفتند آنقدر صدایش را در نیار، آنقدر تفنگ بازی نکن باتری اش تمام می شود یادم می‌ آید می‌خندیدم و می‌گفتم خوب تمام شود می‌ روم باتری می خرم و باز بازی می کنم چند روزی گذشت تا برایمان مهمان آمد. وسط تفنگ بازی با پسر مهمان دقیقا جایی که حساس ترین نقطه ی بود باتری تفنگم تمام شد دیگر نه نور داشت و نه آژیر ، نمی توانستم شلیک کنم و بازی را باختم. امروز به این فکر می کنم که چقدر شبیه کودکیم هستم این روزها تمام انرژی ام را بیهوده هدر دادم برای انسان هایی که نبودند یا نماندند برای کارهایی که مهم نبودند حالا که همه چیز مهم و جدی ست حالا که مهمترین قسمت بازی ست انرژی ام تمام شده بعضی وقت ها نمی دانی چقدر از انرژی ات باقی مانده فکر می‌ کنی همیشه فرصت هست ولی حقیقت این است گاهی هیچ فرصتی نداری اگر روزی صاحب فرزند شدم به او خواهم گفت باتری زندگی ات باش بیهوده مصرفش نکن شاید جایی که به آن نیاز داری تمام شود به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
در حبس شما باشم ، بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم مرد بازاری خلافی کرد و حاکم او را به زندان انداخت . زن زندانی پیش یکی از دوستان او رفت و گفت چه نشسته ای که دوستت پنج سال به محبس افتاد، برخیز و فکری کن. مرد یک شب از دیوار قلعه بالا رفت و از بین نگهبانان گذشت و خودش را به رفیقش رساند . مرد زندانی خوشحال شد و گفت زود زنجیر ها را باز کن که الآن نگهبان ها می رسند دوستش گفت می دانی چه خطرها کرده ام ، از دیوار قلعه بالا آمدم ، از بین نگهبان‌ ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به انداختم . بعد هم زنجیرها را باز کرد. به طرف در که رفتند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام ، از دیوار قلعه بالا آمدم ، از بین نگهبان ها گذشتم ، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم رفتند پای دیوار قلعه که با طناب از آنجا بالا بکشند . مرد گفت می دانی چه خطری کرده‌ام، از دیوار قلعه بالا آمدم ، از بین نگهبان‌ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. با دردسر خودشان را بالا کشیدند. تا خواستند از به پایین بپرند ، مرد گفت میدانی چه خطری کرده‌ام ازدیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم ، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم زندانی فریاد زد نگهبان ها ، نگهبان‌ ها، بیایید که این مرد می‌خواهد من را فراری بدهد . تا نگهبان ها آمدند، مرد فرار کرده بود. از زندانی سوال کردند چرا سر و صدا کردی و با او نکردی؟ زندانی گفت پنج سال در حبس شما باشم ، بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟ درخت ها ‌هم می میرند . ﻋﺪﻩ ﺍﯼ از آن ها ﻋﺼﺎ می شوند ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ می گیرند ، ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ می شوند ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ و ﻋﺪﻩﺍﯼ ﭼﻮﺏ می شوند ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ می شوند ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟ هیچکس ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ به دﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ هیچکس ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻧﮑﻨﯿﻢ . ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ. به ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ، ﻣﻬﻨﺪﺱ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ. ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ، ﺭﻓﺘﮕﺮ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ بیاییم برای ﻫﯿﭽﮑﺲ ﮐﻼﺱ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ. ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ، باور کنیم ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ . ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ ، ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ ، ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ. ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
خطر ماهی های قرمز سفره ی هفت سین ماهی های قرمز سفره هفت سین که هر ساله یک ماه قبل از عید، از کشور چین وارد ایران می‌شوند، می‌ توانند باعث شیوع ویروس کرونای چینی در ایران بشوند . های قرمز سفره ی هفت سین و ویروس کرونا هشداری است که در کمین سفره های هفت سین ایرانیان قرار گرفته است زمان ورود این ماهی های کوچک از چین به ایران ، حدود یک ماه قبل از است و از چند روز دیگر آغاز می شود و افراد سودجو بدون توجه به خطراتی که ورود این جانور آبزی دارند، از راههای مختلف چه قانونی و چه قاچاقی ، مقادیر زیادی از این ماهی های قرمز را به ایران وارد می کنند لذا برای جلوگیری از شیوع ویروس کرونا در کشور ، از خرید ماهی های قرمز برای سفره های ، جدا خودداری کنید و با انتشار این پیام، در زمینه این امر مهم و حیاتی به دیگران نیز اطلاع رسانی فرمایید به جمع ما بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50