۳۲.mp3
8.11M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️قاصدک، قطرات آب، فو و ... با من صحبت میکردند..
▪️مادرم گفت، ۳ تا از دوستانت به دیدارت آمدند. مجید و فرهاد و آرمین..
▪️چهره شان بسیار زیبا تر از دنیا بود.. و نقص های دنیا را نداشتند
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیودوم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
⛔️ آخر نماز، کمک به از کارافتادگان، سراغ حرفها و کارهای بیهوده نرفتن و اعتقاد به حساب و کتاب #قیامت چه بدی دارد که بعضیها از آنها گریزانند.
✅ فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ ★ کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ ★ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ
📖 چرا آنها اینهمه از تذکر قرآن فراری هستند؟ انگار گورهخرانی رم کردهاند؛ که از مقابل شیری در رفتهاند.
(۴۹ تا ۵۱ مُدَّثِر)
#قرآن
#تذکر
💠💠🔰🔰💠💠
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ #قسمتپانزدهم 💥 گردباد شهوات با اینکه راه زیادی را پس از آن پیمودیم،
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتشانزدهم
به سوی آتش!
در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرزیدم، پرسیدم به کجا؟
گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی. .
میدانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم.
گناه با عجله و شادی کنان جلو میرفت. .
هراز گاهی بر میگشت و مرا تشویق به ادامه راه میکرد.
با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژدههای مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه میدادم. .
از نیمه کوه گذشته بودیم که نالههایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش میرسد؟ .
گناه گفت: من صدایی نمیشنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند.
گفتم: ولی صدایی که من میشنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن. .
گناه گفت: من چیزی نمیشنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده.
دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان میکند و بی جهت خود را به ناشنوایی میزند...اما چاره ای نبود.
در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش.
با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد.
پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت. من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم..
نیک در حالی که اشکهایم را پاک میکرد گفت: دوست من اینجا چه میکنی؟ هیچ میدانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه. .
نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط میکنند. .
نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم.
🔵عذاب یکی از بزرگان #برزخ!
.
در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک میشد.
پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت میکرد. .
با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟
.
نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن..
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
#سه_چشم_که_در_قیامت_گریان_نیستند
❇️ آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :
💠 در حدیث آمده است تمامی چشم ها روز #قيامت گريان است، به جز سه چشم:
✅اول 《چشمی که نامحرم را ندیده باشد》
من پریروز به خانواده ام می گفتم که ما پنجاه سال پیش به مدت شش سال در یک خانه مستاجر بودیم ، در این مدت هرگز من زن صاحبخانه را ندیدم، نه عمداً و نه سهواً شما هم باید این طور باشید.
اگر در خانه ای نا محرم هست ،دقت کنید.
✅دوم 《چشمی که در راه اطاعت خدا شب زنده دار است.》
سحرها از خواب بر می خیزد ، نماز شب می خواند ، و... چنین چشمی در روز قیامت گریان نیست. ( و لو اينكه سحر پا شده است و خوابش نبرده نشسته و چاي خورده است، همين خوب است.
لازم نيست حتماً دعا بخوانيد؛ نه، خود بيداری شب، اثری دارد)
✅ سوم«چشمی که در دل شب از ترس خدا گریه کند»
حاج میرزا علی موذن زاده بر روی منبر می گفت ما در نجف از صدای هق هقِ گریه حاج شیخ عباس قمی از خواب بلند می شدیم.
❇️❇️⚜⚜❇️❇️
🆔 @barzakhe
33.mp3
8.33M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️یکی از دوستانم در شهر بهشتی بود.
▪️مردم شهر بهشتی، عقده هایی که در دنیا داشتن برآورده شده بود.
▪️آموزشگاه های بهشتی وجود داشت
▪️آموزش بهشتی مثل دنیا نیست، همه چیز را عینی یاد میگیرید.
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیوسوم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
⚫️⚫️🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️
🔲 امیرالمومنین که درود خدا بر او باد (هنگام دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله) فرمود: همانا #شكيبايی نيكوست جز در غم از دست دادنت، و #بیتابی ناپسند است جز در اندوه مرگ تو، #مصيبت تو بزرگ، و مصيبتهای پيش از تو و پس از تو ناچيزند.
📚 #نهجالبلاغه حکمت۲۹۲
☑️رحلت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد.
⚫️⚫️🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️
🔲 @barzakhe
#دستمال_کثیف
آیا با دستمال کثیف میشود شیشه تمیز کرد ؟؟
❌ وقتی ابزار دردست نباشد اتفاقی رقم نخواهد خورد ،
ابتدا باید ابزار و نیروی انسانی مناسب تولید شود تا کاری و تحولی صورت بگیرد .
✅ امام حسن مجتبی برای حفظ اسلام و ساخته شدن مجدد نیرو های تراز اسلام ناب ، صلح را ، که مهمترین حرکت اهل بیت برای نجات اسلام بود را انتخاب کردن و این افتخار و صبر و شجاعت به نام شجاع ترین فرد عالم ، یعنی امام حسن مجتبی رقم خورد،
👈شما کمی در زندگی مبارزاتی امام مجتبی نگاه کنید ، غوغای ایشان در جنگ جمل که شتر فتنه را بر زمین کوبیدن ، همچنین جنگ های دیگر و..
بنابراین هیچ عیب و نقصی از جانب #امام_حسن_مجتبی نیست ، ایراد از یاران ، پیروان و وضعیت زمانه است،
❎ و البته در کوتاه مدت مقرر بود در صورت وفاداری یاران و محبین ده سال پس از شهادت امام حسین حکومت به اهل بیت برگردد ، اما کاری که قرار بود محبان و پیروان انجام دهند انجام نشد .
امام حسن و امام حسین تکلیف خودشان را انجام دادن اما ..
برگرفته از کتاب گرانسنگ انسان ۲۵۰ ساله ، سخنرانی های #امام_خامنه_ای
✋ امروز آیا ما تکلیف خودمون رو نسبت به حاکمیت اسلام و ولی فقیه انجام داده ایم ؟
آیا ما یاران و محبان خودمان را برای
مسوولیت های انقلاب اسلامی ساخته ایم ؟
❇️❇️⚜⚜❇️❇️
🆔 @barzakhe
💢 #بزرگترینمصیبتزمینیان 💢
✳️ امیرالمؤمنین امامعلی علیهالسلام:
🔳 یا رسول الله با مرگ تو رشتهاى قطع شد که با مرگ دیگران گسسته نشده بود: رشتهٔ نبوّت و اخبار غیبى و آسمانى.
🔳 حادثهٔ خاصى بود مرگ تو بهگونهاى که دیگر مصیبتها را از یاد برد و همگان یکسان در مصیبت تو عزادار شدند.
🔳 اگر به شکیبایى فرمان نداده بودى و از بیتابی منع نکرده بودى، آنقدر مىگریستیم تا سرشکمان را بهپایان رسانیم ...
📚 #نهجالبلاغه خطبهٔ ۲۳۵
◾️◾️◾️◾️◾️
🆔 @barzakhe
34.mp3
8.96M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️بعضی ها در بهشت به حرفه هایی خاص میپردازند
▪️مادرم در بهشت مسئول آموزش کودکان بود
▪️یکی از اقوامم را در جهنم برزخی دیدم
▪️سخت ترین عذاب در جهنم این بود ...
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیوچهارم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ #قسمتشانزدهم به سوی آتش! در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرز
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ
#قسمتهفدهم
با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟
نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن.
وقتی به اوج قله نگریستم شخصی را دیدم که در گردنش غل و زنجیر آویخته اند و دو مرد زشت رو و قوی هیکل سر زنجیر را به دست گرفته اند.
آن شخص در حالیکه مرتب از تشنگی مینالید به این سو و آن سو نگاه میکرد.
پس از دیدن ما با عجله به طرفمان حرکت کرد؛ من از ترس خودم را به نیک رساندم و آهسته پرسیدم:
این شخص کیست؟ نیک گفت: صاحب ناله یکی از سرشناسان برهوت است که در دشت عذاب معذب است.
آن شخص همانطور که به ما نزدیک میشد دستهایش را مانند گدایی به سمت ما دراز کرده بود و طلب آب میکرد.
وقتی به چند قدمی نیک رسید، مامورانش با کشیدن زنجیر از نزدیک شدن او به ما جلوگیری کردند، او در حالی که اشک میریخت با التماس از نیک درخواست یک قطره💧 آب کرد، اما نیک امتناع ورزید. او همچنان التماس میکرد..
.
نیک از او پرسید: مگر تو از داشتن دوستت نیک محرومی؟
سر به زیر افکند و گفت: چه دوستی، چه نیکی، دوست من گناه من است که در همان لحظات اول مرا به دست این ماموران عذاب سپرد و رفت. .
حال باید تا روز قیامت از این تشنگی عذاب آور رنج ببرم و در قل و زنجیر محبوس باشم.
نیک با کنایه گفت: پس دعا کن هر چه زودتر روز قیامت بر پا شود تا از این عذاب رهایی یابی.
.او به ناگاه سر بلند کرد و با تمام قوی فریاد برآورد: نه، نه، نه، ما اهالی دشت عذاب هرگزنمی خواهیم قیامت برپا شود، عذاب اندک برزخ ما را به ستوه آورده تا چه رسد به عذاب جهنم که...🔥 اما ماموران با گرزهای آتشینی که همراه داشتند به جان او افتادند. آن شخص ناگهان از جا پرید و در حالیکه صدای شتری میداد که داغ شده باشد، شروع به جست و خیز کرد.
آتش🔥 از پیکرش زبانه میکشید و صدایش زمین را میلرزاند...
همان طور که مسیر را میپیمودیم، جریان ناراحتی و لاغر شدن گناه را به نیک گفتم.
نیک خندید و گفت: گناه حق دارد ناراحت شود چون هیکل او پیش از این در دنیا، بزرگ و عجیب بود که البته سختیهایی که در دنیا دیدی و صبر کردی زجری که هنگام مرگ کشیدی از قد و قواره او کاست.
هر چند یادآوری بلاها و سختیهای دنیا برایم طاقت فرسا بود اما از آنجا که از قدرت گناهم کاسته بود راضی و خوشحال بودم.
رشته کوهی که در دامنه آن حرکت میکردیم سر بر دامن کوهی بلند داشت که به آسمان آتشین ختم میشد و چون سدی مرتفع راه را بر هر عابری بسته بود.
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ #قسمتهفدهم با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟ نیک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ!
#قسمتهجدهم
🔵نور ایمان
✅رشته کوهی که در دامنه آن حرکت میکردیم سر بر دامن کوهی بلند داشت که به آسمان آتشین ختم میشد و چون سدی مرتفع راه را بر هر عابری بسته بود.
.
با دلهره و اضطراب خود را به نیک رساندم و گفتم دوست من ظاهراً به بن بست برخوردیم، راه عبورمان بسته است،
نیک همانطور که میرفت گفت: ناراحت نباش و با من بیا،
در قسمتهایی از این کوه غارهای کوتاه و یا درازی وجود دارد که باید از یکی از آنها عبور کنیم تا به قدرت ایمان خود پی ببری.
با تعجب پرسیدم: قدرت ایمان؟! گفت: آری. گفتم: چگونه؟
گفت: بدان که در روز قیامت،
هر کس به اندازه ایمانش سعادتمند میشود و در اینجا ذرهای از سنجش قدرت ایمان رخ میدهد که در هر صورت دیدنی است نه گفتنی.
چیزی نگذشت که غاری تنگ و تاریک و بی روزنه پدیدار گشت، چون وارد غار شدیم از تاریکی🌑 بیش از حد آن به وحشت افتادم.
پس از چند قدم از حرکت ایستادم و به نیک گفتم :راه رفتن در این تاریکی، وحشت آور و غیرممکن است.
به راستی اگر گناه در این تاریکی به سراغم آید و مرا از پا درآورد چه؟
نیک نزدیکتر آمد و گفت: از آمدن گناه آسوده خاطر باش زیرا ضربهای که بر او فرود آوردم باعث شد به این زودیها به ما نرسد به خصوص که هر لحظه ضعیفتر نیز میشود.
از اینکه برای مدتی از شر گناه راحت شدیم خوشحال بودم اما فکر تاریکی مسیر دوباره مرا به خود آورد به همین جهت از نیک پرسیدم: در این تاریکی چگونه پیش خواهیم رفت؟
نیک گفت: اکنون به واسطه قدرت ایمانت نوری پدیدار خواهد شد که چراغ راهمان میباشد.
چندی نگذشت که از صورت نیک نوری درخشید که تا شعاع چند متری را روشن میکرد.
.با خوشحالی تمام همگام با نیک حرکت را آغاز کردم. گاه به گودالهای عمیقی میرسیدم که تنها در پرتو نور ایمانم میتوانستم از کنار آنها به سلامت بگذرم.
هنوز راه زيادي نپيموده بوديم که در دل تاريکي ضجه و فريادهايي به گوشم رسيد. وقتي دقت کردم صداي چند نفري را شنيدم که التماس کنان از ما ميخواستند که نور ايمان را به سمت آنها هم بگیریم..
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
@ostadmohamadi.mp3
1.22M
#آستانه_قیامت
🎥حوادثی که در آستانه قیامت رخ می دهد را شرح دهید؟؟
✔کانال برزخ تا قیامت
🔘 @barzakhe
35.mp3
6.23M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️بعضی ها فکر میکنن خدا مهربونه کسی رو به جهنم نمیبره (#آقامیری)
▪️توضیحاتی در مورد لذت جنسی و همسر گزینی در بهشت
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیوپنجم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ! #قسمتهجدهم 🔵نور ایمان ✅رشته کوهی که در دامنه آن حرکت میکردیم سر بر
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ!
#قسمتنوزدهم
هنوز راه زيادي نپيموده بوديم که در دل تاريکي ضجه و فريادهايي به گوشم رسيد.
وقتي دقت کردم صداي چند نفري را شنيدم که التماس کنان از ما ميخواستند که نور ايمان را به طرف آنها هم بگيريم تا در پرتو نور ما حرکت کنند. .
نيک همانطور که جلو ميرفت مرا صدا زد و گفت: گوش به حرفشان نده، اينها باقي مانده منافقين و کافران هستند که تا اينجا پيش آمدهاند
اما دريغ از يک نور ضعيف که بتوانند در پرتو آن حرکت کنند
و سرانجام نيز در يکي از همين چاههاي وحشتناک غار سقوط خواهند کرد.
چون با اصرار آنها روبرو شديم نيک ايستاد و خطاب به آنها گفت: اگر محتاج نور ايمانيد برگرديد به دنيا و از آنجا بياوريد.
يکي از آن ميان رو به من کرد و گفت: هان اي بنده خدا! مگر ما با هم در يک دين نبوديم، مگر ما و شما روزه نميگرفتيم و نماز نميخوانديم؟
چرا حالا ما را به بازگشتن به آن سراي جواب ميدهيد که ميداني امکانش نيست؟!
در حالي که از خشم دندانهايم را به هم مي ساييدم، پاسخ دادم:
بله با ما بوديد اما براي ريشه کن کردن دين ما و نه ياري آن، همواره براي ضربه زدن به دين و آيين اسلام در کمين نشسته بوديد و اکنون دريافتيد که از فريب خوردگان بودهايد...
حرفهايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم و گفتم: زود برويم تا دوباره وبال گردنمان نشدهاند.
نيک گفت: اگر تمايل داري مشاجره و نزاعشان را با يکديگر بشنوي، پس خوب دقت کن.
وقتي گوش سپردم صداي آنها را در دل تاريکي شنيدم که چند تن از آنها خطاب به گروهي ديگر ميگفتند:
اگر شما نبوديد ما مؤمن ميشديم و حالا از نور و روشنايي ايمان برخوردار بوديم.
آنها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را براي شما بستيم؟
ميخواستيد ايمان بياوريد.
ناگهان صداي رهبرشان بلند شد که ميگفت: مگر نميبينيد من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟
وقتي حرف رهبرشان به اينجا رسيد، پيروانش مأيوسانه لب به نفرين گشودند و گفتند:
خدايا ما گناهي نداريم زيرا در دنيا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن.
هنوز مشاجره مجرمان به پايان نرسيده بود که نيک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن،
دعوايشان پاياني ندارد. آنها در جهنم نيز هميشه⚔ با يکديگر نزاع خواهند داشت.
پس از برداشتن چند قدم ناگهان صداي دلخراشي به گوش رسيد، علت را از نيک جويا شدم، گفت: صداي يکي از مجرمان بود که سرانجام در يکي از چاههاي عميق سقوط کرد...
✍ادامه دارد..
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
36.mp3
7.94M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️توضیحاتی در مورد دوران ظهور امام زمان (عج)
▪️بیان علاماتی جالب از #ظهور توسط مادر دکتر
▪️شیوع مریضی، زلزله های پی در پی و شکل گرفتن دو جنبش مذهبی قبل از ظهور
▪️توصیه مادر دکتر به رعایت حق الناس و دوری از شرک
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیوششم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ! #قسمتنوزدهم هنوز راه زيادي نپيموده بوديم که در دل تاريکي ضجه و فريادهاي
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ!
#قسمتبیستم
سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم .
هنوز چند قدمی از غار دور نشده بودیم که نیک ایستاد و گفت:ببین دوست من از اینجا به بعد پیمودن این راه با خطرات بیشتری همراه هست.
هرکس در دنیا به نحوی دچار انحراف شده در اینجا نیز گرفتار می شود.
سپس به جاده ی روبه رو اشاره کرد و گفت:این راه مستقیما به وادی السلام میرسد.
اما باید مواظب بود چون مسیرهای انحرافی زیادی در پیش رو است.
چرا که جاده های راست و چپ گمراه کننده و راه اصلی راه وسط است.
زیر لب زمزمه کردم:
الهی اهدنا الصراط المستقیم...
آنگاه از من خواست که پشت سرش حرکت کنم.
همه ی کسانی که از غار عبور کرده بودند با نیکهای بزرگ و کوچک خود و با سرعتهای متفاوت جاده را میپیمودند.
.
پس از مدتی راهپیمایی به یک دوراهی رسیدیم.نیک به سمت چپ اشاره کرد و گفت:
این جاده ی حسادت🔥 و سرکشی است.
هرکس وارد این راه شود سر از جاده ی شرک در می آورد که در نهایت به وادی العذاب منتهی میشود.
در همین حال شخصی را دیدیم که وارد آن جاده شد.
لحظاتی به او نگاه کردم و ناراحت شدم که پس از عبور از این همه سختی مسیر انحرافی را در نهایت برگزید ...
از صمیم دل ارزو کردم که پشیمان شود و برگردد.
هنوز این خاطره از ذهنم پاک نشده بود که با صحنه ی دیگری مواجه شدم.
شخصی را دیدم با قیافه ی کوچک که ترسان و لرزان از کنار جاده حرکت میکرد.
نیک نگاهی به من کرد و گفت: پایت را روی سر این شخص بگذار و رد شو.
با تعجب پرسیدم:چرا؟
نیک گفت: اینها افرادی هستند که در دنیا متکبر و خودخواه بودند.
در اینجا قیافه هایشان کوچک میشود تا مردم آنها را لگدمال کنند.
🔅وقتی تکبر این جور افراد را به یاد آوردم عصبانی شدم با لگدی ان شخص را روی زمین انداختم و بر صورتش پا نهادم و راهم را ادامه دادم.
چیزی نگذشت که به یک سه راهی رسیدیم.
نیک ایستاد و گفت: مستقیم به راه خویش ادامه بده و به سمت راست و چپ توجه نکن.
زیرا جاده سمت راست مخصوص کسانی است که سخن چین بودند و با نیش زبان خود مردم را آزار ئ اذیت میکردند. در این مسیر گزندگان خطرناکی کمین کرده اند که این عابران را میگزند.
در همین حال شخصی به آن جاده قدم نهاد و چیزی نگذشت که از لابلای خاک چندین مار بزرگ🐍و وحشتناک خود را به او رساندند و نیشهای وحشتناک خود را در بدن او فرو کردند...
شخص در حالیکه از درد ناله و فریاد میکرد روی خاک افتاد...
بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما...
✍ادامه دارد..
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
37.mp3
8.33M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️توضیحاتی در مورد شرک های پنهان که در وجود ما است.
▪️نصیحت هایی دیگر از دکتر به مردم
▪️در هنگاه برگشت به بدنم نوری عظیم و سفید دیدم که ...
✖️(توصیفاتی جالب دکتر در مورد نور الهی که به آن پیوست و نظریه وحدت وجود که توسط عالم بزرگ جناب #ملاصدرا در قرن ۱۱ هجری مطرح شده بود را به عینه می بیند و بیان میکند)
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیوهفتم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ! #قسمتبیستم سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی ا
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ!
#قسمتبیستمویکم
بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم.
چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد.
از نیک پرسیدم چه شد؟ گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند...
به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید.
از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم.
نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند.
اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد .
وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود🌫🔥 و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند.
در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند.
صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود..
با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است.
اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد.
نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد
من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم .
هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم..
چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگاهی کردم و در کمال حیرت ماموران را دیدم که چهار دست و پای شخصی را گرفته بودند و به زور قطعه ای از آتش🔥 به او میخوراندند.
با دیدن این صحنه از ناراحتی بر جای ایستادم،صحنه بسیار زجر دهنده و ناله های او جانسوز بود...سپس رهایش کردن و او در حالیکه از درون میسوخت مسیر جاده را افتان و خیزان ادامه داد.
در یک لحظه دست نیک را روی شانه ام احساس کردم،نگاهی به او انداختم و گفتم :چه شده بود؟
نیک جواب داد:
افرادی که مال مردم را به ناحق تصاحب میکنند گرفتار این ماموران میشوند و اینها موظفند قطعه ی گداخته شده آهن را به آنها بخورانند.
نیک سپس ادامه داد: البته اینها در گذرگاه حق الناس متوقف خواهند شد....
✍ادامه دارد..
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
مسأله اين نيست كه من پاكم، مسأله اين است كه اگر كسى با عمل من گنديد، ناچار گند او به من هم سرايت مىكند، كه من در جامعهى مرتبط زندگى مىكنم.
❇️ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن، مردم و سنگهاست حفظ كنيد ... (۶ تحریم)
✅ بگو: زیانکاران واقعی آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز #قیامت از دست دادهاند!
(۱۵ زمر)
#قرآن
#خودسازی
#خانواده
---------------------------------
📚 * مرحوم صفایی، روابط متکامل زن و مرد، ص ۴۲
💠💠🔰🔰💠💠
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ! #قسمتبیستمویکم بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم ام
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ!
#قسمتبیستودوم
مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد.
حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند.
چيزی نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت.
سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم،
با اينکه مدتهاست در اين غار راه ميپيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم.
گفتم: اينها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره ميپيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس، افسوس..
هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت:
عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چالهها فرو غلطيد.
گفتم: آخر چه ميشود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد.
وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد.
وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟
نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود.
من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت.
در دلم غمي غريب ريشه دوانيد.
از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان،
مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسانتر عبور کنم.
مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشنتر شده است،
وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟
گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي.
آنگاه ادامه داد:
براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نميتواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد...
با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نميشناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟!
نيک همانطور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت ميکردي مسير کوتاهتري نصيبت ميشد...
سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم..
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
38.mp3
9.15M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
▪️پاسخ به شبهه ای #مهم:❗️چطور کسی را که ته قلبش امید دارد به بهشت میبرند، ام علامه مجلسی را با آن همه عظمت، اعمالش را قبول نمیکنند!!
▪️بعد از اینکه چشمانم را باز کردم همان مرد چشم آبی را دیدم و با هم دوست ضمیمی شدیم
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیوهشتم
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ! #قسمتبیستودوم مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا ب
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ!
#قسمتبیستوسوم
پس از شنیدن حرفهای نیک مقداری دلم آرام گرفت و سپس با نیک از آنجا دور شدیم.
رفتیم تا به شخصی رسیدیم که دستانش را جلو گرفته و با احتیاط قدمهای کوتاه برمیداشت..
نیک به او اشاره کرد و گفت : این شخص از وقتی از غار بیرون آمده کور شده. آنگاه به یک جاده انحرافی اشاره کرد و گفت:این جاده دنیا پرستان است که او به زودی وارد آن میشود.
پرسیدم چرا؟ گفت چون دنیا را به آخرت و دنیا پرستان را به مومنین ترجیح میداده است.. این افراد بزرگترین ضرر و زیان را برای خود خریده اند ...
دوباره به راه افتادیم. راه مستقیم را به خوبی طی کردیم. گاهی از کسی جلو میزدیم و گاهی دیگران از ما سبقت میگرفتند.. در مسیر خود آدمهای گوناگونی میدیدیم.
آدمهایی که دو زبان داشتند که از دهانشان بیرون زده بود و اتش از آنها زبانه میکشید و میسوزاندشان که به گفته ی نیک اینها دورو و منافق صفت بودند.
همچنین افرادی که اعمال منافی عفت و لذتهای نامشروع را مرتکب شده بودند را در حالی مشاهده کردیم که لگامی از آتش بر دهان🔥 آنها زده شده بود و میسوختند.
اما از همه زجرآورتر جاده انحرافی زنان بود. این مسیر به بیابانی ختم میشد که زنان بسیاری در آن عذاب میشدند.
عده ای به موهایشان آویزان شده بودند که نتیجه نشان دادن موها به نامحرم بود.
گروهی دیگر از زنان زیر فشار ماموران مشغول خوردن گوشت بدن خود بودند چون اینها در دنیا خود را برای نامحرمان زینت کرده بودند و باعث از هم پاشیدن زندگی های بسیاری شده بودند.
برخی نیز سرشان به شکل خوک و بدنشان به شکل الاغ بود چرا که در دنیا به سخن چینی عادت داشتند.
آنچه شگفتی مرا در تمام این صحنه ها بر انگیخته بود این بود که نیک های آنان همگی صدها متر دورتر بودند و از هدایت و کمک به صاحب خود عاجز بودند...
براحتی مسافت زیادی را پیمودیم تا به یک گردنه رسیدیم. در پشت تپه سرو صداهای زیادی می آمد.
وقتی به بالای تپه رسیدیم از آنچه دیدم بسیار متعجب شدم و ترس و اضطراب وجودم را فرا گرفت.
✅جاده و بیابانهای اطراف آن پر بود از ماموران الهی و اشخاصی که گیر افتاده بودند.
هرکس قصد عبور از جاده را داشت شدیدا کنترل میشد.
آهسته به نیک گفتم : اینجا چه خبر است؟
نیک گفت: اینجا گذرگاه مرصاد است.
گفتم: گذرگاه مرصاد چیست؟
گفت: محل رسیدگی به حق الناس...
اینجا اگر کوچکترین حقی از مردم بر گردنت باشد ازکشتن انسان گرفته تا سیلی و بدهکاری،همه ی اینها باعث گرفتاری تو می شود...
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe
39.mp3
7.39M
❌🎧 تجربه پس از مرگ !
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👈 ادامه داستان سوم کتاب
❗️سوال نویسنده: زندگی پس از تجربه مرگ چگونه است!!
✖️سوال نویسنده: حالا چگونه باید زندگی کنیم؟
✖️دکتر: من شیفته زندگی جاوید شده ام!
✖️چند توصیه جالب دیگر از دکتر
✔️تمام!
👤 توسط حجت الاسلام امینیخواه
🔺 #جلسه_سیونهم
🔺 #جلسه_آخر
🌐 منبع: کانال امینیخواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yon.ir/oWiCU
🔰🔰💠💠🔰🔰
🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ! #قسمتبیستوسوم پس از شنیدن حرفهای نیک مقداری دلم آرام گرفت و سپس با ن
#سرگذشتارواحدرعالمبرزخ!
#قسمتبیستوچهارم
بار دیگر بیابان را زیر نظر گرفتم گروهی در حالیکه زانوی غم بغل گرفته بودند روی زمین نشسته بودند و به واسطه ی سنگینی زنجیری که بر گردن آنها بود قدرت حرکت نداشتند.
عده ای هم پایشان زنجیر شده بود و قدرت حرکت نداشتند.
عده ای نیز بلاتکلیف در بیابان میچرخیدند و حق عبور از جاده را نداشتند.
هراز گاهی صدای ماموران بلند میشد: فلان کس آزاد شد، میتواند برود. آن شخص از شنیدن نامش بسیار خوشحال میشد و بعد از مدتها گرفتاری عبور میکرد.
نیک صورتش را سمت من چرخاند و گفت برویم.
با ترس و دلهره گفتم نمیشود از راه دیگری برویم؟
نیک گفت : هیچ راه فراری نیست همه جا توسط ماموران به دقت کنترل میشود زیرا حق مردم قابل بخشش نیست و خداوند از حق مردم نمیگذرد...
از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟
گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند.
گفتم: تا کی باید اینجا بمانند؟ گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال..
با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد؟ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد.
اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود.
با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد.ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم.
سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم.
در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند...
بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را.
ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت:خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند.
کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم: حالا چه کار کنیم؟
نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند..
✍ادامه دارد...
⚜⚜❇️❇️⚜⚜
🆔 @barzakhe