eitaa logo
🌷نورالشهداء🌷
2.3هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
10.5هزار ویدیو
50 فایل
سلام با توکل به خداوند قادرمتعال، این کانال، باجهت گیری های دینی، اخلاقی، فرهنگی و نیز روشنگری های سیاسی و اجتماعی ایجاد، تادرخدمت مسلمانان ومردم عزیزمان باشد. توجه؛ ارسال و نشر مطالب کانال بهر شکلی مجاز است. التماس دعا شناسه مسئول کانال @mhp110
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 روزانه یک صفحه با قرآن کریم @noor110shohada 💚صوت تلاوت امروز👇
شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۱۶ شوال ۱۴۴۵ ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ اوقات شرعی به افق تهران اذان صبح: ۳:۴۸ طلوع آفتاب: ۵:۱۹ اذان ظهر: ۱۲:۰۲ غروب آفتاب: ۱۸:۴۶ اذان مغرب: ۱۹:۰۵ نیمه‎ شب شرعی: ۲۳:۱۶ 🌷نورالشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
⚡️حکایات و حکمتها ⭕️طلبه‌ای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین(ع) اعتراض داشت ✍️ فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام)عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمومنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :به آسمان رود و کار آفتاب کند . پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند . وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟ راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمومنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمومنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمومنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند : 🔴به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند وقتى نظر کیمیا اثر حضرت مولا ، فقیر نیازمندى را اینگونه به ثروت و جاه و جلال برساند ، نتیجه نظر حق در حقّ عبد چه خواهد کرد ؟ 📚 پایگاه عرفان 🌷نورالشهداء🌷 @noor110shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞صوت حجازی ❤️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج❤️ 🌷نورالشهداء🌷 @noor110shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜فوق العاده زیباست این متن👌 💜می‌خواستم خدا را نوازش کنم ندا رسید؛ کودک یتیم را نوازش کن 💜خواستم چهره خداوند را ببینم ندا آمد؛ به صورت مادرت بنگر 💜خواستم به خانه خدا بروم ندا آمد؛ قلب انسان مومن را زیارت کن 💜خواستم نور الهی را مشاهده کنم ندا آمد؛ ازپرخوری وشکم سیر فاصله‌بگیر 💜خواستم صبر خدای را ببینم ندا آمد؛ بر زخم زبان بندگان صبر کن 💜خواستم خدای را یاد کنم ندا آمد؛ ارحام و خویشانت را یاد کن 💜خواستم که دیگر نخواهم ندا آمد امورت را به او واگذار کن و برو 🌷نورالشهداء🌷 @noor110shohada
ﺳﺮ ﮐﻼ‌ﺱ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ گفتم ﺍﻧﺸﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ . “ﺍﮔﺮ ﻣﺪﯾﺮﻋﺎﻣﻞ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ؟" ﻫﻤﻪ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ، ﺑﻪ ﺟﺰ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ. ازش پرسیدم: ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻧﻮﯾﺴﯽ؟ گفت: ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺗﺎ ﻣﻨشی بیاد تایپ کنه ینی قوه تخیلش هلاکم کرد 🌷نورالشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکبار برای همیشه یاد بگیریم.. ❇️مشکلات با تفکر و یافتن راهکارهای صحیح حل میگردد نه با زور بازو و حرص زدن. 🌷نورالشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊◍⃟♥️🕊 💐 عروس و داماد کارت دعوت فرستادن برای امام رضا ( ع ) و دعوتش کردن به عروسیشان ؛ حالا ببینید امام رضا برایشان چی کارکرده! 🌹السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام 🌷نورالشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. ♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌹8 اردیبهشت سالروز شهادت /شادی روحش صلوات 🌷نورالشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
سکوت و جدل 33.mp3
7.16M
33 بگو مگو: یه میدانِ پر از آتشـ🔥ــه. ازش فـــــرار کن، حتـــی اگر حق با توست. وگرنه روحت رو به آتیش میکشه❗️ 🌷نورالشهداء 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f