خدای عزیزم ؛
بارها این دست ها را
به روی صورتم گذاشتم
و از عمقِ جانم گریه کردم
صورتم را پنهان کردم، از آدم ها از خودم و از تو..
گاهی از روی خجالت
گاهی از روی غم
و آن هنگام از ته مانده هایِ جانم
لب هایم نامِ تو را بر زبان میآورد
که میگفتم:
«تو میبینی» ، «تو میشنوی» ، «تو نگفته میدانی»
و من هربار
احساس کردم
دستانم را گرفتی
از روی صورتم برداشتی
نوازش کردی
و گفتی:
«خدایِ تو منم، و من تو را دوست دارم…»
و بعد برای بی پناهی هایم، پناه شدی…
بغلم کردی و آرام شدم…
#نور
#آرامش
@noor_reza8✨