هدایت شده از بغض قلم
دشمن آب را آزاده کرده است.
یعنی به فرزندان زهرا هم اجازه داده است که از مهریه مادرشان سهمی داشته باشند.
بچهها را میبینی که با رنگ روی زرد، با لبهای چاک چاک و گلوهای عطشناک، مقابل ظرفهای آب نشستهاند، اما هیچکدام لب به آب نمیزنند. فقط گریه میکنند.
به آب نگاه میکنند و گریه یکی عطش عباس را به یاد میآورد، یکی تشنگی علیاکبر را تداعی میکند، یکی به یاد قاسم میافتد، یکی از بیتابی علیاصغر میگوید و...
در این میانه، لحن سکینه از همه جانسوزتر است که با خود مویه میکند: پدرم را آب دادند یا تشنه شهیدش کردند؟!
تاب این منظره طاقت سوز، بیمدد از غیب، ممکن نیست. پرده را کنار میزنی و چشم به دور دستها میدوزی، به ازل، به پیش از خلقت، به لوح، به قلم به نقشآفرینی خامهی تکوین، به معماری آفرینش و...
میبینی که آب به اشارت زهراست که راه به جهان پیدا میکند و در رگهای خلقت جاری میشود.
همان آبی که دشمن تا دمی پیش به روی فرزندان زهرا بسته بود و هماکنون با منت به رویشان گشوده است.
باز میگردی.
دانستن این رازهای سر به مهر خلقت و مرورشان، بار مصیبت را سنگینتر میکند.
باید به هر زبانی که هست آب را به بچهها بنوشانی تا حسرت و عطش از سپاه تو قربانی دیگری نگیرد.
چه شبی است امشب زینب!
عرش تا بدین پایه فرود آمده است یا زمین زیر پای تو تا جایگاه خدا اوج گرفته است؟
اگرچه خسته و شکستهای زینب! اما نمازت را ایستاده بخوان! پیش روی خدا منشین.
📒کتاب آفتاب در حجاب/ سید مهدی شجاعی/ نشر نیستان
#شام_غریبان
#یا_زینب
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil