🗞 برشى از مناجات شهيد دكتر مصطفى چمران، شهادت دهلاويه، ٣١ خرداد ١٣٦٠؛
🔴 «به هر كه و هر چه دلبستم، تو دلم را شكستى»
🔻هرگاه دلم رفت تا #محبت کسی را به #دل بگیرد، تو او را خراب کردی. خدایا؛ به هرکه و به هرچه #دلبستم، تو دلم را شکستی. #عشق هر کسی را که به #دل گرفتم، تو #قرار از من گرفتی.
🔹هر کجا خواستم دل #مضطرب و دردمندم را #آرامش دهم، در سایه امیدی و به خاطر آرزویی، برای دلم #امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی و در طوفانهای وحشتزای #حوادث رهایم کردی، تا هیچ #آرزویی در دل نپرورم و هیچ #خیری نداشته باشم و هیچ وقت #آرامش و امنیتی در #دل خود احساس نکنم ...
🔺تو این چنین کردی تا به غیر از تو #محبوبی نگیرم و بجز تو #آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی #امید نبندم، و جز در سایه #توکل به تو، آرامش و #امنیت احساس نکنم ... خدایا؛ تو را بر همه این نعمتها #شکر میکنم.
🆔 eitaa.com/nooralzahra5
از حضرت علی علیه السلام سوال شد:چطور #نَفْس خودمان را #محاسبه کنیم ؟
حضرت فرمودند:
🔅 هر صبح و شب یک مدتی با خود #خلوت کنید سپس به خود بگوئید :
ای نَفْس من،
این روز هم #گذشت و هرگز باز نمیگردد، و خداوند از تو درباره اعمالی که در آن انجام دادی سوال میکند، پس در آن چه کردی؟
⁉️ آیا #شکر نعمتهای خدا را که امروز به تو رسید انجام دادی😔؟
⁉️آیا ستایش خدا و#عبادات واجبات و مستحبات خویش را انجام دادی؟
آیا به #داد مومنین رسیدی⁉️
آیا #حوائج آنان را رسیدگی کردی⁉️
آیا #غم مومنی را برطرف کردی⁉️
👈 آیا در #غیبت شیعه مومن از خانواده و اموال و آبروی او نگهداری کردی⁉️
👈آیا وقتی که مردم #غیبت او را میکردند از او طرفداری کردی⁉️
👈آیا وقتی از #دنیا رفت شخصیت او را در میان مردم حفظ کردی⁉️
آیا شیعه مومنی را #کمک کردی⁉️
آیا بدیها را از او #دفع کردی⁉️
🌐پس در #خلوت خود به آنچه در این روز و یا این شب انجام داده ای فکر بنما و اعمال خود را مشاهده کن هر گاه دیدی کار خوب و عمل صالحی انجام داده ای خدا را به سبب آن عمل خیرت شکر کن چون توفیق به تو داده است که این کار خیر را انجام دهی
✅ هر گاه دیدی که کار بد و گناه و تقصیری از تو سر زده است اظهار ندامت کن و #استغفار کن، و تصمیم در ترک آن عمل بد بگیر.
🔆سپس فرمودند :
✅ با #صلوات بر محمد و آل محمد(علیهم السلام) اثر وضعی ناشایست این اعمال زشت خود را در نامه عمل و جان خودت از بین ببر.
محاسبة النفس ص ١٣۳📚
@nooralzahra5
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_پنجاه_وششم
چند مرده حلاجی
حدود ساعت 8 شب، بررسی افراد مصاحبه شده تمام شد...
دو روز دیگه هم به همین منوال بود ...
اصلا فکر نمی کردم بین اون افراد، جایی برای من باشه ... علی الخصوص که آقای افخم اونطور با من برخورد کرده بود ...
هر چند علی رغم رفتارش با من، دقت نظر و علمش به شدت من رو تحت تاثیر قرار داد ...
شیوه سوال کردن هاش و برخورد آرام و دقیق با مصاحبه شونده ها ...
از جمع خداحافظی کردم، برگردم ... که آقای افخم، من رو کشید کنار ...
- امیدوارم از من ناراحت نشده باشی ... قضاوت در مورد آدم ها اصلا کار ساده ای نیست ... و با سنی که داری ... نمی دونستم به خاطر توانایی اینجا بودی یا ...
بقیه حرفش رو خورد ...
- به هر حال می بخشی اگر خیلی تند برخورد کردم ... باید می فهمیدم چند مرده حلاجی ...😊
خندیدم ...😃
- حالا قبول شدم یا رد؟ ...
با خنده زد روی شونه ام ...😉
- فردا ببینمت ان شاء الله ...
از افخم دور شدم ...
در حالی که خدا رو #شکر می کردم ... خدا رو شکر می کردم که توی اون شرایط، در موردش #قضاوت نکرده بودم ...
آدم محترمی که وقتی پای حق و ناحق وسط می اومد ... دوست و رفیق و احدی رو نمی شناخت ... محکم می ایستاد ...✋
روز آخر ...
اون دو نفر دیگه رفتن ... من مونده بودم و آقای علیمرادی ... توی مجتمع خودشون بهم پیشنهاد کار داد ... پیشنهادش خیلی عالی بود ...
- هر چند هنوز مدرک نگرفتی ولی باهات لیسانس رو حساب می کنیم ... حیفه نیرویی مثل تو روی زمین بی کار بمونه ...
یه نگاه به چهره افخم کردم ... آرام بود اما مشخص بود چیزهایی توی سرش می گذره ... که حتما باید بفهمم ...
نگاهم برگشت روی علیمرادی ... با احترام و لبخند گفتم ...
- همین الان جواب بدم یا فرصت فکر کردن هم دارم؟ ...😊
به افخم نگاهی کرد و خندید ...😁
- اگه در جا و بدون فکر قبول می کردی که تشخیص من جای شک داشت ...
از اونجا که خارج می شدیم ... آقای افخم اومد سمتم ...
- برسونمت مهران ...
_نه متشکرم ... مزاحم شما نمیشم ...هوا که خوبه ... پا هم تا جوانه باید ازش استفاده کرد ...
خندید ...
- سوار شو کارت دارم ...
حدسم درست بود ... اون لحظات، به چیزی فکر می کرد که حسم می گفت ...
حتما باید ازش خبر دار بشی ...
سوار شدم ... چند دقیقه بعد، موضوع پیشنهاد آقای علیمرادی رو کشید وسط ...
- نظرت در مورد پیشنهاد مرتضی چیه؟ ... قبول می کنی؟...
- هنوز نظری ندارم ... باید روش فکر کنم و جوانب رو بسنجم... نظر شما چیه؟ ... باید قبول کنم؟ ... یا نه؟ ...
ادامه دارد...
🌸نويسنده:شهیدمدافع حرم سيدطاها ایمانی🌸