eitaa logo
هیئت نورالزهرا(س)
5.7هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
اطلاع رسانی زمان و مکان مراسم هیئت نورالزهرا(س) @Adnooralzahra
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 اجتناب از اسراف 🔹دختر امام نقل می‌کند: ‌‏یک بار که خدمت امام بودیم، از من خواستند پاکت دارویشان را به ایشان بدهم.‌‎ ‌‏داخل پاکت دارویی بود که باید به پایشان می‌مالیدند. شاید کسی باور نکند، بعد از‌‎ ‌‏مصرف دارو، امام یک دستمال کاغذی را به چهار تکه تقسیم کردند و با یک قسمت از‌‎ ‌‏آن، پایشان را پاک کردند و سه قسمت دیگر را داخل پاکت گذاشتند تا برای‌‎ ‌‏دفعات بعد بتوانند از آن استفاده کنند. 🍃 به امام گفتم: اگر برنامۀ زندگی این گونه‌‎ ‌‏است، پس ما همه جهنمی هستیم! چون ما واقعاً این رعایت‌ها را بخصوص در مورد‌‎ ‌‏دستمال کاغذی نمی‌کنیم. آقا فرمودند: «شما این طور نباشید، ولی باید رعایت‌‎ ‌‏کنید.» 📝 راوی: فریده مصطفوی، پا به پای آفتاب، ج۱، ص ۱۶۷. ✨
+میگفت‌خدا‌،حتی‌‌تودل‌شبم‌ڪ هممون خوابیم‌...دلش‌براماتنگ‌میشه! _گفتم‌چطور؟! +گفت:به‌دردمنوتو‌نمیخوره _گفتم‌چرا؟! +گفت‌آخه‌عاشق‌نیستیم! _گفتم‌مگه‌عاشقا‌چیکارمیکنن؟ +گفت‌اونام‌حتی‌تو‌دل‌شب‌براخدادلشون تنگ‌میشه! _گفتم‌خب‌چطوری‌دݪ‌تنگیشون‌ برطرف‌میشه! +گفت‌ میخونن...
محل دفن شهدای مدافع حرم کجاست؟ لطفا این داستان را بخوانید . 🔻پیرمرد عراقی تعریف می کرد: در جریان انتفاضه شیعیان عراق درسال 1991 میلادی، عده ای از ماها را در کربلا دستگیرکردند و به بیابانی بردند و بر روی تپه ای از ریگ پیاده کردند. کامل حسین داماد صدام و مأمور حمله به حرم حضرت امام حسین (ع) درآنجا بود، همه را روی ریگ ها نشاندند، کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت: شما هاطرفدار امام حسین(ع) هستی یا طرفدار صدام حسین، کسی جواب نداد، بار دوم گفت هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند، کسی بلند نشد، ناگاه یک جوان 16 ساله بلند شد و گفت: من طرفدار امام حسین (ع) هستم. کامل حسین گفت: برو آنجا بایست: او رفت در مقابل همه ایستاد، بار دیگر کامل حسین گفت: هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود کسی جرأت نکرد بلند شود، کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان 16 ساله گرفت و او را به شهادت رساند. بار دیگر روکرد به ماها و گفت : طرفدار امام حسین (ع)هستی یا طرفدار صدام حسین، جوانی دیگر بلند شد وگفت: من طرفدار امام حسین(ع) هستم، کامل حسین او را نیز به شهادت رساند و بعد ازآن ،هرچه گفت : کدام از شما ها طرفدار امام حسین (ع) هستی، کسی جواب نداد. لذا ماها را به شهرآوردند وآزاد کردند . 🔹شب در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن جوان 16 ساله را آوردند، حضرت فرمودند کنار شهدا دفنش کنید. او را دفن کردند و سپس جنازه شهید دومی را آوردند، حضرت فرمود او را درضریح دفن کنید. برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام حسین (ع) میان این دو شهید تفاوت قائل شدند، لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم. حضرت فرمودند: جوان اولی نمی دانست سرنوشتش چه می شود ولی در عین حال بلند شد و طرفداریش را از ما اعلام کرد. لذا جزء شهدا دفن شد ولی جوان دومی با این که دید آن یکی به شهادت رسید ه ولی باز هم بلند شد و طرفداریش از ما را اعلام کرد گفتم :در ضریح دفنش نمایند. امثال شهید محسن حججی با این که دیده بودند داعش با اسرا چه می کند در جنگ با داعش شرکت کرد ه بودند ،حالا حدس بزنید امام حسین (ع) با مدافعان حرم مطهرخواهر عزیزش ،حضرت زینب (س) چه می کند ومحل دفن آنها را کجا قرار می دهد؟
✨🌹✨ ✅ هرگاه خداوند براى خانواده‏ اى بخواهد، ❶ آنان را در دين دانا می‏كند، ❷ كوچك‏ترها بزرگ‏ترهايشان را می ‏نمايند، ❸ مدارا در و ميانه ‏روى در خرج كردن را روزيشان می ‏نمايد ❹ و به آگاهشان می‏سازد، تا آنها را برطرف كنند و اگر برای آنان جز اين بخواهد، به‏ واگذارشان می ‏نمايد. [ صلےالله‌علیه‌وآله ] 📚نهج الفصاحه
✅قسمت بیست و هفتم: 🌺🌸 جلوه تمام عیار دنیا چند روز بعد دوباره اومدن سراغم ... این بار واضح برای معامله کردن بود ... بهم گفتن که من یه زخم خورده ام ... و اگر باهاشون همکاری کنم یه تیر و دو نشانه ... هم انتقامم رو می گیرم و هم هر چی بخوام برام مهیا می کنن ... کار، موقعیت اجتماعی، ثروت، جایگاه ... حتی اگر بخوام از لهستان برم و هر جای دنیا که بخوام زندگی کنم ... زندگی خودم و پسرم رو تضمین می کنن ... و دیگه نیاز نیست نگران هیچ چیزی باشم ... در خواست هاشون رده بندی داشت ... درجه اول، اگر فقط زندگیم رو تعریف کنم و اجازه بدم اونها روش مانور کنن و هر چی می خوان بگن ... درجه دوم، همکاری کنم و خودم هم توی این سناریو، نقش بازی کنم ... درجه سوم، خودم کارگردان این سناریو بشم و تبدیل به پرچم دار این حرکت علیه ایران بشم ... و آخرین درجه، برائت از اسلام بود ...  اگر نسبت به اسلام اعلام برائت کنم و بگم پشیمون شدم... تبدیل به یه قهرمان بین المللی میشم ... بهم مدال شجاعت و افتخار میدن ... زندگیم رو چاپ می کنن ... ازش فیلم یا سریال می سازن ... حتی توی سازمان ملل و مدافعان حقوق بشر بهم پیشنهاد جایگاه کاری کردن ... به خاطر استقامتی که به خرج داده بودم ... و رد کردن تمام اون فرستاده ها ... حالا به یک باره ... قدرت، ثروت، شهرت ... با هم به سمت من اومده بود ... هر چقدر من، بیشتر سکوت می کردم و فکر می کردم ... اون ها برگ های بیشتری رو برای وسوسه و فریفتن من، رو می کردن ... - من برای همکاری، یه دلیل می خوام ... شما کی هستید؟ و از این کار من چه سودی می برید که تا این حد براش خرج می کنید؟ ... . .
✅قسمت بیست و هشتم: دیوارهای دژ - پیشنهاد خوبی نبود؟ ... اگر خوب نیستن، خودتون بهش اضافه کنید ... - چرا ... واقعا وسوسه انگیزه ... اما می خوام بدونم کی هستید و چقدر می تونم بهتون اعتماد کنم؟ ... - چه اهمیتی داره ... تازه زمانی که ما منافع مشترک داشته باشیم می تونیم همکاران خوبی باشیم ... - و اگر این منافع به هم بخوره؟ ... - تا زمانی که شما با ما همکاری کنید ... توی هر کدوم از اون بخش ها ... ما قطعا منافع مشترک زیادی خواهیم داشت ... - منافع شما چیه؟ ... در ازای این شوی بزرگ، چه سودی می برید؟ اینو گفتم و به صندلی تکیه دادم ... - من برای اینکه سود خودم رو بسنجم و ببینم به اندازه حقم برداشتم یا نه ... باید ببینم میزان سود شما چقدره ... خنده رضایت بخشی بهم نگاه کرد ...  - لرزه های کوچکی که به ظاهر شاید حس نشن ... وقتی زیاد و پشت سر هم بیان ... بالاخره یه روز محکم ترین ساختمان ها رو هم در هم می کوبن ... - و ارزش نابودی این ساختمان ...؟ ... - منافع ماست ... چیزی که این دیوارها ازش مراقب می کنه ... شما هم بخشی از این لرزه ها هستید ... برای حفظ منافع ما، این دیوارها باید فرو بریزه ... از حالت لم داده، اومدم جلو ... - فکر نمی کنم اونقدر قوی باشم که بتونم این دیوار رو به لرزه در بیارم ... - وقتی دیوارهای باغ بریزه ... نوبت به اصل عمارت هم میرسه ... و شما این قدرت رو دارید ... این دیوار رو به لرزه در بیارید خانم کوتزینگه ...
✅قسمت بیست و نهم: 🌺🌸 قیمت خدا - اگر جلوی این دیوارها گرفته نشه ... روز به روز جلوتر میاد... امروز تا وسط اسرائیل کشیده شده ... فردا، دیگه مرزی برای کشور شما و بقیه کشورها نمی مونه ... و انسان های زیادی به سرنوشت های بدتری از شما دچار میشن ... شما به عنوان یه انسان در قبال مردم خودتون و جهان مسئول هستید ... جواب تمام سوال هام رو گرفته بودم ... با عصبانیت توی چشم هاش زل زدم ...  - اگر قرار به بدگویی کردن باشه ... این چیزیه که من میگم... من با یک عوضی ازدواج کردم ... کسی که نه شرافت یک ایرانی رو داشت ... که آرزوش غربی بودن؛ بود ... نه شرافت و منش یک مسلمان ... اون، انسان بی هویتی بود که فقط در مرزهای ایران به دنیا اومده بود ... مثل سرباز خودفروخته ای که در زمان جنگ، به خاطر منفعت خودش، کشور و مردمش رو می فروشه ... با عصبانیت از جا بلند شدم ... رفتم سمت در و در رو باز کردم ...  - برید و دیگه هرگز برنگردید ... من، خدای خودم رو به این قیمت های ناچیز نمی فروشم ... هر سه شون با خشم از جا بلند شدند ... نفر آخر، هنوز نشسته بود ... اون تمام مدت بحث ساکت بود ... با آرامش از جا بلند شد و اومد طرفم ...  - در ازای چه قیمتی، خداتون رو می فروشید؟ ... محکم توی چشم هاش زل زدم ...  - شک نکنید ... شما فقیرتر از اون هستید که قدرت پرداخت این رقم رو داشته باشید ... - مطمئنید پشیمون نمی شید؟ ... - بله ... حتی اگر روزی پشیمون بشم، شک نکنید دستم رو برای گدایی جای دیگه ای بلند می کنم ... کارتش رو گذاشت روی میز ...  - من روی استقامت شما شرط می بندم ... هنوز شب به نیمه نرسیده بود و من از التهاب بحث خارج نشده بودم که صدای زنگ تلفن بلند شد ... از پذیرش هتل بود ... - خانم کوتزینگه، لطفا تا فردا صبح ساعت 8، اتاق رو تحویل بدید ... و قبل از رفتن، تمام هزینه های هتل رو پرداخت کنید... .
✅قسمت سی ام: 🌺🌸من و چمران وسایلم رو جمع کردم ... آرتا رو بغل کردم ... موقع خروج از اتاق، چشمم به کارت روی میز افتاد ... برای چند لحظه بهش نگاه کردم ... رفتم سمتش و برش داشتم ... - خدایا! اون پیشنهاد برای من، بزرگ بود ... و در برابر کرم و بخشش تو، ناچیز ... کارت رو مچاله کردم و انداختم توی سطل زباله ... پول هتل رو که حساب کردم ... تقریبا دیگه پولی برام نمونده بود ... هیچ جایی برای رفتن نداشتم ... شب های سرد لهستان ... با بچه ای که هنوز دو سالش نشده بود ... همین طور که روی صندلی پارک نشده بودم و به آرتا نگاه می کردم ... یاد شهید چمران افتادم ... این حس که هر دوی ما، به خاطر خدا به دنیا پشت کرده بودیم بهم قدرت داد ... به خدا توکل کردم و از جا بلند شدم ... وارد زمین بازی شدم... آرتا رو بغل کردم و راهی کاتوویچ شدیم ...جز خونه پدرم جایی برای رفتن نداشتم ... اگر از اونجا هم بیرونم می کردن ... تمام مسیر به شدت نگران بودم و استرس داشتم ...  - خدایا! کمکم کن ...  یا مریم مقدس؛ به فریادم برس ... پدر من از کاتلویک های متعصبه ... اون با تمام وجود به شما ایمان داره ... کمکم کنید ... خواهش می کنم ... رسیدم در خونه و زنگ در رو زدم ... مادرم در رو باز کرد ... چشمش که بهم افتاد خورد ... قلبم اومده بود توی دهنم ... شقیقه هام می سوخت ... چند دقیقه بهم خیره شد ... پرید بغلم کرد ... گریه اش گرفته بود ... - اوه؛ خدایای من، متشکرم ... متشکرم که دخترم رو زنده بهم برگردوندی ...
خادمه و کنیز حضرت زهرا(س) سرکار خانم حیدری: ضایعه درگذشت پدر بزرگوارتان؛ موجب تاثر و تالم خاطر شد. مصیبت وارده را به سرکار و خانواده ی معزز تسلیت می‌گوییم و از درگاه خداوند بزرگ در آستانه ی ایام فاطمیه(س)برای آن مرحوم رحمت واسعه الهی ، و برای بازماندگان صبر و سلامتی مسالت داریم.»
از اعضای محترم کانال تقاضا داریم جهت شادی روح پدر سرکار خانم حیدری،امشب نماز لیله الدفن را اقامه نمایند. به نام قلی فرزند جلیل
اعلام برائت ائمه جمعه اهل سنت از سخنان گرگیج/ امام جمعه آزادشهر: حرف‌هایم تحریف شده! عذر می‌خواهم 🔹امام جمعه آق‌قلا: راه کسب شهرت اهانت به مقدسات نیست. مقصر خودمانیم که به چنین افرادی بها می‌دهیم. قطعا این افراد از خارج از کشور خط می‌گیرند. 🔹امام جمعه سنندج: توهین به اهل بیت(ع) حرام شرعی است. کسانی که به مقدسات توهین می‌کنند عامل بیگانگان هستند. 🔹امام جمعه بندرترکمن: طرح چنین مسائلی درست نیست. من از اظهارنظر برخی از علما تعجب و ابراز تاسف می‌کنم. 🔸امام جمعه آزادشهر طی سخنانی در خطبه‎‌های نمازجمعه با اشاره به ماجرای ازدواج امام حسین علیه‌السلام با دختر پادشاه ایران، به ائمه اطهار اهانت کرده بود. او امروز در اینستاگرامش اعلام کرد که سخنانش تحریف شده و از همه عذرخواهی کرد.
👨🏻‍🏫 معلم در کلاس از دانش آموزان سؤال کرد: ❓به نظر شما چه کسانی نماز نمی‌خوانند؟ 🔸 دانش آموز اولی (از روی معصومیت) گفت: کسانی که مرده‌اند. 🔹 دومی (از روی ندامت) گفت: کسانی که نماز خواندن بلد نیستند. 🔸 سومی جواب معقولی داد گفت: کسانی که مسلمان نیستند. 🔹 چهارمی گفت: کسانی که کافر هستند نماز نمی‌خوانند. 🔸 پنجمی گفت: کسانی که از خداوند نمی‌ترسند نماز نمی‌خوانند. 💭 دانش آموزان جوابشان را دادند ولی من به فکر فرو رفتم... ⁉️ من جزو کدام گروه هستم؟ 1⃣ آیا من مرده‌ام؟ 2⃣ آیا من نماز بلد نیستم؟ 3⃣ آیا من مسلمان نیستم؟ 4⃣ آیا من از پروردگارم نمی‌ترسم؟ 5⃣ آیا مگر من کافرم (نعوذ بالله) که جلوی پروردگارم سجده نمی‌کنم؟؟؟ 🌻 وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ [بقره:۴۵] 👈 از صبر و نماز یاری بگیرید، براستی که این کار گران و مشکل است مگر بر پرهیزگاران و فروتنان. ✨