🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
خلاصه کتاب سرگذشت ارواح در برزخ
مؤلف:اصغر بهمنی
قسمت نهم
آمدن گناه:
آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اینکه مرا از تنهایی رهایی بخشیدی، و همدم و همراه من در این سفر خواهی بود ممنونم و سپاسگزار.گفت: تا آنجایی که در توانباشد، برای لحظه ای تنهایت نخواهم گذاشت[10] مگر آنکه.....رنگ از رخسارم پرید، وحشت زده پرسیدم: مگرچه؟!گفت: مگر آنکه آن شخص دیگر که هم اکنون از راه می رسد بر من غلبه یابد که دیگر خوددانی و آن همراه!پرسیدم: آن شخص کیست؟گفت: تا آنجا که به یاد دارم فقط نامه اعمال سمت راستت رابه من سپردی..... نامه اعمال سمت چپ تو هنوز بر شانه ات آویزان است و چیزی نمی گذرد، شخص دیگری که نامش ((گناه)) است، او را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه کند با او همنشین خواهی شد وگرنه در تمام این راه پر خطر تو را همراه خواهم بود. گفتم: پرونده او را می دهیم تا از اینجا برود.نیک گفت:او نتیجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد در کنار تو بماند. بویی متعفن تمام فضا را پر کرد و باعث قطع گفتگوهایمان شد. در این لحظه هیکل زشت و کریهی در قبر ظاهر شد.[11] از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در بر گرفتم؛ ناگهان دست کثیف و متعفنش را بر گردنم آویخت و قهقهه زنان فریاد آمد: خوشحالم دوست من خوشحالم و بسیار خوشحال..... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد. ترس و اضطراب سراسر وجودم را فرا گرفت. زبانم به لکنت افتاد و طپش قلبم شدت یافت و دیگر هیچ نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، سرم بر زانوی نیک بود؛ اما با دیدن چهره خون آلود نیک غم عالم در دلم نشست. نیک گفت: بالاخره توانستم پس از یک درگیری و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را برای مدتی از تو دور سازمنیک گفت: بالاخره توانستم پس از یک درگیری و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را برای مدتی از تو دور سازم[12]. گفتم: من؟! من هرگز خواهان او نبوده ام. گفت: به هر حال هرچه باشد اعمال خلاف و گناهان تو او را به این شکل درآورده است، و به ناچار بار دیگر او را در کنار خویش، خواهی دید.
بیابان برهوت:از قبر، بیرون رفتیم. نیک جلو رفت و من، با کمی فاصله از پشت سر او حرکت کردم. ترس و اضطراب مرا لحظه ای آرام نمی گذاشت. هرچه جلوتر می رفتیم، محیط بازتر و مناظر اطراف آن، عجیب تر می شد.از نیک خواستم؛ از من فاصله نگیرد. همدوش و هم قدمم باشد و اندکی نیز آهسته تر گام بردارد. مسیر راه را با همه مشکلاتش پیمودیم تا به کوهی رسیدیم که البته توانستیم با سختی فراوان خود را به اوج آن برسانیم.در چشم انداز ما، بیابانی قرار داشت که از هر طرف، بی انتها و آسمان آن مملو از دود و آتش بود. نیک خیره به چشمانم گفت: این همان وادی برهوت است که اکنون فقط دورنمایی از آن را می بینی. خودم را به نیک رساندم و گفتم: من از این وادی هراسانم. بیا از راه ایمن تری برویم.نیک ایستاد و گفت: راه عبور تو، همین است اما تا آنجا که در توان من باشد تو را رها نخواهم کرد و در مواقع خطر نیز به یاریت خواهم شتافت.
ادامه دارد....
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
روزی یک صفحه قرآن با ترجمه تصویری و تفسیر همراه با کانال نور
https://eitaa.com/noore1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی از مادر حرف میزنیم ♥️
بقیشو خودتون ببینید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدیدهی زیبای فیتوپلانکتونها در خلیج فارس
🔴 #تلنگـــــــر
❢❢ شاگرد: استاد چه کار کنم که خواب امام زمان (عج) رو ببینم ؟ استاد: شب یک غذای شور بخور ، آب نخور و بخواب.
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم. خواب میدیدم
بر لب چاهی آب مینوشم. کنار نهر آبی در حال خوردن هستم
در ساحل رودخانه ای مشغول.
◁ استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی.
تشنه امام زمان (عج) بشو تا خواب امام زمان (عج) ببینی
ــــــــــ
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
15.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترجمه تصویری قرآن کریم صفحه ۲۹
روزی یک صفحه قرآن با ترجمه تصویری و تفسیر همراه با کانال نور
https://eitaa.com/noore1