eitaa logo
هیئت نورالائمه قم
90 دنبال‌کننده
568 عکس
306 ویدیو
58 فایل
با سلام. این کانال جهت نشر برخی مطالب فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، امورخیریه واطلاع رسانی برنامه های مهم اجتماعی ونیز جلسات هیات: مجموعه ای از دوستان واساتید قرآنی، خطیب، شاعر، مداح، دعای ندبه قدیم مان و جانبازان و دوستان عزیز هيئت نورالائمه تهران و قم است.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI_IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰قرائت صلوات مخصوص امام رضا علیه السلام در ابتدای سخنان امروز حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ۱۳۹۹/۰۱/۰۳ 🔆گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم بعد منزل نبود در سفر روحانی 💻 @khamenei_maaref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎙بلا و بیماری، رحمت و رشد است یا عذاب؟ استاد 👇🏼👇🏼 ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷 ✉مقدمتان گرامی 🌐https://eitaa.com/crona_virus ╰════•🍁•════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️شماها شیعه نیستید! شماها قالتاق هستید! 🎥⭕️ استاد : به اندازه وهابیت خطرناک است! 🔺حاضرند با اسرائیل بسازند اما علیه خمینی و خامنه ای و مطهری تا لعن هم پیش میروند. ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷 ✉مقدمتان گرامی 🌐https://eitaa.com/noorolaemmeh_qom ╰════•🍁•════╯
نه از کرونا رفع تنش خواهد کرد نه اینکه به تولید، جهش خواهد کرد این دولت مقتدر که من می بینم جیب همه را پر از شپش خواهد کرد! 😎
دوستانی که میخوان بچشون متولد 99/9/9 باشه زیاد وقت ندارین 😅😂 😉
*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.* *قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.* *بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.* *مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.* *وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.* *غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.* *مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.* *مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.* *برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.* *قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟* *برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.* *پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.* *قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.* *بهلول كه تا اين موقع ساكت مانده بود گفت: اي قاضي اين مرد امشب مهمان من بود و من او را به اين خانه آوردم، اجازه بده امشب اين مرد در خانه من بماند من او را صبح اول وقت تحويل شما مي دهم تا هركاري خواستيد با او بكنيد.* *برادر بزرگ گفت: نه اي قاضي تو راضي نشو كه امشب بهلول اين مرد را به خانه خودش ببرد چون او به اين مرد چيزهاي ياد مي دهد كه حق ما از بين برود.* *قاضي رو به بهلول كرد و گفت: بهلول تو قول مي دهي كه به اين مرد چيزي ياد ندهي تا من او را موقتا آزاد كنم ؟* *بهلول گفت: اي قاضي من به شما قول مي دهم كه امشب با اين مرد لام تا كام حرف نزنم و اصلا كلمه اي هم به او ياد ندهم.* *قاضي گفت: چون اين مرد امشب مهمان بهلول بود برود و شب را با بهلول بماند و فردا صبح بهلول قول مي دهد او را به ما تحويل دهد تا به جرم دزدي به زندانش بيندازيم.* *برادران به ناچار قبول كردند و بهلول مهمان را برداشت و به خانه خود برد و در راه اصلا به مهمان حرفي نزد، به محض اينكه به خانه شان رسيدند، بهلول زمزمه كنان گفت: بهتر است بروم سري به خر مهمان بزنم حتما گرسنه است و احتياج به غذا دارد.* *مهمان كه يادش رفته بود خر خود را در طويله بسته است، گفت: نه تو برو استراحت كن من به خر خود سر مي زنم.* *بهلول بدون اينكه جواب مهمان را بدهد وارد طويله شد. خر سر در آخور فرو برده بود و در حال نشخوار علفها بود.* *بهلول چوب كلفتي برداشت و به كفل خر كوبيد. خر بيچاره كه علفها را نشخوار مي كرد از شدت درد در طويله شروع به راه رفتن كرد. بهلول گفت: اي خر خدا مگر من به تو نگفتم وقتي وارد مجلس شدي حرف نزن، هر جا كه من نشستم تو هم بنشين، اگر از تو چيزي نخواستند، دست به جييبت نبر، چرا گوش نكردي هم خودت را به درد سر انداختي هم مرا. فردا تو به زندان خواهي رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش را نتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.* *بهلول ضربه شديدتري به خر بيچاره زد و گفت: اي خر، گوش كن، فردا اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو مال توست؟ بگو نه، من اين چاقو را پيدا كرده ام و خيلي وقت بود كه دنبال صاحبش مي گشتم تا آن را به صاحبش بر گردانم، ولي متاسفانه صاحبش را پيدا نمي كردم.* *اگر اين چاقو مال
اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟* *بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.* *من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.* *اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند* *بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.* *صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.* *بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.* *قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟* *مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.* *قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.* *پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.* *قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟* *مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.* *من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند* *شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.* *برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.* *قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.* *مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.* *کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی* *چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی* *دادند دو گوش و یک زبان از آغاز* *یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی* *التماس تفکر از همه شما خوبان* 🌹🌹🌹
PTT-20200323-WA0007.opus
290.5K
چه حدیث زیبایی در اصول کافی: کسی که مقید به نماز اول وقت باعث میشه که: هنگام مرگ، خود ملک الموت، شهادتین را تلقین ش کنه! از حالا بیشتر دقت کنیم. ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷 ✉مقدمتان گرامی 🌐https://eitaa.com/noorolaemmeh_qom ╰════•🍁•════╯
▪️هیچگاه وصیتِ شهید حاج خطاب به علما و مراجع را فراموش نخواهیم کرد: "من آیت‌الله خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم؛ او نیازمند همراهی و کمک شماست" 🌺@noorolaemmeh_qom🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | مداحی سوزناک و منتشرنشده از سپهبد شهید حاج در مسجد روستای پدری 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 ✳️ گروه سلحشور 👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/1550778408C31fe8ccd6c
💠 لینک دیوان اشعار برخی از شعرای مطرح کشور این هم هدیه ای برای تمامی دوستان گران مایه و بزرگوار با کلیک بر روی هر کدام از لینکهای زیر دیوان شعر آن شاعر را خواهید داشت. دوستان عزیز در تکثیر این هدیه ارزشمند کوشا باشید برای ورود به دیوان هر یک از این مفاخر جهانی کافی است بر روی لینک آن کلیک کنید . * <http://ganjoor.net/hafez/>* * <http://ganjoor.net/khayyam/>* * <http://ganjoor.net/saadi/>* * <http://ganjoor.net/ferdousi/>* * <http://ganjoor.net/moulavi/>* * <http://ganjoor.net/nezami/>* *پروین اعتصامی <http://ganjoor.net/parvin/>* *عطار <http://ganjoor.net/attar/>* *سنایی <http://ganjoor.net/sanaee/>* *وحشی <http://ganjoor.net/vahshi/>* *رودکی <http://ganjoor.net/roodaki/>* *ناصرخسرو <http://ganjoor.net/naserkhosro/>* *منوچهری <http://ganjoor.net/manoochehri/>* *فرخی <http://ganjoor.net/farrokhi/>* *خاقانی <http://ganjoor.net/khaghani/>* *مسعود سعد <http://ganjoor.net/masood/>* *انوری <http://ganjoor.net/anvari/>* *اوحدی <http://ganjoor.net/ouhadi/>* *خواجوی کرمانی <http://ganjoor.net/khajoo/>* *عراقی <http://ganjoor.net/eraghi/>* *صائب تبریزی <http://ganjoor.net/saeb/>* *شبستری <http://ganjoor.net/shabestari/>* *جامی <http://ganjoor.net/jami/>* *هاتف اصفهانی <http://ganjoor.net/hatef/>* *ابوسعید ابوالخیر <http://ganjoor.net/abusaeed/>* *بهار <http://ganjoor.net/bahar/>* *باباطاهر <http://ganjoor.net/babataher/>* *محتشم <http://ganjoor.net/mohtasham/>* *شیخ بهایی <http://ganjoor.net/bahaee/>* *سیف فرغانی <http://ganjoor.net/seyf/>* *فروغی <http://ganjoor.net/forooghi/>* *عبید زاکانی <http://ganjoor.net/obeyd/>* *امیرخسرو <http://ganjoor.net/khosro/>* *شهریار <http://ganjoor.net/shahriar/>* *جبلی <http://ganjoor.net/jabali/>* *اسعد گرگانی <http://ganjoor.net/asad/>* *فیض کاشانی <http://ganjoor.net/feyz/>* *سلمان <http://ganjoor.net/salman/>* *رهی <http://ganjoor.net/rahi/>* *اقبال <http://ganjoor.net/iqbal/>* *بیدل <http://ganjoor.net/bidel/>* *قاآنی <http://ganjoor.net/ghaani/>* *کسایی <http://ganjoor.net/kesayee/>* *عرفی <http://ganjoor.net/orfi/>* پست بالا گنجینه با ارزشی است که 😎 هدیه میکنیم به شما . بنابراین شماهم به پاس این هدیه آنرا به دوستانتان تقدیم کنید. سپاس ازلطف شما. با یک کلیک وارد دیوان شعر شاعران شوید. ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷 ✉مقدمتان گرامی 🌐https://eitaa.com/noorolaemmeh_qom ╰════•🍁•════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از زیارت بقیع! نگهبانان قبرستان موقعیتشان را بخاطر کرونا ترک کردند😁 شیعه ها وارد قبرستان مبارک شدند😉 اولین بار در تاریخ بعد از تخریب قبور بقیع! به امید نابودی آل سعود و وهابیت... اینم یک نشانه ی فتح وپیروزی☺ چه جالب... همیشه می‌گفتیم: امام رضا و... چقدر زائر دارند ولی ائمه بقیع زائر ندارند...!😪 حالا برعکس شده: همه ی حرمها بی زائر شدند و امام حسن زائر داره...‌ واقعا اصلا آدم هیچوقت فکرشم نمیکرد...😭 👇🏼👇🏼👇🏼 ════•🍁•════ 🇮🇷 ✉مقدمتان گرامی 🌐https://eitaa.com/noorolaemmeh_qom 🌐https://eitaa.com/crona_virus ════•🍁•════
امروز بدترین روز بود و سعى نکن منو متقاعد کنى که تو هر روزى لحظات خوبى هم پیدا میشه اگه با دقت نگاه کنیم زندگی دشواره با اینکه خیلی وقتا اتفاقات خوبى هم میافته شادى و خوشبختی وجود نداره و این درست نیست که خیلی چیزها به خود ما ربط داره مطمئن هستم تو هم موافقى که محیطى که توش هستیم تأثیر مستقیم داره روى رفتار ما همه چیز در کنترل ما نیست و تو هرگز از من نخواهى شنید که امروز روز خوبى بود. 👆👆👆👆👆 *حالا از پایین به بالا بخوانید.* « به این میگن طرز تفکر » تفاوتش فقط توی جهتش است🤔😳 ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷 ✉مقدمتان گرامی 🌐https://eitaa.com/noorolaemmeh_qom ╰════•🍁•════╯
با سلام. 💠شعبان ماه: ✅صلوات، ✅صدقه ✅و استغفار *صدقه ماه شعبان* ۷۰ نوع بلا را دفع می کند... و البته *تجارت* با خداست. خصوصا در تنگدستی. چرا که در آیات و روایات است: در هنگام فقر، صدقه بیشتر دهید! و این کارت مختص رسیدگی به امور مستمندان و فقراست: *6037991821368242* خرمی/قم یه لعن به شیطون به ویژه در ایام کرونایی! برای شفای همه... وبعدش بگو: یا علی مدد😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر زیبا در وصف شعبانیه فرموده اند... و به درد امروز می خورد... اگر برخی بفهمند😉 ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷 ✉مقدمتان گرامی 🌐https://eitaa.com/noorolaemmeh_qom ╰════•🍁•════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿 اعمال مستحب ماه شعبان حلول ماه شعبان مبارک باشه🌺🌺🌺
📌 حلول ماه ، ماه رسول خدا(ص) مبارک باد. 🌻رسول خدا(ص) فرمود: ماه شعبان، ماه من است. ایشان سفارش کردند: در ماه شعبان بسیار بر پیامبر و اهل بیتش بفرستید. 📚اشعری، نوادر، ص17
وقتی وارد اتاقش شدم اصلا حالش خوب نبود و هم اتاقیاش از داد و بیدادهاش کلافه شده بودن بدنش پر خالکوبی بود و عدم مصرف مواد بخاطر بستری شدنش کلافش کرده بود شروع کردم باهاش حرف زدن گفت این پرستارای .... بهم مسکن نمیزنن یکم حرف زدیم آروم شد قرصاشو بهش دادم یه تکونی بخودش دادو بلند شد و سوپشو خوردو آبمیوه ای سر کشید و ادامه صحبتمون.... گفت داداش شرمنده کیسه ادرارمو میگی خالی کنن کسی پیدا نکردم خودم براش خالی کردم. شیفتم تموم شد و لباسامو عوض کردمو لباس آخوندیمو پوشیدم از پله ها اومدم بالا رسیدم به سالن انتظار یک بنده خدایی همینکه چشمش به من افتاد یه نیش خندی زدو به کناریش گفت اینجام پارتی بازی میکننو هرچی هست برا همین شیخاس تو این مملکتو... توجهی نکردمو رد شدم رو کرد به نگهبان بیمارستان گفت این پلاستیکو برسونید به ..... ...... طبقه.... اتاق.... ی لحظه مکث کردم خیلی اسمو فامیلش برام آشنا بود... خودش بود همون کسی که کیسه ادرارشو عوض کرده بودم به راهم ادامه دادم.....
🇮🇷 ای پاسدار قهرمان، روزت مبارک. و نثارت: ۵صلوات. ╭════•🍁•════╮ ✉مقدمتان گرامی 🌐https://eitaa.com/noorolaemmeh_qom ╰════•🍁•════╯
هدایت شده از دل آرام
ای العطش ترانه قبل از ولادتت مادر فدات، با لب عطشان خوش آمدی... علیه السلام مبارک باد.
هدایت شده از میثم نعمتی
((سه خاطره ازحضور یکی از روحانیون کاروان که از سادات بزرگوارند، در کربلای معلا)) از زبان خود ایشان؛ اگر نبود آیه مبارکه((فاما بنعمة ربّک فحدّث)) قطعا بازگویی بعضی از توفیقات معنوی که ممکن است آمیخته از ریاکاری و تظاهری شود که نقی معمولی آن را در سریال پایتخت فصل ششم به نمایش گذاشته است به خودم اجازه نمی دادم آن را بازگو نمایم ولی با توسل به حضرت سید الشهدا آن هم در شب میلادشان سه خاطره از سفرهای چهل گانه ام جهت سخنرانی درحرم مطهرش تقدیم حضرتعالی و همه سبز پوشان سپاه پاسداران می نمایم ((یکم:زیر زمین حرم سیدالشهدا)) سخنرانی در حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام بعد ا نماز مغرب و عشا تمام شد بزرگواری به جانبم آمد و گفت: کار خصوصی با شما دارم. عرض کردم: امر نمایید در خدمتم. فرمود:من مسول بازسازی حرم مطهر هستم در سخنرانی شما حضور داشتم خواستم صله ای به جنابعالی بدهم که هرگز احتمالش را هم نمی دهید و آن این است که ساعت دوازده شب به همراه شش نفر زائر، آن هم حتما جوان جلوی درب حرم مطهر بیایید تا شما را به جایی ازحرم ببرم که شاید جز چند نفر از ما تاکنون آنجا قطعا نیامده است. بنده که از خوشحالی این پیشنهاد داشتم بال در می آوردم تشکر کردم. ساعت دوازده شب با چند جوان‌ از بین زائرین هتل در جلوی درب حرم حاضر شدیم. مسوول محترم مارا وارد کارگاه نمود. همه از جمله بنده لباس کار پوشیدیم. پس از پوشیدن لباس کار ما را وارد تونلی کرد که می رساند کنار قبر مطهر سید الشهدا که به دلیل رطوبت امکان ریزش وجود داشت و می خواستند تا چند متر پایین تر از کل اطراف ضریح مطهر ال موتور بندی نمایند که ریزش نکند. سپس به جوانان گفت تا صبح عده ای زمین را بکنند و عده ای خاک را بیرون ببرند و به بنده گفت شما سر عمله ما هستید. هرچه اصرار کردم اجازه نداد هیچ کاری انجام دهم جز خلوت کردن کنار قبر مطهر و روضه خواندن برای این عاشقان. کاش آن لحظه و آن هنگام طلایی جان از بدنم جدا می شد و به جدم می پیوستم. ((دوم؛ داخل ضریح سیدالشهدا علیه السلام)) سه سال قبل در ایام ماه شعبان سخنران حرم سید الشهدا علیه السلام بودم. یک روز موضوع سخنرانی پیرامون شخصیت حضرت علی اکبر علیه السلام بود و به دلیل موضوع بحث و نیز جایگاه مکان در هنگام ذکر مصیبت آنچنان زائرین بی تابی می کردند که خودم هم به دلیل بی تابی زائرین اشک می ریختم و این گونه باورم شده بود که در و دیوار صحن اشک می ریزند و یقین پیدا کرده بودم که جلسه آن روز مورد توجه امام علیه السلام قرار گرفته است. پس ازسخنرانی به هتل آمدم خواستم استراحت کنم که تلفن زنگ خورد. جناب حجةالاسلام آقای نجفی نماینده بعثه بودند و فرمودند: از دفتر حرم مطهر زنگ زدند به سخنرانان بگویید ساعت هفت در اطاق اول درب قبله حاضر باشند. گفتم: چرا؟ فرمودند: کاری با شما دارند. حقیر که تازه به هتل آمده بودم به حرم برگشتم. وارد اطاق شدم و دیدم جمعی از بزرگان و علما از جمله سفیر ایران در آنجا حضور دارند. متوجه شدم که می خواهند مضجع و قبر مطهر را غبارروبی کنند. پس از ساعتی به هرکدام شماره ای دادند تا به گردن انداخته و مجوزی برای ورود به حر م باشد. پس از استقرار در مقابل ضریح و تلاوت قرآن، زیارت عاشورا، و مقتل خوانی یکباره مسؤل و کلیددار مضجع و قبر مطهر یک نگاهی به همه کرد و فرمود: اجازه می دهید این سید(بنده) ابتداء وارد ضریح شود؟ همه استقبال کردند. بنده که شگفت زده شده بودم و همان لحظه متوجه شدم صله منبر آن روز است. پارچه سبزی به من داد و گفت: با آن غبارروبی کن و با خود ببر. وارد شدم و انچنان بی تاب گشتم، حقیقتا خود را وسط بهشت می دیدم. واقعا می گفتم: آیا می شود همین الان جان دهم؟ ((سوم:روضه پشت بام حرم مطهر)) در حال خارج شدن از حرم مطهر بودم، بزرگواری که بعدا خودش را مهندس بازسازی حرم مطهر معرفی کرد، گفت : اکنون از این جلسه نورانی خارج شدی با من بیا باهم به پشت حرم برویم که درحال آماده سازی پایه های گنبد دیگری بالای گنبد فعلی، بدون تخریب هستیم. پشت بام رفتیم کار را برای دقایقی تعطیل کرد و از من خواست عرض توسل کرده و ذکر مصیبت کنم. بنده که این امر را توفیق استثنایی می دانستم امتثال کردم. بارالها اگر این بنده ضعیف در بیان خاطره ناخالصی کرده به حق سیدالشهدا علیه السلام خودت به فضلت آن را خالص نما چرا که از انسان ضعیفی مثل بنده بیش از این انتطار نیست
💐🌷🌹🥀🌹🌷💐🌷🌹🥀🌹🌷💐🌼 میلاد با سعادت حضرتِ قمر بنی هاشم، عباس ابن علی بر همه محبینش به خصوص جانبازان سر‌افراز مبارک 🔹امام جعفر صادق‌(ع): عموی ما عبّاس، دارای بینشی ژرف و ایمانی راسخ بود؛ همراه با (ع) جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به رسید. نثارش ۵صلوات. 🌼🌸🌺🥀🌹🌷💐🌷🌹🥀🌺🌸🌼