#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
این طور اگر در غل و زنجیر اسیری
جرمت فقط این است که از نسل غدیری
امروز تو دیروز کسی غیر علی نیست
در بند هم ای مرد سرافراز امیری
حکم تو همان حکم رسول است بلاشک
شأن تو همان شأن وصیی و وزیری
عالم همه در بند تو هستند و گرفتی
هر گوشه ی چشمت دو سرا را به اسیری
موسی و مسیحات کمر بسته به خدمت
تا کِی کرمی کرده و خادم بپذیری
در بارش رحمت به سر این همه محتاج
از جنس نگاه تو ندیدیم نظیری
محفوظ شد از رنج و بلا شیعه به لطفت
چون فاطمه فکر همه ای خیر کثیری
جز این که به دستان کریمت شده دارا
از خانه ی تو رد نشده هیچ فقیری
رفتار تو معلوم کند خوف و رجا را
قربان کلامت که نذیری و بشیری
از ناله ی جانسوز تو در گوشه ی زندان
پیداست که از جان به لب آمده سیری
پا راه ندارد دو قدم راه بیایی
هر قدر اگر دست به دیوار بگیری
در چشم تو تاریکی زندان شد اگر تار
از ضربه ی سیلی است نه از کثرت پیری
این پیرهن پاره برازنده ی تو نیست
شایسته ی پیراهنی از جنس حریری
از بس که نحیف است تنت موقع سجده
مانند عبایی که رها بین مسیری
این تخته ی تشییع تو یادآور غم هاست
هم پشت در افتاده و هم روی حصیری
#محمد_علی_بقایی