🌷 #شهدا
🍃 #طرح_ویژه
❤️ #شهید_محمدحسین_محمدخانی
لذت شهادت در جوانی...🌷
🍃نشر دهید...
(نقاشی دیجیتال چهره شهید
از آقای عباش گودرزی)
🆔 @noqteh_vesal 🌹
#رسم_رفاقت
#رِفیق_اونیـه_ڪه♥️
هَمه جـوره مواظبتهـ
مواظبـھـ راھُ اِشتبـاه نَـرۍ
مواظبـھـ سقوط نَڪُني
مواظبـهـ نَلـرزي..؛
رفیـق اونیھ ڪه
هَمـه جـورہ میخـواد
تـو از #خــدا دور نَـشي🌺...
#رفیـقخداییباشیـم❣
#رفاقت_تا_شهادت☺️
#نسأل_الله_منازل_الشهدا 🌷
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🌹
🆔@noqteh_vesal🌹
#شهدا اینقدر مهربانند که
دست من و شما رو میگیرند و تو سفره
پربرکت #شهید و #شهادت دعوت میکنن... مطمئنا کسی که#خالصانه
و با تمام وجود
بهشون #متوسل بشه
دست خالے بر نمیگرده
#آےشهــــدا
#گاهےنگاهے
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🆔 @noqteh_vesal🌹
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریده_اند
#شَهادَت 🌷 حِکایت عاشِقانه 💞آنانی ست که
دانِستَند دُنیا جای ماندَن✨ نیست؛
بایَد پَرواز کرد...!🕊
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🆔 @noqteh_vesal🌹
🌼گفتگوی شهید #محمدخانی
📟 با تکفیریها
🍃🌸یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم.
میخواستم بد و بیراه بگم.
عمار(شهید محمدخانی)❤️ آمد و گفت
که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
+گفت: «بگو اگه شما مسلمونید،
ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط #اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید؟
و چرا با ما میجنگید؟
گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
#هدف_نهایی_مامبارزه_باصهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی🕌 است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند :
«از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🌹
🆔 @noqteh_vesal 🌹
#جاری میشوی هر صبــ🌤ـح
در باور چشمهایم😍
#نفس میکشم عطر دلنوازِ
#دستانت را ...🌹🍃
#سلام_صبحتون_شهدایی🌸
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🌹
#اللهم_ارزقنا_شهادتـــــــــــ
🆔 @noqteh_vesal 🌹
~°•°🌸°•°~
~°•مسئول کارهای جهادی دانشگاه بود و عاشق کارهای جهادی🍂مثل خیلی از جهادی ها خالصانه هر سال در مناطق محروم کشور مثل بشاگرد و قلعه گنج خدمت میکرد✨
و به سازندگی و خدمت به این مردم با صفا افتخار میکرد
خستگی ناپذیر بود و با اراده°•~
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🆔@noqteh_vesal🌹
تهران بودیم. یکی دو روز بعد از عروسیاش زنگ زد که میخواهم اولین روضهٔ خانه را بخوانم. با پنج شش تا از بچه ها رفتیم و خیلی ساده و صمیمی نشستیم دور هم. کمی زیرابمان را پیش خانمهایمان زد و گفت: «فکر نکنید خبریه، اینها هیچ تحفهای نیستن!» پاک آبرویمان را برد.
روضه خواندیم. خیلی به دلش نشسته و بال درآورده بود. انگار تازه خانه برایش مفهوم پیدا کرده بود. کیف میکرد. خوشحالی در وجودش موج میزد. بعد هم رفت پیتزا خرید برای شام روضه...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌹🖤
🌷یازهرا🌷
🆔@noqteh_vesal🌹
۲۴ام محرم الحرام 🏴سال ۱۴۳۷
✨تقریبا لحظههای بین الطلوعین بود
که دستور اومد بزنید.
به عمار ❤️گفتم:
#عمار آفتاب☀️ داره میزنه...
عمارم گفت:
میزنیم و روی آفتاب🌤 رو کم میکنیم...
زد!
روی آفتاب رو کم کرد...!✨
سالروز #شهادت🕊 قمری و آسمونی شدنتم مبارک باشه داداش...
.
.
#حاج_عمار
#شهادتت_مبارک
#فرمانده
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🌹
🆔@noqteh_vesal🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمالله..
.
آره درست گفتی!
بهتر بگم، درست عمل کردی..
وایسادی و جنگیدی، اونم تا آخرش
چه زمان دانشگاه و تو جنگ فرهنگی، چه زمان سوریه و تو جنگ با تکفیریا...
الانم بعدِ گذشت پنج سال از شهادتت با جون و دلم میشنوم که داری تو گوشم بهم میگی: آی رفیق! آهای رفیقی که منو دوست داری و میای سرقبرم و هزار حال میشی...
من احساس تکلیف کردم، وایسادم، جنگیدم، تا آخرشم وایسادم و جنگیدم،
که مهر تائید آخرشم همون شهادته!
الان نوبت توئه!
اگه ادعات میشه که منو دوست داری،
باید احساس تکلیف کنی، باید وایسی، تا آخرشم باید وایسی...
باید خودتو ثابت کنی!
تا برسی به من و این قافله.
.
.
.
آره، نوبت ماست!
رفقا دست بجنبونید
فرمانده دستور صادر کرده: باید وایسیم و بجنگیم، تا آخرش، تا آخرین لحظه، تا آخرین نفس، تا آخرین قطرهی خونمون..
قافله داره میره..
هرکه دارد هوس کربوبلا،
بسم الله..
.
.
به وقتِ بین الطلوعینِ ۱۶ آبان ماهِ ۹۹
به وقتِ پنجمین سالروزی که حاج عمار زد و رویِ خورشید رو کم کرد...
به وقت حاج عمار #استشهد ..
شهادتت مبارک!
فرمانده.
.
.
.
#حاج_عمار
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#فرمانده_تیپ_سیدالشهدا
🆔@noqteh_vesal🌹
#شهادتت_مبارک_فرمانده
برشی از کتاب #عمار_حلب
به مناسبت سالروز شهادت حاج عمار
صبح بین ساعت شش و هفت بود که آن مکالمات پشت بیسیم را میشنیدیم. فرماندهی ایشان را صدا کرد و گفت که اتفاقی در محور کناری ما افتاده، الان مسلحین از نقطهای میخواهند به این محور نفوذ کنند،اگر آنجا سقوط کند محور ماهم آسیب میبیند.
.
او با اینکه شناختی از آن زمین و منطقه و آن محور کنار دستی نداشت، قبول کرد. شب قبلش میگفت: متنفرم از اینکه توی زمینی که نمیشناسم، عملیات کنم.
.
این بار را به دوش کشید، بخاطر اینکه زحمت چندروز گذشتهی بچه ها هدر نرود و خط شکسته نشود. آنجا نقطهی مسئولیت او نبود.
چهار پنچ نفری راه افتادند. شبانه رفتند برای شناسایی؛ صبح عملیات درگیر شدید شدند. به روشنایی خورده بودیم. یک مقدار کار گره خورد. شش هفت صبح بود که حاج عمار #شهید شد. نیروهای غیر ایرانی پشت بیسیم میگفتند:حاج عمار اُستُشهِدَ...
.
سریع از اتاق عملیات گفتیم:حاج عمار شهید نشده،حالش خوبه، فقط کمی جراحت داره.
.
گفتیم مجروح شده که شیرازهی کار از هم نپاشد. این نیروها دو سه سال بود که با حاج عمار کار میکردند، نمیخواستیم نگرانی در دلشان ایجاد شود. پشت بیسیم گفتیم: فلانی، نگو حاج عمار شهید شده، نگذار همه نیروها متوجه بشن و روحیهشون رو از دست بدن.
از این طرف در اتاق عملیات غوغایی بود. یکی از دوستان از پشت میزش افتاد کف اتاق، از حال رفت. پاهایش را دراز کردیم. به هوشش آوردیم و آب و قند دادیم بهش. به فکر این بودیم که چه کسی را جایگزین حاج عمار کنیم....
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🆔 @noqteh_vesal 🌹
#عاشقانه_شهدا
💖خندید و گفت:
(دیدی بالاخره به دلـــ❤️ــت نشستم!)
زبانم بند آمده بود😅، من که همیشه #حاضر_جواب بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم لال شده بودم🙊
💖خودش جواب خودش را داد:
(رفتم #مشهد یه دهه متوسل شدم حالا که بله نمی گی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه😢، پاکِ پاک✨ که دیگه به یادت نیوفتم.
💖نشسته بودم گوشه #رواق که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، #خیر کنن و بهتون بدن نظرم عوض شد😍 دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیـر بشی💞
💖حالا فهمیدم الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد↪️ انگار دست #امام علیه السلام بود و دل من☺️😍...
📚 گزیده ای از #کتاب_قصه_دلبری زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم
🆔@noqteh_vesal🌹
| #امام_خامنهای |❤️
⇦این عکس شهدا 🌷را
ازدیوارخانه هایتان🏠 پایین نیاورید
این زینت ها زینتهای
⇦ همیشگی تاریخ ماست...!!✨
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🏴
🆔 @noqteh_vesal 🌹
شهید گمنام آورده بودند هیئت علمدار. خیلی عزاداری کردند.
الحق شب خیلی قشنگی بود و کلی صفا کردیم.😇
ممد حسین بعد از هیئت بازهم گریه میکرد و روضه میخواند و حرف میزد.
همه را ریخت به هم.. 😔
هیئت تمام شده و بچه ها اکثرأ رفته بودند. ولی باز گروهی ول کن قصه نبودند.
آن موقعی که هیچ کس نمیدانست سوریه کجاست، میرفت آنجا میجنگید تا شهید شود. 💔
با این دیوانه بازی هایش، دم خوری با شهدا را با من سرمشق میداد. 🕊️
کلی احترام به خانواده را یاد گرفتم در این مسیر. احترام به هیئت و کسانی که پامیگذاشتند به آنجا. 🌱
سرت را بیندازی پایین و کار خودت را انجام دهی.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🆔@noqteh_vesal🌹
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🔸اگر سردردى، مريضى يا هر مشكلى داشتيم، معتقد بوديم برويم #هيئت خوب مىشويم. مىگفت: «مىشه #توشه تمام عمر و تموم سالت رو در هيئت ببندى!»👌🌸
جزو آرزوهايش بود در خانه روضه هفتگى بگيريم، اما نمىشد. چون خانهمان كوچك بود و وسايلمان زياد ...😞
🔸البته زياد هيئت دو نفرى داشتيم. براى هم #سخنرانى مىكرديم و چاشنىاش چندخط #روضه هم مىخوانديم☺️، بعد #چاى، نسكافه يا بستنى مىخورديم. مىگفت: «اين خوردنيا الان مال هيئته!» هر وقت چاى مىريختم مىآوردم، مىگفت: «بيا دوسه خط روضه بخونيم تا #چاى_روضه خورده باشيم!»😋
🔸#زيارت_عاشورا مىخوانديم و #تفسير مىكرديم. اصرار نداشتيم زيارت #جامعه_كبيره را تا ته بخوانيم. يكى دو صفحه را با #معنى مىخوانديم📖، چون به زبان عربى مسلط بود، برايم #ترجمه مىكرد و #توضيح مىداد.
🆔@noqteh_vesal🌹
🔸هیچ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن، آهنگ🎶 گوش نکن، یا شلوار پاره نپوش ...❌ اگر با او میگشتی #نماز اول وقتخوان میشدی، ناخودآگاه؛
بدون این که یک کلمه به تو بگوید،
#غیبت نمیکردی.
🔹هر وقت قرار بود ببینمش از روز قبل ریشهایم را #تیغ نمیزدم😅 و لباس #سنگین میپوشیدم، بس که حضورش #موثر بود👌
📚منبع:کتاب عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🆔@noqteh_vesal🌹
●﷽●
بہ دلم لڪ زدھ..
با خندهۍ تو جان بدهم
طرح لبخنـ♡ـد تو
پایان پریشانیهاست..🌱
••┈••❈✿🌸✿❈••┈••
🌿🌼یابن الحسـن (عج)🌼🌿
تو ڪه آهستہ مے خوانے قنوٺ گریہ هایٺ را
میان ربناے سبز دستانٺ دعایم ڪن
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#شهید_محمدحسین_محمدخانی✨
🆔@noqteh_vesal🌹
[~😭🔥~]
این نیروها دو، سه سال بود که با حاج عمار کار میکردند. نمیخواستیم نگرانی در دلشان ایجاد شود.😣 پشت بی سیم گفتیم «فلانی! نگو حاج عمار شهید شده، نگذار همه نیروها متوجه شوند و روحیهشان را از دست بدهند.» از این طرف در اتاق عملیات غوغایی بود.😬 یکی از دوستان از پشت میزش افتاد کف اتاق. از حال رفت. 😱پاهایش را دراز کردیم. به هوشش آوردیم و آب قند دادیم بهش، به فکر این بودیم چه کسی را جایگزین حاج عمار کنیم.🤯😭
#شهید_محمدحـسـین_محمدخانے✨
🆔@noqteh_vesal🌹