eitaa logo
نقطه‌ وصال
199 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
558 ویدیو
18 فایل
به اسم حبیب دلها...💖 🔶ما شیفتگان خدمتیم 🔷نه تشنگان قدرت 🖋شهید بهشتی 🥀شهید خادم الرضا سید ابراهیم ریسی 🌲منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستیم 🆔 @Admin_shamseh_8
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🖌 شهید ⚜آیا تا به حال شنیدید که پدر مادری منتظر جنازه پسرش باشه ولی بهش ندن؟ آره.......... شهید محمود دهقان منشادی فرزند محمد در 22 شهریور سال 1347 در منشاد از توابع مهریز یزد به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و بسیار تلاش میکرد. او تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و بعد به عنوان کمک راننده کامیون مشغول به کار شد. او به عنوان مردی با سن کم شناخته شد... او به عنوان سرباز ارتش و در سمت تک تیرانداز به جبهه رفت. در گیلانغرب زخمی و مجروح و به اسارت دشمن درآمد. کاش در همان لحظه به شهادت می رسید.. و اما اسارت......... در اسارت آنقدر سختی کشید و فشار را تحمل کرد که باعث شد در سال1367 در بیمارستان تموز بغداد به شهادت برسد. اما پیکرش برنگشت و سرانجام در سی اما سال 1381 در طی مبادله ای پیکرش بازگشت و در گلزار شهدای خلدبرین به خاک سپرده شد.⚜ 🇮🇷 🆔http://eitaa.com/noqteh_vesal🌴
📆 تقویم روز 📌 جمعه ☀️ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ 🍁 ۱۱شوال ۱۴۴۳ ✅ 13 مه 2022 میلادی 🌹ذکر روز 📿 اللهم صل علی محمد و آل محمد 🕊 خدایا رحمت فرست بر محمد و خاندان محمد 🔅 🆔 http://eitaa.com/noqteh_vesal 🌴
💠 🖋 🌺إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ، فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ چون سرآغاز نعمت به شما رسد با كم سپاسى دنباله آن را نبريد حکمت ۱۳ نهج‌البلاغه 🌾 🆔http://eitaa.com/noqteh_vesal🌴
📘 🎍نام: 📖کتاب "علی بی خیال" زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری 💠قسمتی از وصیت‌نامه شهید "علی حیدری" 🌹از این مال دنیا هر چه داشته‌ام یا در راه خدا بخشیده‌ام یا به خاطر خدانگه‌داشته‌ام که دیگران استفاده کنند. ولی خواستم چند کلمه‌ای با عالم مادی سخن بگویم. ای دنیا بدان که انتهای راه‌هایت جهنم و مسیر راه‌هایت پر از درندگان وحشی است که به تدریج روح انسان را می‌خورند تا بالاخره انسان را تبدیل به از حیوان پست‌تر می‌کنند. فقط کاروان عشق است که رو به سوی جانان می‌رود و خدا را شکر می‌کنم که بالاخره نام من را در دفتر عاشقان حسین (ع) نوشته‌اند. برادران مسجد چیزهایی راکه می‌نویسم عمل کنید. دعاها را زیاد بخوانید و هر چه باشکوه‌تر برگزار شود. در نماز جماعت حتماً شرکت کنید. برای مقابله با شیطان دوشنبه و پنجشنبه روزه بگیرید. نماز شب را حتما بخوانید. و یک مربی برای خود جهت مسیر الی‌الله انتخاب کنید. آنقدر حرف بزنید که می‌توانید عمل کنید. 📚 🆔http://eitaa.com/noqteh_vesal🌴
💠 🖌شهید ⚜شهید حسن انتظاری فرزند غلامحسین در 3 فروردین سال 1341 در یزد به دنیا آمد. با شروع جنگ تحمیلی برادرش، اصغر، به جبهه اعزام و او را نیز تشویق به رفتن نمود. ابتدا قبولش نمی‌كردند، به خاطر برادرش. بالاخره او را نام‌نویسی كردند. او نیز راهی جبهه شد و مدت پانزده روز آموزش دید.شهید در سال 1359 در 18 سالگی به جبهه‌های حق علیه باطل شتافت.او برای مبارزه با بعثیون مدتی به مناطق كردستان و كرمانشاه رفت. سپس در تاریخ 16 مهر 1362 به مناطق جنوب اعزام شد. حسن انتظاری در عملیات مطلع‌الفجر با مسئولیت فرمانده گروهان، عملیات محرم جانشین گردان، عملیات والفجر مقدماتی، والفجر دو، والفجر چهار، خیبر و بدر به عنوان فرمانده گردان، در خطوط پدافندی زید به عنوان فرمانده محور43 و در گردان امام علی(ع) نیز فرمانده گردان بود. او در جبهه دوبار مجروح شد. یك بار از ناحیه پا كه تمام ماهیچه‌هایش خرد شده بود و یك دفعه هم تركش به او اصابت كرد. در عملیات فتح خرمشهر نیز به پایش تركش خورده بود. او پلاكش را در آخرین مرخصی با خود نمی‌برد چون می‌خواست مدتی مفقود باشد. حسن انتظاری در تاریخ 22 اسفند1363 در عملیات بدر به علت اصابت تركش به سر به شهادت رسید. پیكر پاكش بعد از تشییع در خلد برین شهرستان یزد به خاك سپرده شد.⚜ 🇮🇷 🆔http://eitaa.com/noqteh_vesal🌴
📆 تقویم روز 📌 شنبه ☀️ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ 🍁 ۱۲شوال ۱۴۴۳ ✅ 14 مه 2022 میلادی 🌹ذکر روز 📿 یا رب العالمین 🕊 ای پروردگار جهانیان 📜 مناسبت روز ✨لغو امتیاز تنباکو به فتوای آیت الله میرزا حسن شیرازی 🔅 🆔 http://eitaa.com/noqteh_vesal 🌴
💠 🖋 🌺قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ ترس قرين نوميدى است و شرم، موجب محرومى است و فرصت مى گذرد، چونان كه ابرها مى گذرند. فرصتهاى نيكو را غنيمت شمريد حکمت ۲۱ نهج‌البلاغه 🌾 🆔http://eitaa.com/noqteh_vesal🌴
📘 🎍 نام: 📖بخشی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم: «دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که درآن روزها یک امر طبیعی بود. در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد. بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با او گرفتم. پاسبان شهربانی به سمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه که جنب شهربانی مستقر بود. به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین امدم. آن قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفت وگو با هم شدند. برق آسا به آن ها رسیدم. با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی هایش فوران زد. پلیس راهنمایی سوت زد. چون نزدیک شهربانی بود. دو پاسبان به سمت ما دویدند با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. زیر یکی از تخت هها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند. قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. بعد از هتل خارج شدم و به سمت خانه مان حرکت کردم. زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالا دیگر از چیزی نمی‌ترسیدم.» 📚 🆔http://eitaa.com/noqteh_vesal🌴
💠 🖌شهید ⚜شهید محمدصادق معظمی 17 اسفند 1343، در شهرستان تهران به دنيا آمد. پدرش علي‌اكبر (شهادت1360) بنا و معمار بود و مادرش ربابه نام داشت. دانش‌آموز دوم متوسطه در رشته رياضي بود. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. ششم مرداد 1360، با سمت فرمانده دسته در بانه هنگام درگيري با نيروهاي عراقي بر اثر اصابت گلوله و آتش‌زدن بدن، به شهادت رسيد. پيكر وي را در گلزار شهداي خلدبرين شهرستان يزد به خاك سپردند. فرازی از وصیت نامه: خواهران و برادران شایعات را گوش نکنید. این جنگ به ضرر ما نیست بلکه باعث اتحاد بیش‌تر در بین امت مسلمان می شود. فرزندی حسین‌وار پرورش دهید و او را مسلمانی آگاه و متعهد سازید.⚜ 🇮🇷 🆔http://eitaa.com/noqteh_vesal🌴
📆 تقویم روز 📌 یکشنبه ☀️ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ 🍁 ۱۳شوال ۱۴۴۳ ✅ 15 مه 2022 میلادی 🌹ذکر روز 📿 یاذالجلال و الاکرام 🕊 ای صاحب شکوه و بزرگواری 📜 مناسبت روز ✨روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی پاسداشت زبان فارسی 🔅 🆔 http://eitaa.com/noqteh_vesal 🌴
💠 🖋 🌺يَا ابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ، فَاحْذَرْهُ اى پسر آدم، اگر ديدى كه خداى سبحان، نعمتش را پى درپى به تو ارزانى مى دارد و تو نافرمانيش مى كنى، از كيفر او بترس حکمت ۲۵ نهج‌البلاغه 🌾 🆔http://eitaa.com/noqteh_vesal🌴
📘 🎍نام: 📖کشیش در را بست و به داخل کلیسا بازگشت و با شتاب، شمع های روشن داخل محراب را خاموش کرد ، سپس کلید همهٔ لامپ ها را زد و به طرف در خروجی حرکت کرد. در کلیسا را که قفل کرد و به طرف ماشین شورلت سفیدش رفت ، متوجه دو جوان بور و بلند قدی شد که جلو آمدند. یکی از آنها پرسید : « ببخشید پدر ، مراسم دعا تمام شده است؟» کشیش به آن دو نگاه کرد ؛ هر دو حدود سی و پنج شش سال داشتند ، شلوار جین پوشیده بودند. هیچ شباهتی به مأموران امنیتی نداشتند ، گفت : « بله بچه ها ، مراسم دعا به پایان رسیده است ، گمان کنم دیر آمدید. جوانی که کاپشن پوشیده بود ، پرسید : « شما در بین مردم یک مرد تاجیک ندیدید ؟ » کشیش تبسّمی کرد و با خونسردی جواب داد : « کلیسا پر از افراد مؤمنی بود که برای مراسم سخنرانی و دعا آمده بودند. من هرگز چهره های تک تک آنها را به خاطر نمی سپارم.» همان جوان گفت : « ما دیدیم که او وارد کلیسا شد ، اما ندیدیم که از آن خارج شود.» کشیش با فلاشر سوییچ ، قفل در ماشین را باز کرد و گفت : « به هر حال من نمیدانم از چه کسی صحبت می کنید ، اما مطمئن هستم کسی داخل کلیسا نمانده است.» سپس پشت فرمان ماشین نشست ، از داخل آیینه دید که آنها به طرف کلیسا رفتند تا احتمالاً گشتی در اطراف آن بزنند. کشیش در آن لحظه نفس آرامی کشید ؛ نفسی که چند روز بعد با دیدن دوبارهٔ آنها مجبور شد در سینه اش حبس کند. 📚 🆔http://eitaa.com/noqteh_vesal🌴