eitaa logo
نـــــورا رادان|خــبرنگار
947 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
16 فایل
‹بسم‌‌اللّٰھ‌…!› •• ‌روایتگر مقاومت🇮🇷🇱🇧 •• پیام‌آور رهبری, با قلمی آگاه؛ •• 📍Iran 📍Iübnan
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داخل اون کانال بشید لطفا
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر ڪارها با خودش بود، از جارو ڪشیدن تا چاے دادن به منبرے و روضه خوان.. سفارش میڪرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایے ڪه امام حسین(ع) آمده بود بالاے سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شڪاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند... تا اینڪه گفت: وقتے ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین ڪسے ڪه اومد جلو سڪینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمے العباس..》ناله حاجے بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بے تاب میشد و بلند بلند گریه میڪرد. خیلے وقت ها ڪار به جایے میرسید ڪه بچه ها بلند میشدند و میڪروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجے از دست برود با ناله ها و هق هقے ڪه میڪرد.. @khodaya_Shahidam_kon
✍دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمین و گفتم : « حاجی من اینجور نمیتونم کار کنم!.» داشتم کالک عملیات می کشیدم. حاج قاسم مدام میگفت : «پس چی شد؟» اطلاعات دیر به دستمان رسیده بود! حالا باید فوری میکشیدم و میدادم دستش! در جوابم گفت : «ناراحت نشو خودم الان میام کمکت » رفتیم توی اتاق خودش، یک راپید گرفت دستش. نشست ان طرف کالک. گفت: «من اینطرف رو میکشم تو اونطرف رو» یک نفر دیگه هم امد کمکمان. با همان دست مجروحش تند تند کالک میکشید و می‌آمد جلو! خیلی کم روی اطلاعات نگاه میکرد. برعکس ما که هی باید سراغ اطلاعات میرفتیم و بعد پیاده میکردیم روی کالک. بیست و سه دقیقه بعد کالک کامل عملیاتی جلویمان بود . حاج قاسم نگاهی به من انداخت و گفت :«خسته نباشی» نگاه کردم و دیدم مثلا قرار بود من بکشم! اما بیشتر زحمتش را حاجی کشیده بود. از بس شناسایی رفته بود و همه را به چشم دیده بود! 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز ✅کانال عاشقان شهید سلیمانی👇 http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
✍بیت الزهرا که خادم بودیم اون شبایی که مراسم حضرت زهرا (س). بود همیشه حاج قاسم میومدن بهمون سر میزدن که ببینن با میهمانان حضرت زهرا (س). چه رفتاری داریم... اصلا اجازه ی تفتیش نمیدادن همیشه میگفتن به هیچ عنوان حق تفتیش ندارید میهمانای حضرت زهرا (س) رو اذیت نکنید درواقع برخورد جدی میکردن. و ما که میگفتیم برای امنیت خودشون هست ناراحت میشدن و میگفتن حضرت زهرا (س).مراقب میهمانانش هست شما نگران نباشید.... همیشه دور از چشم حاج قاسم این کار رو میکردیم. ▪️شهادت حضرت زهرا (س) تسلیت باد▪️ ✅کانال عاشقان شهید سلیمانی👇 http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
هدایت شده از 🇵🇸 طلاب شهید 🇮🇷
✍میانه نبرد بودیم ؛ در حمله بوکمال. از منطقه T2 به T3 رسیدیم . همان جا بودیم که حاجی سخنرانی کرد و گفت؛ کمتر از دو ماه دیگر اثری از داعش باقی نخواهد ماند . نشسته بود نوک خط روی خاکریز؛ ‌دفتری جلویش باز بود . زینبیون از این طرف برید ، حیدریون از این طرف و شما هم از وسط بزنید . بچه ها به صدا در آمدند که انتحاری ها امانشان را بریده ، از شدت انفجارهایشان گوش هایمان خونریزی کرده ، چشم هایمان تیره و تار میبیند . حاجی یکپارچه غیظ شد ! «پورجعفری! برو تفنگ منو از توی ماشین بردار بیار خودم میرم.» جان بچه ها بود و فرمانده‌شان! نه نیاوردند روی حرفش و زدند به خط دشمن. 📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز 🔹 | مکتب سردار سلیمانی 🇮🇷👇 https://eitaa.com/joinchat/4108845128Cee18d62fd6
هدایت شده از مَـکْـتَـب‌ِ حـٰاجْ قـٰاسِــمْ
﷽ 📜 ✍🏼نامه دختر شهید نصرتی پور و پاسخ حاج قاسم به آن نامه: "نامه پر از محبتت، خستگی را از عموی جامانده به انتظار نشسته‌ات زدود. دخترم! آنچه پیوسته مرا سرزنده در خط دوستانم نگه‌داشته است، همین ارتباط معنوی با شماست. وصیت می‌کنم این نوشته تو را در کفنم بگذارند و یقین دارم که ناجی من در آن تنگنای تاریک خواهد بود. " در سحرگاه روز #۱۸‌دی‌ماه، همراه با عبای نماز شب‌های مقام معظم رهبری، تربت سیدالشهداء (ع) و چند مورد دیگر، این نامه دختر شهید هم در کنار پیکر حاج قاسم دفن شد.» 🌹🌹🌹 ♛ ↓ °•┈┈••✾••🌱❤🌱••✾••-┈•° ʝơıŋ➘| @haaj_gasem313 °•┈┈••✾••🌱❤🌱••✾••┈‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈•°
حاج‌قاسم‌مون‌فرمودن🙂☝️🏽 : ازخداوندیک‌چیزخواستم... خواستم‌که خدایااگرمن‌بخواهم‌به‌انقلاب‌اسلامی خدمت‌کنم‌باید خودم‌راوقف انقلاب کنم✋🏼 ازخداخواستم‌اینقدربه‌من‌مشغله‌بدهدکه حتی‌فکر گناه هم‌نکنم💔!' لینک حمایت از ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/2377318494C58f64cd9ee
✍🏻من در مقطعۍ این توفیق و لیاقت را پیدا ڪردم ڪه در جنگِ باداعش در عراق، همرزم باشم. آنجا هادۍ را ڪه دیدم، پرسیدم: از حاج‌قاسم چه خبر؟ گفت:"اݪحمدلله سالم و سلامت است." آڹ روز توانستم به دستبوسۍ سردار بروم. به هادۍ گفتم: حاج‌قاسم اجازه میده باهاش عڪس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرف‌هاست. عڪس ڪه چیزۍ نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخورۍ." هادۍ مرا پیش سردار برد و به‌عنواڹ یڪ مدافعِ‌حرم هم‌محݪه‌اۍ به ایشاڹ معرفۍ ڪرد و حاج‌قاسم هم خوشحال شد. آڹ روز بیش از هر چیزۍ،‌ به ایڹ افتخار ڪردم ڪه یڪۍ از بچه‌هاۍ شادآباد،‌ محافظِ‌سردارسݪیمانۍ است. شاید باورتاڹ نشود، آڹ روز مڹ سر سفره صبحانہ حاج‌قاسم نشستم و از دست خودش ݪقمه گرفتم.» «هادۍ می‌گفت: مڹ هر روز از دستِ‌حاج‌قاسم،‌ ݪقمه متبرڪ مۍگیرم. این به‌جاۍخود؛ اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتۍ خودش ݪقمه در دهاڹِ نیروهایش مۍگذاشت. 🌸 لینک حمایت از ما 👇 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2377318494C58f64cd9ee
ماجرای اولین درگیری سردار سلیمانی با پلیس در 20 سالگی محرم سال 55 اولین درگیری با پلیس را تجربه کردم،‌ روز عاشورا بود که معمولاً در این وقت به امامزاده سید حسین در جوپار (شهری ییلاقی در بخش مرکزی شهرستان کرمان)می رفتیم، برای سر زدن به دوستم به هتل کسری آمده بودم،‌ هوا گرم بود و هر دو ما از پنجره ساختمان پایین را نگاه می کردیم. آن طرف خیابان در مقابل ما شهرداری و شهربانی کرمان بود، دختر جوانی با سرِ برهنه و موهای کاملاً بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که در آن روزها یک امر طبیعی بود، در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد، این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد، بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با آو گرفتم. به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین آمدم، آنقدر عصبانی بودم که عواقب این حمله برایم هیچ اهمیتی نداشت، با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم، خون از بینی اش فواره زد! پلیس راهنمایی سوت زد، دو پاسبان به سمت ما دویدند،‌ با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم، زیر یکی از تخت ها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند، قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود، حالا دیگر از چیزی نمی ترسیدم...» لینک حمایت از ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/2377318494C58f64cd9ee
﷽ ←📜 ←🌷سلفی‌های دیدنی یک کودک با سردار سلیمانی 🔹یک کودک خردسال که به همراه خانواده خود برای استفاده از فیش غذای تبرکی حرم امام رضا(ع) به سالن غذاخوری رفته بود؛ از فاصله دور متوجه حضور سردار سلیمانی و سردار جعفری شده و در کمال اعتماد به نفس گوشی تلفن همراه مادر خود را برای سلفی گرفتن، نزد فرماندهان سپاه می برد. 🔰این تصویر توسط گرفته شده است. . . 🌻⃟ ☁️¦⇢ 🌻⃟ ☁️¦⇢ 🌻⃟ ☁️¦⇢ 🌻⃟ ☁️¦⇢ لینک حمایت از ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/2377318494C58f64cd9ee
✍حاج قاسم در حین اقتدار، متواضع و فروتن بود و هر زمان شخصی از نیروها و حتی مردم قصد ملاقات با او را داشتند، ایشان خود بلند می‌شد و به استقبال آن‌ها می‌رفت و حتی دست نيروها را می‌بوسيد و صحبت‌های آن‌ها را می‌شنید و در ملاقات با آن ها از الفاظ «قربانتان برم» «كوچيك شما هستم» و... استفاده می‌کرد حاج قاسم آنقدر متواضع بود که روزی که بوکمال آخرين پايگاه داعش آزاد شد، ایشان به نائب امام زمان(عج) نامه نوشت و این پیروزی را به ایشان تبریک گفت و اعلام کرد دست و پای رزمندگان را به خاطر مجاهدت‌هایشان می‌بوسم. حاج قاسم فقط پنج ساعت در شبانه روز مي‌خوابيد و همیشه يك ساعت قبل از نماز صبح بيدار مي‌شد و به راز و نیاز با خدا و خواندن مشغول می‌شد و ما هق هق گريه هاش در دل شب را مي‌شنيديم. ◦•●◉✿سردار سلیمانی ✿◉●•◦ https://eitaa.com/joinchat/2377318494C58f64cd9ee
همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا قدم به قدم که میرفت جلو ، دلتنگ تر از قبل میشد ، دلتنگ شهادت ، دلتنگ رفقای شهیدش.... کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی ، جاماندگی و دلواپسی .حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت:《قرآن همراهتون هست؟》 اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند.. ◦•●◉✿سردار سلیمانی ✿◉●•◦ @GENERAL_SoLEMANl313