eitaa logo
نوراشاپ 🇮🇷🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🔆نورا شاپ🔆 ✅️فروش انواع ظروف چینی و آشپزخانه ✅️نمایندگی رسمی چینی زرین ✅️همراه با8سال سابقه فروش آنلاین😎 💠برای ارتباط با ما👇 🆔️ @mombeny {ارسال به سراسر ایران} ادمین تبادل @atefe_9 🔺️پیام سنجاق شده رو چک‌کن😉
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨گاهى بايد فقط آروم باشى 🧡و همه چيز رو بسپارى به خدا❤️ شبتون به نور_ خدا روشن ✨ ❤️@mahdiavaran
💞به نام خالق یکتا💞 ✨دانش بیشتر برای مراقبت بهتر ✨سلام به جمع همیاران سلامت خوش امدید ✨اینجا قراره با هم به خوب کردن حال هم دیگه کمک کنیم و کلی مطلب یاد بگیریم و در زندگیمون بکار ببریم ✨ {۱_خانواده ،۲_انگیزشی،۳_مهارت های زندگی،۴_کودک و نوجوان،۴_ پیشگیری از اسیب های اجتماعی،۶_روش صحیح مطالعه،۷_برسی اختلالات روانی۷_ برسی اختلالات شخصیت ،۸_مشاوره تحصیلی،۹_کتابخوانی با محوریت روانشناسی،۱۰_تعاریف اضطراب ، استرس ، ترس و انواع انها ،۱۱_پیش از ازدواج ، انواع ازدواج ،۱۲_اختلالات یادگیری ، ۱۳_بعد از ازدواج ،۱۴_ ملاک های ازدواج ،۱۵_ویژگی زوج های موفق،۱۶سئوالات خواستگاری،۱۷_شخصیت شناسی در ازدواج وکلی مطلب دیگه کنار هم یاد بگیریم }✨ 💞به امید فردایی بهتر 💞 https://chat.whatsapp.com/HWdGXtcU3nd7vyzJXknemH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌷 اميرالمؤمنين امام علی (عليه السلام) فرمودند : 👌 براى شش گروه ، بهشت را ضمانت مى‏كنم : 1⃣ کسی كه براى صدقه دادن از خانه خارج مى‏شود و در اين هنگام مرگش فرا مى‏رسد. 2⃣ کسى كه براى عيادت بيمار از خانه بيرون مى‏آيد و فوت مى‏كند. 3⃣ کسی كه براى جهاد در راه خدا از خانه خارج مى‏شود و به شهادت مى‏رسد. 4⃣ کسى كه براى انجام حجِّ خانه خدا بيرون مى‏آيد و ملك الموت جانش را مى‏ستاند. 5⃣ کسی كه براى بجا آوردن نماز جمعه از منزل خارج مى‏شود و مى‏ميرد. 6⃣ کسى كه براى تشييع جنازه مسلمانى از خانه خارج شده و فوت مى‏كند. 📚 مواعظ العددیة ، ‌‌‌‌[ ✓] [°•♡@mahdiavaran♡•°]
اول خرداد، تولد روح‌الله بود. مادر زینب روز قبل با او تماس گرفت و برای ناهار دعوتش کرد. روح‌الله که رسید، دست و صورتش را شست و آمد کنار سفره نشست. همه دور سفره نشستند و ناهار خوردند. مادر خانمش حسابی برایش سنگ تمام گذاشته بود. بعد از ناهار هم همه کادوهایشان را دادند. وقتی روح‌الله و زینب تنها شدند، روح‌الله گفت:《 خیلی قدر خونواده‌ات رو بدون. ما هم تا قبل از فوت مامانم، مثل شما بودیم. همه باهم دور یه سفره جمع می‌شدیم. با اینکه مامانم، بزرگ فامیل نبود، همیشه همه رو جمع می‌کرد دور هم.》 زینب با اشتیاق به حرف‌هایش گوش می‌داد. _ چون مامانم سید بود، همیشه عیدغدیر غذا درست می‌کرد، همه رو دعوت می‌کرد. عیدغدیر همیشه مهمون داشتیم. همه خونه‌ ما جمع می‌شدن. مامانم می‌گفت:《 عیدغدیر ثواب داره به دیگران غذا بدی.》 اما بعد از مامانم همه این دورهمی‌ها جمع شد. باورت می‌شه زینب! دیگه خیلی کم پیش میاد که مثل قبل همه با هم دور یه سفره جمع بشیم. امروز که ناهار اومدم سر سفره‌تون، یاد اون‌ موقع‌ها افتادم. فکر کنم خدا بعد از اون همه سختی که کشیدم، تو رو سر راهم قرار داد. زینب خندید و سرش را پایین انداخت. سعی می‌کرد با او همدردی کند. به درد و دل‌هایش گوش می‌کرد و دلداریش می‌داد. سه هفته بعد از صیغه‌شان، رفتند آزمایش بدهند. زینب خیلی نگران بود. روح‌الله هم مدام سر به‌سرش می‌گذاشت. گاهی هم وسط خنده‌هایش می‌گفت:《 نگران نباش، هیچ مشکلی نیست، من بهت قول می‌دم.》 آزمایش دادند و آمدند بیرون. جواب را به داماد می‌دادند. روح‌الله نیم ساعتی می‌شد که رفته بود جواب را بگیرد. زینب خیلی ناراحت و نگران بود. می‌ترسید مشکلی پیش آمده باشد که آمدن روح‌الله آن‌قدر طول کشیده. هرچه با موبایلش تماس گرفت، جواب نداد. چندنفری هم که با چشم گریان از آزمایشگاه بیرون رفتند، نگرانی زینب را بیشتر کرد. بالاخره روح‌الله بیرون آمد. سرش پایین بود و ناراحت. زینب با دیدنش، هری دلش ریخت. به سمتش رفت. _ کجایی پس؟ چیشده؟ چرا ناراحتی؟ روح‌الله با صدای آرامی گفت:《 چی چی شد؟》 _ آزمایش دیگه، جوابش چی شد؟ _ آزمایش... ➿شهید_مدافع_حرم شهید_روح_الله_قربانی ➿ ___________________ 🌸@mahdiavaran🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زینب با صدای گرفته و ناراحت گفت: نه روح‌الله!... جواب منفی بود؟》 _ نه مشکلی نبود. این را گفت و پقی زد زیر خنده. زینب حرصش گرفته بود اما خندید. _ واقعاً که! جونم بالا اومد بابا. روح‌الله که همچنان می‌خندید،《 من که گفتم مشکلی نیست، تو هی الکی استرس داشتی.》 از وقتی به هم محرم شده بودند، هر روز باهم تلفنی صحبت می‌کردند. گاهی هم بیرون می‌رفتند. روح‌الله خیلی به زینب اهمیت می‌داد. زینب هم سعی می‌کرد سنگ صبور همسرش باشد، مخصوصاً حالا که می‌دانست بعد مادرش خیلی سختی کشیده. انگار با خود عهد کرده بود که جبران کننده‌ی تک‌تک لحظات غمگین او باشد. روح‌الله هم این را فهمیده بود و بیشتر از قبل عاشقش شده بود. هر چندوقت یک‌بار، برایش گل یا کادو می‌خرید. سعی می‌کرد میان تمام مشغله‌هایش خیلی حواسش به او باشد، ماند آن‌ دفعه‌ای که زینب امتحان تربیت‌بدنی داشت و باید کلی می‌دوید. روح‌الله با اینکه آن روز خیلی سرش شلوغ بود، چندباری با او تماس گرفت. شب هم به منزلشان رفت و برایش پسته و بادام برد. آن شب باهم درباره تاریخ عقدشان هم صحبت کردند. دلشان می‌خواست هرچه زودتر عقد کنند و همه چیز رسمی شود. ۱۵ تیر مصادف بود با نیمه‌شعبان که به نظرشان بهترین روز بود برای عقد کردن. روح‌الله دوست داشت حاج‌آقا لواسانی که سید بود، خطبه‌ی عقدشان را بخواند. حاج‌آقا لواسانی پیش نماز مسجد امام حسین 'علیه‌السلام' در خیابان زرین‌نعل میدان شهدا بود. مادرش که بیمار شد، برای اینکه به بیمارستان نزدیک باشند، به میدان شهدا نقل مکان کردند. با رفت‌و‌آمدهای روح‌الله به مسجد، با حاج‌آقا لواسانی آشنا شد. آن روزها از لحاظ روحی حسابی به‌هم ریخته بود. طاقت دیدن مادرش را در بستر بیماری نداشت. وقتی که حالش خیلی خراب بود، حاج‌آقا لواسانی می‌شد مامن و پناهش. به حرف‌های و درددل‌هایش گوش می‌داد و راهنماییش می‌کرد. گاهی حاج‌آقا از مسجد تا خانه‌شان می‌رفت و با او حرف می‌زد. به خانه که می‌رسیدند، حاج‌آقا به زور او را می‌برد داخل و به حرف‌هایشان ادامه می‌دادند. روح‌الله آن‌قدر خاطره خوبی از ایشان داشت که دلش می‌خواست او خطبه‌ی عقدش را بخواند. برای شب نیمه‌شعبان از ایشان وقت گرفت. قرار شد فردای آن روز هم بروند محضر و عقدشان را ثبت کنند. 🌀شهید_مدافع_حرم شهید_روح_الله_قربانی 🌀 __________________ 🌸@mahdiavaran🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا🙏 ✨مهربان دوست داشتنی 🌟هیچ کس را از ✨ نعمت دوستی با 🌟 خودت محروم نکن. ✨آنجا که تو هستی، 🌟تنهایی معنایی ندارد… ✨آمین یا رَبَّ یه آرزوی زیبا✨ یه دعای قشنگ برای تک تک شما مهربانان❤️ الهی🙏 شادیاتون زیاد غـم هاتون کم و زندگیـتون پـراز عشـق باشـه شبتون زیبا 🌸🙏 ❤️@mahdiavaran
✨﷽✨ 🌼لذات هفتگانه دنیا ✍ روزي جابر بن عبداللّه انصاري خدمت امام علي عليه السلام بود و آه عميقي كشيد . امام فرمود : گوئي براي دنيا ، اينگونه نفس عميق و آه طولاني كشيدي ؟ جابر عرض كرد : آري بياد روزگار و دنيا افتادم و از ته قلبم آه كشيدم . امام فرمود : اي جابر ، تمام لذتها و عيشها و خوشيهاي دنيا در هفت چيز است : خوردنيها و آشاميدنيها و شنيدنيها و بوئیدنیها و آميزش جنسي و سواري و لباس اما لذيذترين خوردني عسل است كه آب دهان حشره اي به نام زنبور است . گواراترين نوشيدني ها آب است كه در همه جا فراوان است. بهترين شنيدني ها غناء و ترنم است كه آن هم گناه است. لذيذترين بوئيدني ها بوي مشك است كه آن خون خشك و خورده شده از ناف يك حيوان (آهو) توليد مي شود. عاليترين آميزش ، با همسران است و آن هم نزديك شدن دو محل ادرار است . بهترين مركب سواري اسب است كه آن هم (گاهي ) كشنده است . بهترين لباس ابريشم است كه از كرم ابريشم به دست مي آيد . دنيائي كه لذيذترين متاعش اين طور باشد انسان خردمند براي آن آه عميق نمي كشد . 💥جابر گويد : فَوَاللهِ ما خَطَرَتِ الدُنیا بَعْدَها عَلی قَلبی .سوگند به خدا بعد از اين موعظه دنيا در قلبم راه نيافت . 📚حکایت های شنیدنی ج 3ص89. میزان الحکمه، ج4، ص1714، بحارالانوار، ج78، ص11 ‌‌‌‌ [ ✓] 🎀@mahdiavaran🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡الهی به حق عمه زینب عجل لولیک الفرج ♡ 🤲🏻