eitaa logo
حاج امیرنوری
494 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5825836258978431478.mp3
7.62M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 کربلا قبله ی عشقیم... ❤️ کربلا قبله ی عشقیمدی منیم حرم و صحنی بهشتیمدی منیم دییرم روحیمه ریحاندی آقام عالمین دردینه درماندی آقام بو حسین ذکری شرافتدی منه سوت وئرنده آنام اورگتدی منه قاره پیراهنیم عزتدی منه من گدایم منه سلطاندی آغام عالمین دردینه درماندی آغام دئمرم مقصدیمه یتممیشم واجبات امرینی ترک ائتممیشم من کی آیری قاپویا گئتممیشم من گدایم منه سلطاندی آغام عالمین دردینه درماندی آغام گوزیمه کچمه بهشتین باغینی مین باغا وئرمم اونین دیرناغینی اوپرم کرببلا توپراقینی دییرم شاه شهیداندی آغام عالمین دردینه درمان دی آغام آغامین باشی چیخوب نیزه لره ارمغان گئتدی حرامزاده لره باش کسنلر توکولوب خیمه لره زینبین خیمه سی تک یاندی آغام من گدایم منه سلطان دی آغام کربلا قبله ی عشقیمدی منیم حرم و صحنی بهشتیمدی منیم دییرم دردیمه درماندی آغام عالمین دردینه درماندی آغام مرحوم منصوری🎤
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 زینب که بود ؟ واژه برایش نیامده‌است زینب که هست ؟ وقت ادایش نیامده‌است زینب چه کرد کار فقط کار مرتضاست زینب چه گفت خطبه به پایش نیامده‌است زینب نه بلکه شیر اُحُد بانگ میزند آری صدا شبیهِ صدایش نیامده‌است زینب چه داشت آنچه که زهرا ظهور داد زینب چه خواست  آه رسایش نیامده‌است تفسیری از حماسه‌ی شامش نگفته‌اند شرحی برای کرببلایش نیامده‌است از خواهش حسین گرفتیم تا ابد دستی به روی دستِ دعایش نیامده‌است عالم تمام حیرت محض است پیشِ او چون او کسی به پیش خدایش نیامده‌است بویِ حسین داشت تمامیِ دستهاش رنگی شبیهِ رنگِ حنایش نیامده‌است زینب شناسی است قیامِ امامِ عصر باید به سوز گفت که جایش نیامده‌است در بِینِ روضه گریه‌ی عباس را ببین باور مکن برای عزایش نیامده‌است پیراهنِ حسین در آغوش دارد و با گریه گفت حیف عبایش نیامده‌است اُمِ‌وَهَب نشسته پَرَش را گرفته است بالاسرش رُباب سرش را گرفته است در فکرِ آب مانده و سایه نمی‌رود در آفتاب مانده و سایه نمی‌رود در آفتابِ شام کباب است رویِ او حالا شبیهِ روی رُباب است رویِ او حالا کنارِ او که رُباب است بچه نیست حالا که کوزه‌ها پُر آب است بچه نیست این لحظه‌های آخر و او رو به کربلاست او رو به قبله است بگو رو به کربلاست عباس تا که بود کسی سایه‌اش ندید سی سال قامتش زن همسایه‌اش ندید عباس را که داشت به محمل حجاب بود گهواره‌ای کنارِ عروسش رُباب بود عباس اگر که بود در آتش نمی‌دوید با دختری کبود در آتش نمی‌دوید خانم به نیزه زلف پریشان ندیده بود بر رویِ ناقه محملِ عُریان ندیده بود افسوس سایه‌ها سرِ خواهر نیامدند از شش برادرش یکی از در نیامدند یادش نرفته بغضِ پریشانی‌اش شکست سر را که دید گوشه‌ی پیشانی‌اش شکست یادش نرفته نوبتِ تزئینِ شهر بود خانم سه روز معطل آذینِ شهر بود اینجا شراب پُر شده در کاسه‌ها چرا اینجا پُر است از همه رقاصه‌ها چرا ای کاش سر به طشتِ طلایش نمی‌رسید این ضربه‌هایِ چوب صدایش نمی‌رسید در پیشِ عمه دخترکی ناتوان شکست آنقدر زد که آخرسر خیزران شکست اُمِ‌وَهَب نشسته پَرَش را گرفته است تنها شده رُباب ، سرش را گرفته است شاعر: حسن لطفی