پاتوق
#جهت_اطلاع با سلام خدمت عزیزان تعداد زیادی دلنوشه با محوریت وصیتنامه #سردارحاج_قاسم_سلیمانی ارسال ش
#سومین_اثربرگزیده
خانم کول
دانشجوی رفسنجان
دورت بگردم!
از روزی که رفتی، نفس زمین در سینهی زمان حبس شد و روزهای بیتوبودن، ضربان تقویم را به شماره انداخت. امشب دوباره کرنومتر تاریخ بر روی آن شب تلخ، صفر میشود تا بیسروسامانی ما، تازه شود .
هجرت تو، مبدأ تاریخ انتقام است. آن شام آخر که از شام برگشتی.
ما فرق کردهایم و دیگر آن آدمهای پارسال نیستیم.
در آن شب یلدای تاریخ که صددانه یاقوت را بینظم و ترتیب بر پوشش سخت سنگفرش فرودگاه بغداد پاشیدی، تسبیح دلمان پاره شد.
گرمی عشق تو در خون ما غلیان میکند و آتش محبتت از ما شقایقهای سینهسوخته ساخته است. قلبهای مردهی ما با شهادتت، قاسمآباد شد تا سرزمین وجودمان، یکپارچه ملک سلیمان شود. در آخرت تکیهی ما به همان دست خاتمنشانی است که آخرین بار به لنز دوربین دنیا سپردی...
دورت بگردم میدانی چیست ؟!
تمام امروز را داشتم به آن ۱۲ ماه ،۳۶۵ روز ، ۸۷۶۰ ساعت، ۵۲۵۶۰۰ دقیقه و ۳۱۵۳۶۰۰۰ ثانیه است که نفس زمین در سینهی زمان حبس شد فکر میکردم .
داشتم به آن شبی که
بر پیکرت نماز خوانده بودیم و طبق وصیتت تک به تک 《اللهم لا نعلم منهم الا خیرا》 را به زبان آورده بودیم ..
آه ...
آن شب نیت کرده بودیم دو رکعت نماز لیله الدفن به جا آوریم اما باورمان نمیشد این دو رکعت برای توست ..
نه !
مگر میشد ؟!
قدر و انا انزلنا را خوانده بودیم و حالا رسیده بودیم به 《اللهم صل علی محمد و آل محمد ابعث ثوابها الی قبرقاسم ابن الحسن 》
الله اکبر....
قاسم....قسم ....تقسیم ...قسمت
الله اکبر ...
می دانی همیشه می گفتند اسم روی سرنوشت اثر دارد ! اما فکرش را نمیکردیم آنقدر ها هم اثرگذار باشد !
نمی دانستیم عاقبت قاسم های مکتبِ حسین جز تکه تکه شدن نیست .
حالا چه فرقی می کند .
سال ۶۱ هجری یا سال ۱۴۴۱ ؟!
چه فرقی می کند
دشت نینوا یا فرودگاه بغداد ؟!
دخلی ندارد
"احلی من العسل"که سال و ماه نمی شناسد .
غیر از این بود باید تعجب میکردیم .
این قدر شبیه قاسم بودی که حتی نام پدرت هم حسن بود .
"قاسم ابن الحسن"
به آرزویت رسیدی کربلا،نجف،کاظمین ،سامرا ،مشهد ،امامرضا چه تشییع آسمانی بود .
دست آخر هم گوشه ای بهشت کرمان در وطنت آرام گرفتی.
الله اکبر
الله اکبر
الحمد الله
که غاضریهایها به سمت پیکرت نیامدند .
الحمدلله که آن قدر روی زمین نماندی
الحمدالله که میلیون ها نفر برای تشییعت از پیر ،جوان ،چپی و راستی آمده بودند .
الحمدالله که تابوت و کفن داشتی
الحمدالله که به وطن بازگشتی .
الحمدلله که عزیز بودی
الحمدالله ..
امان از دل زینب...
امان از دل زینب
می دانی دورت بگردم قسم به آن چشمان زیبایت ؛اجازه نمی دهیم لحظه ای آتش عشق تو درونمان پاک شود
یادمان نرفته است که گفتی خامنه ای تنهاست عزیزش بدارید
یادمان نرفته است که گفتی جمهوری اسلامی مرکز اسلام و تشیع است وامروز قرارگاه حسین بن علی (ع) ایران است و این حرم اگر بماند دیگر حرم ها نیز می مانند.
یادمان نرفته است که گفتی از ملزومات عاقبت به خیری اطاعت از ولی فقیه است .
یادمان نرفته است سرخی چشمان خسته ات را.
یادمان نرفته است کمکت به سیل زده ها را .
یادمان نرفته است که برای مردم بودی
اصلا خودت هم مردم بودی ...
یادمان نرفته است نگاه آسمانیت را ..
یادمان نرفته است تو را قاسم بن الحسن
یادت نرود ما را قاسم بن الحسن
🌷🌷💐💐🌺🌺🌺
@npatogh
پاتوق
#جهت_اطلاع با سلام خدمت عزیزان تعداد زیادی دلنوشه با محوریت وصیتنامه #سردارحاج_قاسم_سلیمانی ارسال ش
#چهارمین_اثربرگزیده
خانم ملااسماعیلی
از یزد
"بسم حبیب"
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا...
سردار جان! همین مقدار از آیه به من جرأت میدهد تا با شما گفتوگو کنم آنهم به عنوان فرد زنده و حی که خبر دارید از روزگارمان.
از شما چه پنهان، بعد از رفتنتان، همان رفتن زیبا، میان دود وآتش، در دل شب، در عراق و همجواری ارباب غم که نه؛ اما همچنان داغدار هستیم. داغی که سرد نخواهد شد بلکه هم چنان پر شور میماند تا رسیدن به آرمان شهر ها.
من هم چون شما خدا را سپاس میگویم که قرن به قرن وجودتان منتقل شد و در زمانه ای که در این جهان نفس میکشیدید حضور داشتم.
همان شب واقعه با کلی خستگی نمیتوانستم بخوابم، ذهنم مرا به جاهای متفاوت میکشید، همان حوالی به یاد حضرت زهرا (س) و آتش و در و... بودم. اما حتی لحظه ای هم فکر نمیکردم فردا صبح بی مالک شدن رهبرم را شاهد باشم.
جلوی تلویزیون خشکم زده بود، روضه حضرت عباس (ع) میخواندند و تصویر دستی قطع شده در شبکه های مجازی میچرخید.
اشک و بهت و شوک باهم مخلوط شده بودند،انگار بین زمین و آسمان به حیرت نشسته بودم.
خودتان که شاهد هستید حال هیچ کداممان خوب نبود... یک شوری مردم را به خیابان ها می کشید... حتی کودکان مان هم فریاد میکشیدند ما سلیمانی هستیم. خودمانیم اما عجیب ترین جمعه زندگیم را رقم زدید. هنوز رد داغ اشک های یکساله جهان را حس میکنم.
توفیق حضور در زمان عبد صالح خداوند یعنی خمینی عزیز را نداشتم اما خدارا هزار مرتبه شاکرم در زمانی که فردی که حکیم امروز اسلام و تشیع و ایران و جهان اسلام است، زندگی میکنم.
سردارِ جان، من نیز از عمق جان خواستارم جان ناقابلم فدای رهبرعزیزم شود و مانند شما فدایی ولایت باشم.
اي آسمانی ما این تجدید بیعت را از من بپذیر.
ما جاماندگان قافله شهدا، در گیر و دار زندگی دنیا حتی دستانمان هم سلاحی ندارد و نه حتی در راه دین تو سیلی ای خورده ایم... اما تو را به حسین فاطمه (ع) قسم میدهیم که مارا بر حب و محبت او عفو کن و روز موعود توانایی و جرأت عبور از پلی که از جهنم عبور می کند بده.
خدایا تنها سلاح ما اشک است، یاریمان کن تا چون حاج قاسم مخلصت در راه تو بدویم، بجهیم، بخندیم و بخندانیم ، بگرییم و بگریانیم، بیفتیم و بلند شویم تا لااقل برای بخشیدنمان دلمان گرم لحظه هایی باشد که برای تو زنده بوده ایم.
حاج قاسم آنطرف، سلام ما را به حضرت زهرا (س) و ائمه برسانید ، برایمان دعا کنید تا در دنیا هستیم در آخرت حل باشیم.
و در آخر،
من به قدقامت یاران نرسیدم، ای کاش
لااقل رکعت آخر به جماعت برسم
سیب سرخی است سر نیزه، دعا کن که من
اینقدر کال نمانم، به شهادت برسم.
به امید فتح قدس و خدمت در رکاب مولا و دیدار
التماس دعا
@npatogh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهادتماشا
💔عزیز بالا بلندم💔
💔عزیز گمشده ام.....💔
عزیزی که پس از ۳۲ سال فراق بازگشت🥺
لحظه دیدار مادر و فرزند بعد از ۳۲ سال، پس از تفحص و تست DNA پیکر شهید کامبیز مرادینسب به سوی مادرش در دزفول برگشت.
#مادر
#دلتنگی
@npatogh
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاتوق
#جهت_اطلاع با سلام خدمت عزیزان تعداد زیادی دلنوشه با محوریت وصیتنامه #سردارحاج_قاسم_سلیمانی ارسال ش
#پنجمین_اثربرگزیده
خانم واعظ
ازیزد
مادرم از خاطراتش میگفت
از آن زمان که ناگاه پشت ایران شکست
آن زمان که کوچک و بزرگ در ماتم بودند
رفتن امام خمینی(ره) را میگویم
من اما راستش را بخواهید نمیفهمیدم
چگونه میشود انقدر عزیز باشی
من اما شکوه و عظمتی را که میگفت،نمیفهمیدم.
من اما متوجهش نبودم پشتوانه ی یک ملت به چه معناست؟!
اینکه به یکباره پشتتت خالی شود!
اینکه ناگاه صدای ریزش دلت را بشنوی!
تا آن دی ماه سرد
تا آن بامداد کذایی
تا آن جمعه ی دلتنگ
من میگویم دی ماهِ سرد،تو بخوان ماه یاران
من مینویسم بامداد کذایی،تو بخوان سحرگاه عشق
من میگویم جمعه،تو بخوان روز وصال
جمعه ای بود مثل جمعه های دیگر
سحرگاهی چون سحرگاه های دیگر
اما فصل وصل عشق رسیده بود
دیگر زمین برای حضورت کوچک و تنگ بود
ما مردمان شاید لیاقت در کنارت بودن را نداشتیم!
و یا شایدم اینبار عاشقانه تر دعا کرده بودی!
بر سجاده ات
اینبار دلشکسته تر
اینبار شاید خدا را قسم داده بودی
به نگین انگشتری مولایت
به دست بریده ی سقا
به فرق شکافته ی ارباب
چه شد که اینبار به نوای یتیمانه ی شب های دخترانِ شهید دل نسپردی
چه شد مالک؟! چه شد که حس کردی زمان تنها گذاشتن علی رسیده؟!
چه شد عباس روزگار؟!چرا علم را در میانه میدان رها کردی؟!
نکند دلت را شکستیم؟!
نکند حرف ت را نفهمیدیم!
نکند ما مسبب بودیم؟!
وااااای بر ما
نکند دل به حرف های شمریان و یزدیان بستیم.
"انَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ" را با رفتنت به خوبی برایم تفسیر کردی.
و حال ما ماندیم و نفس های به شماره افتاده
ما ماندیم و دنیایی که یکسال است نقاب بر چهره مان پوشانده تا مبادا در نبودنت لبخندهایمان را به نمایش بگذاریم
عکس زیبایت جای گرفته بر طاقچه های خانه هامان
و برادر دوساله ام که تو را آقای سلیمانی خطاب میکند
گویا بیش از من میشناسدت
و اما من!!!!!
می مانم بر مسیرت استوار
حمایت میکنم رهبرمان را بیش از پیش
علم را در دست گرفته ام مقتدارنه
هستم بر آن عهدی که باید
یک سلیمانی رفت!
سلیمانی ها برخاست
💐💐💐🌷🌷🌺🌺
@npatogh